عشق:
گیلگمش و انکیدو، دشمن (هوووه) را مغلوب میکنند و به شهر بازمیگردند.
در این بخش از داستان بازگشت انکیدو چندان قابل توجه نیست، اما گیلگمش پهلوان مورد توجه «ایشتار» قرار میگیرد:
“ایشتار بانو-خدای در زیبایی او (گیلگمش) دید: گیلگمش بیا و جفت من باش… تو مرد من باش که من به جان میخواهم جفت تو باشم…” (گیلگمش، احمد شاملو)
ایشتار برای اینکه گیلگمش پهلوان را از آن خود کند به او وعدههای بسیار میدهد:
“تو را از زر و لاژورد گردونهای خواهم کرد…و پادشاهان و قدرتمردان و شاهزادگان، زیردست تو خمیده باشند و خراج و باج سرزمینهای بالا و پست را ایلاایل به سوی تو آرند. بُزانات تو را سهگانه بزایند و گوسپندانات توامان…” (گیلگمش، احمد شاملو)
همچون همهی افسانهها، هنگامی که پهلوانی دشمن را مغلوب میکند و سرزمین آنها را فتح میکند، به عنوان پاداش میتواند بهترین دختر شهر (کشور) خودش یا دختری از سرزمین مغلوب (معمولا دختر پادشاه) را نیز فتح کند. اینمرتبه نیز خدا-بانو به خواست خود میخواهد که همسر پهلوان باشد، اما این اتفاق در حماسهی گیلگمش جور دیگری رقم میخورد و به همین دلیل یکی از ویژگیهای اصلی داستان محسوب میشود.
در افسانههای دیگر، معمولا پهلوان داماد پادشاه میشود و به خوشی روزگار آینده را سپری میکند. اما در این داستان گیلگمش که از دسیسههای ایشتار خبر دارد، او را تحقیر میکند و نهایتا به اظهار عشق خدا-بانو جواب رد میدهد:
“نه، تو را من به زنی نخواهم خواست. تو یکی فسرده تابهای بر سر یخ. یکی درٍ ناتمامی تو که نه باد را مانع میشود نه سرمای سوزان را…بیا تا عاشقان خاکسترنشینات را به نام بر تو شماره کنم…” (گیلگمش، احمد شاملو)
سپس گیلگمش از عشقهای قبلی ایشتار پرده برمیدارد و ما متوجه میشویم که ایشتار قبلا عاشق «تموز» (یکی از خدایان بهاری)، بچه شبان، شیر، نریان و گلهبانی شده در نهایت همهی آنها را به سرنوشتی شوم دچار کرده است. از طرفی همهی کسانی که ایشتار عاشق آنها شده و از آنها کام گرفته است صفت منحصر به فردی داشتهاند. تموز جوان بوده، بچه شبان رنگارنگ، شیر شرزه، نریان پرشور و گلهبان پرزور بودهاند.
گفتیم که معمولا وقتی پهلوان بر دشمن پیروز میشود، بهترین دختر شهر را به زنی میگیرد، اما چرا در افسانهی گیلگمش این اتفاق نمیافتد؟ شاید یک دلیل آن این باشد که در تمام افسانهها، دختری که همسر پهلوان میشود، باکره است و همچون ایشتار تجربهی دلدادگی و عشقبازی نداشته است. ایشتار هر چند که خدا-بانوست اما از آنجا که باکره نیست نمیتواند زن پهلوان شهر باشد.
این بخش ار حماسهی گیلگمش دارای نکات فراوان دیگری است که ذکر آنها خالی از لطف نیست:
اول اینکه اگر خاطرتان باشد قبلا نوشتم:
“سه شخصیت مهم زن در اسطورهی گیلگمش قابل تشخیص است: «روسپی» که از نقش آن باخبریم، «مادر» که نقش دانایی و البته مادری را به عهده دارد و «ایشتار» که الهه است و روزی به گیلگمش عشق میورزد و روزی دیگر نابودی او را طلب میکند. در واقع ایشتار با قدرت عشق و نفرتش در حماسهی گیلگمش حضور مییابد و این موضوع خود به گونهای شخصیت دوگانه زن را تداعی میکند، همچنانکه روسپی و مادر دو گونهی متضاد از زن هستند.”
حال، عنوان میکنم که الهه، در این بخش از داستان بسان روسپی ظاهر میشود. او در ابتدا اظهار عشق میکند و بعدتر میبینیم که با نیروی تمام، نفرتش را نثار گیلگمش میکند. میتوان اظهار کرد که ما سه کاراکتر متفاوت از زن را نمیبینیم، بلکه در واقع دو کاراکتر اصلی هستند. زن در این حماسه و در بسیاری از افسانهها یا مادری پاک است، یا روسپی ناپاک.
دوم اینکه، بعید به نظر میرسد که ایشتار با شیر و نریان عشقبازی کرده باشد، بلکه احتمالا شیر و نریان، مردانی بودهاند که توسط ایشتار مسخ شدهاند، چنانکه در جایی از متن میخوانیم:
“شبان را شیدا شدی: بزچران و گاوبانی که تو را مدام قرهباش (نانی که زیر خاکستر آماده میشود) آماده همیکرد و تو را همهروزه بزغالهای سر میبرید. تو او را بزدی و به هیات گرگاش در آوردی…”
مسخ شدن خدایان یا انسانها برای عشقبازی را در اسطورههای ملل دیگر از جمله یونانیان هم میتوانیم مشاهده کنیم.
سوم، موضوع متنی است که در مورد «تموز» نوشته شده و با این که کوتاه است در خور تامل مینماید.
“تموز جوان را از سالی به سالی با نالههای تلخاش وانهادی”
تموز که به زعم دکتر مهرداد بهار یکی از خدایان شهیدشونده است، شخصیتی همچون «سیاوش» و «دیونیزوس» و «باخوس» و «آدونیس» و «ازیریس» دارد که همگی از خدایان گیاهی هستند و با فصل بهار در ارتباطند. این خدایان هر ساله در زمستان میمیرند و در بهار دوباره متولد میشوند و مرگشان سخت و با ناله و زاری و ماتم همراه است.
در متن کوتاهی که ذکر شده، متوجه میشویم که تموز جوان است و جوانی از ویژگیهای بهار قلمداد میشود. از نالههای تلخ، یاد شده که احتمالا مربوط به مرگ تموز است و اشارهای هم به “سال به سال” شده که با کاراکتر خدایان بهاری و مرگ آنها در زمستانی که “سال به سال” از راه میرسد بیارتباط نیست.
موضوع آخر، این است که گویی گیلگمش گذشته و تاریخ خدایان (در اینجا خدا-بانو) را نقل و تفسیر میکند. به عبارت دیگر، او بعد از موفقیت در پیکار، جسارت پیدا کرده و خدا-بانو را نقد میکند. اینکه گیلگمش «تاریخ» روایت میکند تاکیدی است بر فرهنگ. بعدتر میبینیم که همهی مشکلات و در آخر مرگ گیلگمش، از همین جسارت او ریشه میگیرد. شاید بتوان گفت که پیشرفت فرهنگ (به عبارتی علم) باعث میشود که خدایان کمرنگ شوند و از ارزششان کاسته شود و این چیزی نیست که دلخواه خدایان باشد و به همین دلیل فرهنگ باید نابود شود، چنانکه گیلگمش در آخر میمیرد.
دیدگاهها
۱۰ آذر روز جهانی ایدز
ازت خوشم اومده عجیب !!!
من از سفرنامه ی اروپا همراه خاموشت هستم . ایده ای که در مورد موزه ها دادی خیلی به دلم نشست چون خیلی وقت بود که ذهنم رو مشغول کرده . به زودی بنا دارم با کار وبلاگی در این زمینه یه کم کار کنم . فعلا با همین وبلاگ شکسته بسته در خدممتونیم
…………………………….
سلام و سپاس
سلام و وقت بخیر
جالب تحلیل کردید
اگر مرگ گیلگمش را به مرگ فرهنگ تعبیر کنیم ، پس آیا باید مرگ انکیدو را هم مرگ طبیعت بدانیم؟ یعنی نهایتاً فرهنگ و طبیعت محکوم به نابودی اند؟
موفق باشید
………………………….
سلام؛
بذارید ببینیم اخرش چی میشه
درود
آرش جون خدا قوت
دلم برات تنگ شده می دونم سرت خیلی شلوغه و وقت برای من نداری اما اگه می شد یک فرصتی میامدم پیشت برای دیدار دوباره
………………….
سلام عباس عزیز
من در خدمتت هستم. امر بفرما، خدمت میرسم.
اگر ترجمه دکتر داود منشی زاده را بخونی، جواب بیشتر حدسهاو فکر هایی که میکنی را میتونی بگیری.مثلا اونجایی که مردم از دست گیلگامش راضی نیستند ” ص۲۰. در شهر سخن او قانون است.اراده شاه هر پسری را بیش ازفرمان پدر است.پسر هنوز پا بمردی نگذاشته درخدمت شبان بزرگ شهر است… زورمندان، بزرگان،دانایان…باید برای او کار کنند….معشوقه را نزد محبوب راه نمیدهد.دختر مرد توانا را به پهلوان وی راه نمیدهد).(انتشارات سمرقند.چاپ اول ۸۸.. ۱۸۰۰ تومان) . راستی من افسانه گیلگامش تو را گرفتم، کمی هم از جاهای دیگربا تصاویر مهر ها و مجسمه ها بصورت تصویری در آوردم.. سایت ندارم. وگرنه میتوانستید شما هم ببینید. حیف!
راستی سایت..hwww.bibleorigins.net را هم ببینید.جالب است
…………………………………..
جواب: ترجمهی آقای منشیزاده را خواندهام، اما کاری که من در حال انجامش هستم با کار ایشان متفاوت است.
چقدر جالب که ما در افسانه های قدیم دو تا سبک رمان نویسی و فیلم رو داریم . نقش ایشتار به عنوان یک زن اغواگر که در سینمای نو ار اومده و یه جور وسترن که گیل گمش زیر بار این اغوا نمیره .در واقع یک پهلوان بودن . که البته اون تقدیر محتومه ی خودشه میدونه که در این افسانه مرگه . این پهلوانانی که مرگ آگاه هستند . مرسی جالب بود با گیل گمش همراهمون کن بازم .
salam
hesabi khaste nabashid
matalebetoon kheili jaleb bood
man daneshjooye bastan shenasiam.khaheshi ke azatoon daram dar morede ishtar ye seri etela,at behemoon bedin
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از شما. در کتاب های اسطوره ای بین النهرین، در نوشته های مهرداد بهار، و در بسیاری از کتاب های اسطوره شناسی از این ایزد بانو صحبت شده. چه کمکی از من برمیاد؟
پاراگراف آخر👌
سپاس
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از شما.
سلام وقت بخیر
من این ترم درسی به نام اسطوره شناسی دارم و تحقیق من درمورد گیلگمش هست، باید برای هرجلسه آماده باشیم که بخشی از تحقیقمون رو ارائه بدیم
مسئله اینه که باید تحلیل شخصیتهای این داستان رو انجام بدیم و من منبعی رو خاصه برای اینکار پیدا نکردم، شما منابع و مقالاتی رو دراین باره میشناسید؟
……………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. در همین سایت من کل داستان گیلگمش رو تحلیل کردم و اینحا نوشتم، شاید بتونه کمکتون کنه. و البته کتاب در رابطه با گیلگمش هست. اگر تهران هستید شاید بشه حضوری براتون توضیح بدم.
یک تفسیر با مطالعه و کم نظیر مثل این، نوشته ایی ارزشمند میشه که وقتی بعد از ١٢ سال می خونیش، کاملا منطبق بر جریان یک جامعه می تونه باشه،
دو خط آخر، چقدر ” اکنونِ ” 👌👌👍👍
وااااای که عااالین این نوشته ها 🙇♀️🙏🏻
……………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس که همچنان با این سایت و این نوشتهها همراهید.
در این هشت قسمت، نقطه ی عطف ماجرا ؛ دو خط اخر این قسمت، و فرضیه یکی بودن ، گیلگمش و انکیدو هستند بنظرم.👌
……………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. فزضیه است دیگر. همسانی خلقت.
پاراگراف آخر عالی عالی عالی
…………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. ارادتمندم.