ساختمان زورخانه
شکل و نمای داخلی و خارجی ساختمان زورخانه (به خصوص در قدیم) به تکیهها و تکیهها به خانقاهها و خانقاهها به آتشکدههای دوره باستان ایران شبیه است.
این شباهت از نظر مسلکی میتواند مربوط به تصوف و همچنین پیروان مکتب فتوت (جوانمردان و عیاران) باشد که زاییده فکر ایرانی بوده و از فرهنگ باستانی مردم ایران سرچشمه میگیرد.
بعد از ظهور اسلام، خانهها، لنگرگاهها، خانقاهها یا تکیهها مرکز اقطاب اهل تصوف و مرجع پهلوانان و عیاران پیرو اهل فتوت بوده و از این جهت شکل ساختمان زورخانهها به آن مکانها شباهت دارد.
نمای بیرونی زورخانه چهارگوشه است، با گنبد و یا گنبد گلدسته مانند که هوا و روشنایی آفتاب را از دریچهها و شیشهها به درون زورخانه میکشاند.
ساختمان زورخانه چنان محترم و مقدس است که ورزشکاران بدون وضو وارد نشده و اولین اقدام آنان پس از ورود، خاک بوسی آنجاست. تمامی اجزای این مکان حکایتی داشته و مساحت و محل قرار گرفتن آنها فلسفهای دارد.
در زورخانه: اولین نشانه فرهنگ غنی این ورزش باستانی نیز هست. در زورخانه، کوتاه است و علت آن انجام تعظیم و تکریم به مکان مقدس و خودشکنی و از بین بردن تکبر است.
گود زورخانه: گود زورخانه بهتناسب بنا بعضی مربع، بعضی مسدس (شش ضلعی) ساخته شده و بر لبه گود چوبهایی نصب میکردهاند تا بر اثر ضرب دست کشتیگیرها یا جستوخیز ورزشکاران ریزش نکند. سابقاً موقعی که گود را میساختند در ابتدا مقداری بوته صحرایی خشک در عمق آن روی هم میگذاشتند و روی آن را با قشری از خاکستر و بعد با خاک رس میپوشانیدند و در نتیجه کف گود مدتها حالت فنری داشت و بعد از چند سال مجدداً خاک گود را برداشته و زیرسازی آن را تجدید میکردند.
روشنایی و هوای زورخانههای قدیم خوب نبود و مخصوصاً چون ناچار بودند برای نرم نگهداشتن کف گود همه روزه آبپاشی کنند. این رطوبت دائمی اغلب ورزشکاران را در سنین پیری مبتلا به پادرد میکرد.
در زورخانههای قدیم تا سالهای ۱۳۰۰ شمسی مثل تکیهها، غرفههایی برای نشستن تماشاکنندگان و مهمانان و گذاشتن ابزار و وسایل ورزشی و کندن لباس وجود داشت. اکنون زورخانه دیگر بدون آن غرفههاست و برای گذاشتن لباس و اسباب ورزشی جای خاصی در نظر گرفته شده و تماشاکنندگان هم دورتادور روی صندلی و یا نیمکت مینشینند.
سردم زورخانه: سردم محلی در زورخانه است که مرشد آنجا مینشیند و هماهنگ با حرکات ورزشکاران ضرب میگیرد و آواز میخواند. سردم زورخانه، سکویی است مدور یا مربع به ارتفاع ۱ متر یا قدری بلندتر که برای نشستن مرشد ساخته شده است. در جلوی سردم و بهطرف گود چوببستی میسازند و این چوببست برای آویختن زنگ و نصب پرهای قو (معروف به ابلق) و همچنین سایر مظاهر پهلوانی و شجاعت از قبیل پوست پلنگ، زره، شمشیر و سپر است.
در جلو سردم اجاقی است که برای گرم کردن ضرب و نیز قهوهجوش مخصوص طبخ زنجبیل و دارچین که بعد از ورزش به ورزشکاران خورانده میشود استفاده میشود.
سردم در عرف پهلوانان جای مقدسی بهشمار میرود و روشن نگاهداشتن آن همانند روشن نگاه داشتن سقاخانه کاری لازمالاجرا بوده است و پولی که اهل سردم از مردم میطلبیدند بهعنوان سردم بوده است که تدریجاً بهطور مطلق آن پول را چراغ گفتهاند.
در سردم است که مرشد، دمبهدم، مدح حضرت علی (ع) میخواند و در اعیاد، مدیحهخوانی میکند و در وفاتها،به خواندن مرثیه میپردازد.
ضمناً میتوان گفت صحن داخلی زورخانه با گود و اطراف آن در مجموع به جایی مثل تکیه دولت، آمفیتآتر و سربینه حمامهای سابق شباهت دارد.
سقف زورخانه: یکی از قسمتهای زورخانه که با مساجد و تکایا قرابت و نزدیکی دارد سقف آن است که معمولاً گنبدیشکل است و مشخصه اختصاصی معماری دینی محسوب میشود. گنبد تنها روی گود را پوشانده و سایر قسمتهای سقف زورخانه مسطح است. در بالاترین نقطه سقف گنبدیشکل معمولاً برای تهویه هوا سوراخ بوده است.
«سقف گود، تقریباً گنبدی همانند مساجد و تکایا دارد و در بالاترین نقطه وسط گنبد برای تأمین روشنایی پنجره شیشهای کار گذاشته شده که در حقیقت، حکمت ساختمان آن، توجه ورزشکاران از قعر گود به آسمان آبی و تجسمی از وجود ذات بینهایت باریتعالی است که تمام اعمال و حرکات ورزشکاران در گود زیر نظر او انجام میشود.»
جایگاه و مقامهای زورخانه
زورخانه از نظر فرهنگ و آداب از پیچیدهترین ساختارهای اجتماعی است. در میان اماکن اجتماعی اعم از مذهبی، اجتماعی و سیاسی، مراتب زورخانه مانند دستانی نامرئی ورزشکاران را بدون داشتن آییننامهای مدوّن، وادار به رفتاری میکند که قرنهاست بر زورخانه حاکم است. برداشتن هر قدمی، بیان هر کلامی و انجام هر عملی تابع قواعد و مقرراتی مشخص و معین است. برخی از این مقامها به شرح زیر است:
جایگاه سادات: در فرهنگ زورخانه نیز این گروه اجتماعی جایگاه ویژهای دارد. جایگاهی که موقعیت سردمداران را نیز تحت شعاع قرار میدهد. هرچند پیشکسوتها و میانداران از ارکان زورخانه محسوب میشوند ولی این جایگاه تا زمانی رنگ دارد که سادات در جمع ورزشکاران نباشند. در اینصورت مهمترین جایگاه (هرچند سادات از بیتجربهترین ورزشکاران باشند) به آنها تعلق خواهد گرفت و جای آنها پای سردم است و با تمام بیتجربگی، میانداری از آنها آغاز خواهد شد.
زنگ: استفاده از زنگ از زمانهای گذشته در فرهنگ زورخانه و گروههای عیاری و شاطری جایگاهی خاص داشته است. ظاهراً در قدیم آویختن زنگ نشانهای برای ابراز قدرت و احترام بوده است. زنگ را بر بالای سردم در مقابل مرشد آویزان میکنند و مرشد با توجه به ارج و ارزش واردشوندگان بهتناسب زنگ را به صدا درمیآورد.
از قدیم بستن زنگ به بازو و کمر، رسم عیاران دلیر و پهلوانان و شاطران بوده، از آنجا که زنگ نشانه پهلوانی بوده و حرکت پهلوانان با صدای زنگ شنیده میشد، در زورخانهها هم برای اعلام ورود پهلوانان و همچنین آغاز و پایان هر دوره ورزش پهلوان، زنگ سردم آویخته شد. به صدا در آوردن زنگ برای ورود کسی، بالاترین احترام در زورخانه محسوب شده و فقط برای پهلوانان و پیشکسوتانی که دارای سوابق قهرمانی باشند، به هنگام ورود، زنگ به صدا درخواهد آمد.
ضرب: اهمیت ضرب در زورخانه به حدی است که مرشد خود، کار ضربگیری در زورخانه را بهعهده گرفته است. مرشد با نواختن ضرب باعث تحرک و تهییج ورزشکاران شده و در روحیه ورزشی آنان تأثیر فراوانی دارد.
اهمیت ضرب را تا آنجاست که مهمترین افراد و پیشکسوتان زورخانه پس از سالها خاک گود خوردن و پشت پهلوانان را به خاک کشیدن، صاحب زنگ و ضرب میشوند، بدین معنی که به احترام آنها در موقع ورود، ضرباتی را با ریتم خاص مینوازند و حضار متوجه ورود شخص مورد نظر میشوند.
مرشد: امروز در زورخانهها مرشد به کسی اطلاق میشود که کار ضرب گرفتن و خواندن اشعار را بهعهده دارد. از دیگر وظایف مرشد، اعلام ورود اشخاص و شمارش و هماهنگ ساختن حرکات ورزشکاران است. اما در ابتدای تشکیل زورخانه، مرشد از اهمیت فراوانتری برخوردار بود و از میان جنگجویان با تجربه برای آموزش ورزشکاران انتخاب میشد. بههمین دلیل و از آنجا که آنان معمولاً در جنگآوریها وفنون جنگی و رزمی سرآمد بوده و سالها تجربه عملیات را داشتند ابتدا به آنان کهنهسوار گفته میشد. مرشدها یا کهنهسواران مسؤولیت تعلیم در زورخانه را داشتند. نام کهنهسوار تا چند دهه قبل نیز در زورخانهها به زبان میآمد. عنوان مرشد احتمالاً در دوران صفویه رایج شده است.
پهلوانان: عنوان پهلوانی در عالم زورخانه و ورزش باستانی بزرگترین مقام است. پهلوان به کسی گفته میشده که تمام مراحل ورزش باستانی، مثل مراتب ساختگی، نوچگی و نوخواستگی را پشت سر گذاشته و در تمام رشتههای ورزش باستانی، ورزیده و در فنون کشتی به استادی رسیده ا ست. به گونهای که اگر پهلوان پایتخت یا پهلوانباشی شناخته نمیشود، لااقل هماوردی جز پهلوان پایتخت پشتش را به خاک نیاورده باشد.
همچنین کشتیگیرانی پهلوان شناخته میشدند که در زورآزمایی با پهلوان اول کشور با ابراز سرسختی و مقاومت ایستادگی کرده و زمین نمیخوردند یا گرده به خاک نمیدادند یا با گربهبازی و جنگ و گریز و یا بستن فوت و فنهای زیرکانه حریف را خسته میکردند که در اصطلاح به آنها بدلکار و پهلوان کنفتکن هم میگفتند.
از مشخصات دیگر پهلوان آن بود که بتواند در زورخانه یک دور کشتی با همه نوخواستههای حاضر در گود بگیرد و همه را پیدرپی بیندازد و دیگر آن که بتواند ۱۱۷ دفعه ضمن حرکت به دور گود، کبادهای که سی کیلوگرم وزن داشته باشد را بزند.
پیشکسوت: بهطور کلی کسوت به معنی لباس و به طور اخص، در اصطلاح تصوف لباس فقر است. این واژه از اصطلاحات متصوفین و از مراتب ارجمند اهل مکتب فتوت بوده و طی گذشت زمان، مسلک سالکین این سلسله به زورخانه رسیده ا ست.
امروزه پیشکسوت در زورخانه به کسی میگویند که سالمندتر و آزمودهتر از ورزشکاران دیگر باشد. پیشکسوت از همهگونه ورزشهای باستانی و ریزه کاریهای یکیک آنها آگاه است و میتواند بهتر و سنگینتر از دیگران ورزشهای باستانی را انجام دهد.
شیرین کار: ماهرترین ورزشکاران باستانی را در تمام چشمههای میلبازی و در انواع چرخهای تیز و یک چرخ و یک تکپر و چرخ تیز و قطع، شیرینکار میگویند. در میان بعضی اشخاص باستانیکار، شیرینکاران چالهحوضی هم بودند که عین همان عملیات پشتک و وارو را در زورخانه میزند.
استاد: به کهنهسوار و مرشد استاد میگویند. در دعا بعد از گفتن حق پیر، که معلم اول است میگفتند یا میگویند: «مزد استاد» یعنی برای زحمات کهنهسوار یا مرشد سپاسگزاریم.
پیر: معلم اول را پیر گویند که در مقام عالی بر حضرت علی (ع) و مقام عادی، به رهبر و قطب و مراد یا معلم حاضر ورزشکاران در سلک مکتب فتوت معنی دارد، چنان که در زورخانه هم هنگام دعا اولین سپاس از پیر است «حق پیر» که بعد از آن میگویند «مزد استاد».
پهلوانباشی: در دوره صفویه و قاجاریه به پهلوانانی که از میدان خارج میشدند، سرپرست پهلوانان وابسته به دربار و یا بعضی ناحیهها این لقب را میدادند.
پهلوانان صاحب تاج: پهلوانانی که غیر از داشتن تجربیات کشتی و استادی و نیروی بدنی به نیکنامی هم مقبولیت عام مییافتند و نزد مشایخ و اقطاب درویشی در فتوت و پاکدامنی پابرجا بودند، و در امر پیروی از طریقت اهل فقر آزموده شناخته میشدند، پس از انجام مراسمی بهدست پیر مفتخر به استفاده «تاج فقر» میشدند که در این پایه او را پهلوان صاحبتاج میخواندند.
تازه کار: به ورزشکاران کمسابقه و ناآشنا به آداب و رسوم زورخانه و ناشی در کارهای ورزشی، تازهکار گفته میشود.
نوچه: به ورزشکارانی که در کشتیگیری ممارست داشته و در آموختن فنون مختلف آن، زیردست پهلوانی قابلیت میدان رفتن یافته و به شاگردی او منسوب میشدند، نوچه میگفتند.
نوخاسته: کسانی که در ورزش یا شیرینکاری یا کشتیگیری از همقدران و هم دورههای خود برتر شده و پیشی میگرفتند و از میان نوچههای کار دیده و پیشکسوتان سربرداشته و در زورخانهها صاحب احترام و میان مردم مورد توجه واقع میشدند و کسانی که میتوانستند با نوچههای اسم و رسمدار و بعضی صاحب ادعاها کشتی گرفته و آنها را بیندازند و همچنین کسانی که آماده روبه رو شدن و درگیری با پهلوانان را پیدا میکردند عنوان نوخاستهگی داشتند.
ساخته: به کسانی که با ورزش بدن خود را از شکل عادی در آورده و صاحب بازو و ماهیچههای ورزیده و یال و کوپال میشدند، ساخته میگفتند.
میاندار: ورزشکاری است که در گود روبهروی مرشد و میان ورزشکاران دیگر میایستد و گرداندن ورزش و پیش و پس انداختن کارهای ورزشی را بهعهده میگیرد.
ورزشکاران هنگام ورزش باید مانند پیشکسوت، آزموده و آگاه از همهگونه ورزش و ریزهکاریهای یکیک آنها باشد. معمولاً پیشکسوت هر زورخانه میاندار آنجا میشود.
واردی: به تمام کسانی که با زنگ، با ضرب و یا صلوات به زورخانه وارد و خارج میشوند واردی میگویند.
اصطلاحات زورخانهای
فرهنگ زورخانهای حاوی اصطلاحاتی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده، به گونهای که هنوز هم بخش اعظم این فرهنگ بر فضای این مکان حاکم است. اصطلاحات زورخانهای دربرگیرنده نکات حائز اهمیتی است، چرا که اصطلاحات زورخانهای، نشاندهنده نوع نگاه حاکم بر فضای زورخانهها بود. در این جا برخی از این اصطلاحات را با هم مرور میکنیم.
بانگ خلیل اللهی: پیشتر رسم بود زمانی که پهلوانان حریف را از زمین میکنند و به بالای سر میبردند، بانگ اللهاکبری میکشیدند که به بانگ خلیلاللهی مرسوم بوده، زیرا معروف است حضرت ابراهیم خلیل در هر مرتبه نشستن و برخاستن الله اکبر میگفته است.
آیِی!: خطابی است از جانب مرشد یا میاندار یا پهلوان حاضر، به ورزشکار یا ورزشکارانی که رسایی یا هماهنگی یا تعداد حرکاتشان از حد انتظار بالاتر باشد و حکم تحسین و ستایش را دارد. گاه این اصطلاح فرمانی است برای تشدید کردن حرکت فردی یا دسته جمعی ورزشکاران.
ابلق: به پرهای بلندی از پر قو که در قدیم جنگجویان و پهلوانان عالی مقام ارتش به کلاه خودشان میزدند ابلق گویند. در زورخانهها نیز این رسم وارد شده و ابلق را بالای زنگ نصب میکنند.
اجاق سردم: پیشترها، روی سردم زورخانهها در جای منقل آهنی ساخته شده بود و ضرب را با آتش آن گرم نگه میداشتند. امروزه اجاق برقی نیز به کار میرود.
اختف دانی: نزدیک پایین جایگاه، بیرون لبه گود، یعنی جایی در آن طرف گود که مبتدیترین و کمسابقهترین جوانان ورزش میکنند، چالهای چهارگوش حدود ۳ سانتی متر مکعب میکندند و در آن خاکستر میریختند و روی آن را با دری مربع چفت میکردند تا هرگاه دهان ورزشکاران موقع سرشاخ شدن یا کشتی گرفتن خون میآمد، خون را در آنجا تخلیه کنند و در صورت لزوم در آن آب دهان بریزند. اما حالا بهجای آن ظرفی پر از خاکستر میگذارند.
هرگاه پهلوانان با حریفی سمج و بیادب برخورد میکردند و میخواستند او را کنف کنند، سرش را در اختفدانی فرو میکردند.
استخوان ترکاندن: نوجوانان ورزشکاری را که زود، چنانکه ناگهان بنماید درشت هیکل شود میگویند استخوان ترکانده است.
ای والله!: این کلمه جواب خطابی است که میاندار موقع دعا به مرشد میدهد و در جواب مرشد میگوید: «ای والله». یعنی هر چه شما بگویی درست است. همچنین جواب خطابههایی مثل «بابا» و «ماشاءالله» هم «ای والله» است که در اینجا معنی تشکر میدهد.
این سر و آن سر زدن: این حرکات، نوع دیگر شلنگ زدن است منتها نه بر تخته بلکه بر لب گود یا سنگ که غرض از آن مستعد ساختن بدن برای نیرومندی و ورزیدگی است که ویژگی کشتی پهلوانی بوده است. این سر و آن سر زدن هنوز در بعضی زورخانهها متداول است.
بازوبند پهلوانی: از سنن دیرینه ایرانیان بازوبند بستن است. بازوبند پهلوانی از سه عدد عقیق درشت قاپ شده در تکههای طلا منقوش که متصل بههم روی نوار چرم دوخته شده بود تشکیل میشد. در دوره صفویه و قاجاریه و پیش از آن روی عقیقهای بازوبند پهلوانان آیاتی از قرآن، نام پنج تن و یا نام علی(ع) حک میشد. پیش از دوره قاجاریه پهلوانها بازوبندهای زنگدار به بازوی خود میبستند.
بالای گود انداختن: در کشتیهای زورخانهای، اگر پهلوان یا کشتیگیری نمیخواست یا نمیتوانست حریف خود را زمین بزند او را سردست برداشته، بالای گود میانداخت. این زبردستی نشانه برتری و پیروزی او و زیردستی و شکست حریف شمرده میشد. بالای گود انداختن بیشتر توسط پهلوانان در مورد کشتیگیران بدلغت (سمج) به کار میرفت.
بالش سنگ: در جاسنگی، غیر از پوست تخت که سنگگیر آن به پشت دراز میکشید، سه قطعه بالش هم بود. یکی زیر سر و دوتای دیگر برای تکیهگاه بازوان کسی که سنگ میگرفت. ولی اکنون از این وسایل استفاده نمیشود. فقط لنگی بر فرش میاندازند و روی آن سنگ میگیرند.
بدلغت: کشتیگیرانی که در دست حریف بیش از اندازه مقاومت کرده و حریف را به زحمت میانداختند بدلغت نامیده میشدند.
بند فتوت: همان کمربند کشتی است که از دوره ایران باستان به کمر جوانان بالغ میبستهاند.
بوسه بر لی زدن: بوسه زدن به دستی که هنگام داخل و خارج شدن از گود بر کف گود زده باشد.
بوسیدن- وابوسیدن: هرگاه کسی میخواست با پهلوانی کشتی بگیرد زانو به زمین زده و دست او را میبوسید یا دست خود را پس از فروکوبیدن با او به احترام بوسه میزند.
وابوسیدن، بوسیدن پیشانی یکدیگر بود و هنگامی صورت میگرفت که یکی بر دیگری پیروز میشد و کشتی پایان مییافت.
به هم پیچیدن: بعضی اوقات ورزشکاران پس از انجام ورزش در گود برای محکم شدن پر و پی و قوت نفس دو به دو سرشاخ شده بههم میپیچیدند. بههم پیچیدن سرپا باید باشد و جنبه دوستانه دارد. این کار گاه غیر از دو نفری دستهجمعی هم انجام میشود. در این مواقع هیچیک حریف خود را خاک نمیکند یا بالای گود نمیگذارد.
پوست تخت: دو جور پوست در زورخانهها بهکار میرفت. یکی پوست پلنگ که مظهر پهلوانی بود که گاه تنها و گاه با زره و شمشیر و سپر به دیوار زورخانه میزدند. دیگر پوست کسوت، که از پوست گوسفند یا بز بود.
پهلوان پنبه: این لقب ورزشکاران درشتهیکل و بیهنر است که نه به میدان رفته و کشتی گرفته بودند و نه جسارتی از خود ابراز داشته بودند، اما ادعای پهلوانی میکردند. وجه تسمیه این اصطلاح، از قرنها قبل و از آدمکهای پنبهای که حاجیها در موقع چراغانی، با گلولههای پنبه میساختند و جلو دکان میگذاشتند، گرفته شده است.
زورگیری: یکی دیگر از هنرهای پهلوانی زورگیری بوده که هنوز هم گاه دیده میشود: آهن خم کردن، مجمع مسین پاره کردن، زنجیر گسیختن، با گاومیش کشتی گرفتن، ماشین یا لوکوموتیوی را با دندان کشیدن . … را میگویند.
پهلوان کنفتکن: کسانی را که در کشتی مقام و رتبهای نداشتند، اما هنگام درگیری و زورآزمایی با پهلوانان نامی، سرسختی میکردند و با نیرنگ و زیرکی مقاومت میکردند و با حرکاتی ناشایست موجب لکهدار شدن حیثیت او میشدَند، پهلوان کنفتکن میگفتند.
پیشقبض: به قسمت جلو کمر شلوار کشتیگیر گفته میشود. معمولاً کشتیگیران پیشقبض یکدیگر را میگرفتند.
تاج فقر: کلاهی بوده است که کشتیگیرها پس از رسیدن به مرتبه پهلوانی از طرف پیشوایان طریقت و استادان، مجاز به استعمال آن میشدند. این پهلوانان غیر از داشتن تجریبات کشتی و استادی و نیروی بدنی به نیکنامی هم مقبولیت عام مییافتند و نزد مشایخ و اقطاب درویشی در فتوت و پاکدامنی پابرجا و در امر پیروی از اهل طریقت، اهل فقر آزموده شناخته میشدند. پس از انجام مراسمی به دست پیر خود مفتخر به استعمال “تاج فقر” میگردیدند که در این پایه او را پهلوان صاحب تاج فقر میخواندند.
ترنابازی: از سرگرمیهای رایج زورخانهروهاست. این سرگرمی را شاهوزیر بازی هم میگویند. ترنا کمربند یا شال کمری ابریشمی را میگفتند که بهوسیله آن کسی را که در بازی میباخت و محکوم میشد میزدند.
جاهل: این اصطلاح به افرادی از زورخانهروها اطلاق میشود که چندان قدرتی در میان مردم ندارند و پیوسته به پهلوانی و بزنبهادری تظاهر میکنند و گاه هم با چاقوکشی و لاتبازی مرتکب شرارتهایی میشوند.
جرگه: دور ایستادن ورزشکاران را در گود، جرگه میگویند.
جست کلاغ: این حرکتی است که پاها را جفت کرده و بهحالت نشسته روی پنجه پا جستن میکنند.
جُفت کردن: کار مرشد است که باید آهنگ ضرب خود را با حرکات ورزشکاران برابر و همساز کند.
جوجه جاهل: به کسی که تازه میان لاتها، چاقوکشها و جاهلها سر در آورده باشد، گفته میشود.
چای دارچین و زنجبیل: پیشترها، کنار اجاق سردم هر زورخانه، قهوهجوشی قرار داشت که دائماً در آن دارچین و زنجبیل میجوشید و هرگاه ورزشکاران از گود بالا میآمدند به هر کدام از آنها استکانی میخوراندند تا هم جبران نیروی از دسترفته و رفع خستگی کنند و هم رطوبت کف گود را از پای آنان دفع نماید.
چتر زدن: حرکتی است که روی دست بلند شده و پاها را از پشت به روی میآورند و آن را عقربوار هم میگویند.
چراغ سردم: پول دادن را در زورخانه چراغ میگویند و جای چراغ جام برنجی منقشی است که روی سردم، جلوی پای مرشد است و هرکس موقع خروج، چراغ سردم را در آن میگذارد. مثلاً میگفتند چراغ اول و یا چراغ آخر که اکنون در اثر رواج این اصطلاح چراغ سردم فقط تبدیل به چراغ شده است.
داش: این کلمه ترجمه فارسی اخی است و مخفف داداش که میان اهل زورخانه همان معنی برادر را میدهد. داش لقب جوانمردان و اهل زورخانه و پهلوانان سه تکیهنشین و گل(گلو) محله بوده است.
داو: به معنی نوبت از اصطلاحات زورخانهای قدیم است. مثلاً نوبت اول کشتی را میگفتند.
دخل: جامی برنجین و کاسهای است که جلو سردم و دم دست گذاشته میشود تا ورزشکاران هنگام خروج از زورخانه حقالزحمه مرشد یا چراغ سردم را در آن بریزند.
دستیار: کسانیکه پهلوان را پیش از شروع کشتی یا بینگیر و واگیر، خدمت و تر و خشک کرده و آماده میسازند.
دستمریزاد- مریزاد: خطابی، هنگام کشتی است و از طرف پهلوان حاضر یا مرشد به کشتیگیری که حریف خود را زیر فشار فنی به عجز آورده داده میشود و به معنی قبول برتری او بر حریف است.
دم گرفتن: بهطور گروهی همصدا شدن هنگام ورزش و شنا رفتن در گود یا نوحهخوانی در روزهای سوگواری است، هنوز هم مصطلح است.
دور: اجتماع ورزشکاران را پیرامون توی گود، دور میگویند. دور کشتی گرفتن و دور ایستادن اشاره به همین اجتماع دور گود است.
دوست: به هممسلک جوانمرد و رفیق فداکار و مشوق و در نهایت به حضرت علی (ع) میگویند.
رخصت خواستن: کلمه رخصت به معنی اجازه گرفتن کوچکتر از بزرگتر، در میان مردم خیلی رواج دارد و سرمنشأ آن از زورخانه است. پیش از شروع هر یک از عملیات ورزش باستانی ورزشکاران روی به بزرگتر حاضر کرده و رخصت میخواهند و او در جواب میگوید: «حق بدهد فرصت». شخص وقتی بخواهد تخته شنای خود را بهعنوان میاندار وسط گود بگذارد یا شروع به چرخ یا کشتی کند یا کباده بزند رخصت میخواهد.
رشمه (کمر): شالی با رشتههای آویخته که دراویش به کمر میبستند. در زمان صفوی به آن کشتی میگفتند و پهلوانان آن را هنگام گرفتن جواز تنکه پوشیدن به کمر میبستند.
روآمدن: به جوانی که پس از مدتی ورزش استخوان ترکانده و صاحب تن و بدن میشد و سری میان سرها درمیآورد میگفتند: «رو آمده است».
رو دستآمدن: بالای دست یا مرتبه بالاتر از کسی اقدام به کاری کردن را رو دست آمدن گویند. مثل روی دست کسی چرخیدن یا کباده زدن و طرف را درجه دوم خود قرار دادن و او را فرودست کردن.
زاویه: بخشی از تکیهها، خانهها یا لنگرگاهها را میگفتند. احتمالاً یکی از زاویهها مخصوص پهلوانان و عیاران بوده که در آن ورزش میکردهاند.
زنگ حیدری: این زنگ را پهلوانان قدر اول به بازو و همچنین شاطران عالیمقام علاوه بر بازو به دامن و کمر خود میبستند و نشانه چابکی و قدرت عمل آنان بود.
زنگ کر شدن: هرگاه پهلوانی به عللی از اعتبار سابق خود میافتاد، میگفتند زنگ فلان کر شده. یعنی دیگر برای او بر زنگ نمیزنند.
سر و ته مهر: پهلوانان موقع انتخاب شاگرد، شرطی را برای آموزش فنون کشتی به او داشتند و میگفتند: «نوچه باید سر و ته مهر باشد». یعنی کسیکه میخواهد در سلک جوانمردان پهلوان درآید و به افتخار مقام پهلوانی نایل بشود باید عفت نفس و عفت کلام و خانوادهدار باشد.
سرنوازی: اشعاری که مرشد پیش از شروع ورزش یا چرخ بخواند.
سینهکفتری: ورزشکار سینهپهن و سینه برجسته را گویند.
شلنگتخته یا شلنگ زدن: تا پنجاه سال پیش حرکتی در زورخانهها متداول بود که چون روی آلتی شبیه به تختهالوار انجام میشد به آن تختهشلنگ میگفتند و آن نوعی برجستن و فروجستن هر بار با یک پا به روی تخته است. این تختهها به طول یک متر یا نیم الی دو متر و بهعرض سی سانتیمتر است. اکنون این عمل متروک شده، یکی از حرکات دشوار ورزشهای زورخانهای بهشمار میرفته و نیرومندترین و ورزیدهترین ورزشکاران هم قادر نبودند دفعات انجام این حرکات را به بیش از پنجاه برسانند.
صفای قدم: اصطلاحی برای خوشآمدگویی به ورودکنندگان به زورخانه.
صفه: جای نشستن تماشاگران زورخانه که به آن غرفه هم میگفتهاند.
صلوات: در زورخانه بهجای کف زدن برای تشویق یا احترام، صلوات میفرستند؛ «اللهم صلی علی محمد وآل محمد»
طافیه: کلاهی از نوع عرقچین که پهلوانان و عیاران و شاطران بهسر میگذاشتند.
طره کردن لنگ: در هم پیچیدن لنگ بهطوری که شکل تسمه شود، طره لنگ خوانده میشود.
علامتکش (علامتوار): ورزشکاران و جوانمردان گروه فتوت هر محل علامتی داشتند که در روزهای سوگواری پیشوایان مذهبی آن را بیرون میآوردند و پیشاپیش دستههای سینهزن در محلههای دیگر میگرداندند. جماعت هر محل بهوسیله آن علامت شناخته میشدند و کسی را هم که این علامت را میکشید علامتکش یا علامتبردار میگفتند. این علامتها که هنوز هم گرداندن آنها در محلههای پایینشهر بهوسیله مردم کوچه و بازار معمول است دستکم سه تیغه و دست بالا ده تیغه دارد و کمی و زیادی تیغههای هر علامت از اهمیت صاحبان آن عَلَم (علامت) حکایت میکند.
فرو کوبیدن: دست دادن دو کشتیگیر را با هر دو دست به روش مصافحه در شروع درگیر شدن در کشتی و یا قاطی شدن فرو کوبیدن میگویند. هر دو کشتیگیر پس از درآوردن هر دو دست خود از دست هم، کف دستهایشان را محکم بههم میکوبند، چنانکه از برخورد دستهای هر دو طرف صدا میجهد.
قدارهک: وسیله نزاع و ضرب و جرح بوده، شبیه به سرنیزه تفنگ برنو است که دسته آن ۱۲ سانتی متر و تیغه آن سی و چند سانتی متر درازا دارد و لوطیهای قدیم وقتی میخواستند محلهای را قرق کنند نوک آن را به زمین میزدند تا نه کسی از ترس عبور کند و نه به آن نزدیک شود.
کستی: بهمعنی کشتی و پیشبند باستانی ایرانیان یا کمربند مخصوص است. کستی یعنی پیشقبض و پیشقبض گرفتن بهمنظور کشتی و مبارز، بهمعنی رشمه و نطع و کمربند بستن است.
کشتی میدانی:غیر از کشتیهای خصمانه که در گود زورخانهها بهمنظور آزمایش گرفته میشد کشتی دیگری هم در روزهای سلام و اعیاد در حضور سلاطین وقت، میان دو یا چند پهلوان انجام میگرفت که آن را کشتی میدانی مینامیدند. سابقه این کشتی مطابق روایات شاهنامه به میدانهای جنگ دوران ایران باستان مربوط میشود.
کش زدن: سرشاخ شدن و دست به گردن حریف آوردن.
گود: از روی نقاشیهای قدیمی و نقش پردهها و تصاویر کتابهای خطی کهنه میتوان دریافت که ایرانیان اعمال نمایشی و جنگ و کشتی را در جاهایی فرو افتاده که مردم بتوانند روی بلندیهای پیرامون آن تماشاگر وقایع صحنه باشند، برپا میکردند. بهویژه اگر این اعمال نمایشی کشتی بود زمین را گود میکردند و با خاک نرم و غربال شده کف آن را صاف میساختند که به آن خاک کشتی میگفتند.
لات: کسی است که کار و نوایی نداشته و به ولگردی همراه با گستاخی روزگار میگذراند.
لچکی بستن لنگ: نوعی لنگ بستن روی تنکه کشتی در شأن پهلوانان بوده است. بهطوریکه یک طرف آن سهگوشی لچکی از جلو یا پهلو آویخته میشده است.
لنگ انداختن: اصطلاح یا تکهکلام “حرمت لنگ” معروف است و آن موقعی بهکار میرود که دخالت بزرگتری در برخوردی پیش آید. در زورخانهها هنگامی که دو حریف همزور میشدند و کشتیشان طول میکشید با اجازه پهلوان حاضر و یا پیشکسوت و یا بهدست آنها لنگی روی هر دو حریف انداخته میشد که حکم شیپور آتشبس را داشت و بیدرنگ میبایست هر دو طرف از هم دست بکشند و واببوسند. در موقعیکه پهلوان و یا پیشکسوت لنگ را روی دو حریف میانداخت از هر طرف به آنها اخطار میشد، “حرمت لنگ”. لنگ یعنی همان کشتی و پیشبند مقدس عیاری و نطع پهلوانی که در قدیم معمول بوده.
در خارج از زورخانه هم اگر کسی در کاری وا میماند و تسلیم میشد میگویند لنگ انداخت.
لنگ کسوت: لنگی بوده که پهلوانان و ورزشکاران بالای تنکه میبستند و گوشه آن را به صورت لچک و بهشباهت نطعیهای قدیم در جلوی خود میآویختند.
لوطی: این اصطلاح عنوان بزن بهادرها، گردنکلفتها، عیاران و سخاوتمندان پول خرجکن بوده است.
مناسب خوانی: از هنرهای یک مرشد خوب است که بتواند با موقعشناسی اشعار مناسب و مؤثری بخواند.
نطع: سفره چرمینی که عیاران و پهلوانان و شاطران صاحبتاج پیشبندوار به کمر میبستند. به تنکههایی که از لب زانو تا بالای ران هر پاچه آن حدود بیست سانتیمتر و دور کمر آن حدود دهسانتی متر چرمدوزی شده بود نطع میگفتند.
نالوطی: به کسی گفته میشود که برخلاف اصول جوانمردی رفتار کند و قول و فعل او یکی نباشد و به رفقای خود نارو زده و خیانت کند.
ورزشکار: کسی که طبق برنامه، بدن خود را بهمنظور نیرومند شدن یا حفظ سلامتی یا رسیدن به مرتبهای چشمگیر در ورزش، هر روز یا در اوقات معین به فعالیتی مربوط به رشته مورد نظرش وادارد.
همزور: بهمعنای همقدر و حریف بهکار میرود. به دو کشتیگیر که در کشتی بههم غلبه نکنند گفته میشود.
کارهای عجزی: فنهایی از کشتی است که حریف را عاجز و زبون میسازد. مانند لواشه که یکی از طرفین حریف را اغفال و انگشت در دهان او کرده بهشدت میکشد، یا انگشت سبابه او را میپیچد، این اعمال را کشتیگیران صحیح نمیدانند و به ندرت اتفاق میافتد.
حرامی گرفتن: حمله بیموقع یکی از طرفین کشتی، زمانی که حریف آماده کار نیست.
سنگ کشتی: این اصطلاح تقریباً به منزله کیسه بوکس است که بوکسورها با مشتزدن به آن تمرین میکنند. سابقاً پهلوانان نامی که ناچار بودهاند در ایام معین با اشخاص مختلفالوزن زورآزمایی کنند یکی از ورزشکاران را که وزن بدنش بیشتر از وزن پهلوان بوده چند روز قبل از موعد به خانه برده و با وی کشتی میگرفتند و خود را با وزن سنگین او عادت میدادند تا در موقع کشتی جدی از عهده بلندکردن حریف خود برآیند. در گذشته این قبیل کشتیگیران پر وزن را که اکثراً هم هنری نداشته و برای همین کارها خوب بودند در مقام مزاح سنگ کشتی میخواندند.
بدافت: این اصطلاح عنوانی بوده برای کشتیگیرانی که بهزحمت زمین میخوردند. گویا کسانی را که در کشتی خیلی مقاومت میکردند و نمیخواستند به آنها عنوان پهلوانی بدهند با این عنوان میخواندهاند.
نمادها در پوشاک زورخانه
۱- نماد لنگ
در لغتنامه دهخدا در مورد واژه لنگ آمده است: «فوطه، ازار، ایزار، بستنی، جامه حمام، میرز، جامهای که در رفتن به گرمابه بر کمر بندند. پارچه مستطیلشکل که در گرمابه بر کمربندند. پوشیدن سفلای بدن را».
اصل این لغت، لنگ کوته بوده و لنگوته بستن کنایه از ترک دنیا و عزلت گرفتن نیز بوده است. در کتاب تاریخ ورزش باستانی ایران آمده است: « تا آنجا که نویسنده سطور تحقیق کرده است جز در موقع کشتی گرفتن، لباس همواره لنگ بوده است که بهروی شلوار بسته میشود. پهلوانان وپیشکسوتان میتوانند دامن لنگ خود را آزاد بگذارند ولی نوچهها و تازهکارها حتماً باید دامن لنگ را از وسط پای بالا کشیده و روی لنگ استوار کنند و نیز لچکی بستن لنگ (یعنی گوشه طرف راست لنگ را به طرف چپ بدن آوردن) نهی است، مگر برای ورزشکاران آزموده و پیشکسوت و امتیاز او از مبتدی وضع شده است. لنگ زورخانه تقریباً نوعی از لنگهایی است که در حمام بهکار میرود ولی بعضی از ورزشکاران لنگ ابریشمی مخصوص خود را که از بافتههای کاشان و یزد بود برای خود داشتند. یک نوع لنگ دیگری در زورخانه مرسوم بود به نام فتنی (بر وزن وطنی) که اکنون دیده نمیشود ولی نام آن هنوز در زبان ورزشکاران قدیمی است.
در مثنوی گل کشتی میرنجات نیز نامی از این لنگ برده شده، و این دلیل بر آن است که سیصد سال پیش هم در زورخانهها لنگ فتنی معمول بوده است و میگوید:
ما که با یک فتنی ساختهایم و کپنک
بد ادائی چه کشیم از فلک و پیر فلک
و گویا مقصود وی از کپنک لباسی بوده که طبقه جوانمردها و داشها در مواقع عادی میپوشیدهاند. و اضافه میکند علامت استادی و پیشکسوتی هم لنگی است به نام لنگ «کسوه» که پهلوانان و نوخاستگان با سابقه در واقع تشریفاتی بر بالای تنکه خود میبندند و گوشه لنگ خود را بهصورت لچک و مانند نطعیهای قدیم در جلو خود میآویزند…
مرشدهای قدیم وقتی کسی لنگ به کمرش میبست از شیوه بستن لنگ میفهمیدند که پیش کسوت است و یا مبتدی.
گاهی اوقات فتیله کردن لنگ برای مهار کردن ضرب بوده است به این ترتیب که وقتی مرشد ضرب را روی زانو میگذاشت تا آهنگ ورزش را ساز کند، یک لنگ لوله میکرد و یک طرف ضرب میگذاشت تا آن را مهار کند.
منظور از طره کرده لنگ، درهم پیچاندن لنگ است تا به شکل تسمه شود و بدان طره لنگ میگویند. در سالهای پیش که داشها و ورزشکاران صبح روز جمعه خود را در حمام به چاه حوض بازی و مشتمال کردن یکدیگر و کشتی گرفتن و جرگهیی به صحبت دور هم نشستن میگذراندند از لنگ خیس خود طره درست میکردند و گاه به شوخی و اگر نزاعشان میشد از آن برای کتک زدن یکدیگر استفاده میکردند. طره لنگ برای گل چرخ هم (چرخ پهلوانان بعد از ختم ورزش) بهکار میرفت.
بهنظر میآید در گذشته بهجای لنگ، نطعی میبستند. در لغتنامه دهخدا آمده است: “نطعی” عبارت بوده است از بساط چرمی، بساط از پوست دباغت کرده که بر آن نشینند، پوستی که درویشان بر کمر بندند.
بهنظر میآید لباس ورزش در قدیم از چرم بوده و بعدها بهصورت فعلی که عبارت از لنگ پارچه باشد درآمده است. در قرون گذشته پهلوانانی که به مقام استادی میرسیدهاند با اجازه پادشاه عصر حق بستن سفره چرمین موسوم به نطعی بر بالای تنکه و روی شکم خود داشتهاند. نطعی از چرم گاو تهیه میشد. دم نطع نیز مقصود رسیدن به مرحله نطع پوشیدن است که بهفحوای گل کشتی میرنجات رسیدن به مقام جهان پهلوان است.
ای جوان سازی و خوش، بر سر نازی به خدا
به دم نطعی و صد ناز و نیازی به خدا
در هر حال نطع سفره چرمینی بوده که عیاران و پهلوانان و شاطران صاحب تاج پیشبندوار بر کمر میبستند، البته به تنکههایی که از لب زانو تا بالای ران هر پاچه آن حدود بیست سانت و دور کمر آن حدود ده سانت چرمدوزی شده بود نیز نطع میگفتند.
سابقه لنگ بستن
سابقه لنگ بستن به دوران باستان ایران میرسد که به آن کُستی میگفتند و بعد از اسلام عیاران لنگ را همچنان بهمثابه کُستی برای مبارزه در راه مکتب فتوت و سپس به نشانه پیروی از اهل فقر بهعنوان اعراض از دنیا بهکمر میبستند که بهصورت رشمه یا کشتی زرتشتیان بود. ورزشکاران باستانی که اکنون وارث این سنت دیرین هستند هنگام وارد گود شدن لنگ را روی شلوار زیرین بر کمر میبندند.
نماد لنگ و اختتام ورزش
پس از پایان ورزش مرشد میگوید: “اول و آخر مردان عالم به خیر” و به زنگ میزند و تنبک را کنار میگذارد و مینشیند. در این هنگام میاندار و ورزشکاران دیگر که هر یک لنگی بر دوش انداختهاند که بدن عرقدارشان سرما نخورد به کنار گود میآیند و به لبه آن تکیه میدهند و میاندار دیگران را احترام میگذارد و تعارف میکند، اگر کسی نپذیرفت خود او به دعا کردن میپردازد و ورزشکاران و تماشاچیان همه با هم و پس از هر یک از دعاهای او آمین میگویند.
در گذشته پس از پایان یافتن ورزش، کشتیگیران و پهلوانان میان گود میرفتند و دو به دو با هم کشتی میگرفتند، دو کشتیگیر نخست فرو می کوبیدند و یا سرشاخ میشدند، آنگاه مرشد لنگی به میان هر دو کشتیگیر پرتاب میکرد تا دست نگه دارند که شعر گل کشتی خوانده شود. کشتیگیران در کنار هم رو به قبله خم میشوند و یک دست را بر گردن یگدیگر دست دیگر را روی زانو میگذاشتند و مرشد یا یکی از ورزشکاران که آواز خوش داشت در لبه دیوار گود مینشست و از حاضران رخصت میطلیبد و شعر گل کشتی را میخواند.
۲- نماد تنبان
تنبان زیر جامه و ازار و شلوار را گویند عموماً و تنبان چرمی کشتیگیران را خصوصاً ازار کوتاه کشتیگیران که توبان نیز گویند، شلوار و پایجامه (به ترکی) شلوار و رغنین و پایجامه و زیر جامه و پایچه چرمی کشتی گیران.
تنکه هم تنبان چرمی است تا سر زانو که وقت کشتی گرفتن پوشند.
تنکه در قدمش زود ز هم میپاشد
هر که رویش تنک افتاد چنین میپاشد
این تنبان یا تنکه از یک رویهی چرمی یا پارچهی ماهوتی سبز و چندلایه آستر کرباسی دوخته شده است. رویهی آن بیشتر به رنگ آبی مایل به سبز است. کمر و نشیمنگاه و سر دو زانوی تنکه از چرم است. روی رانهای تنکه گل و بته جقه سرکج قلابدوزی شده است. بالای تنکه را “برج” borj، پیش روی تنکه را که زیر شکم میافتد “پیشقبض” pišgabz مینامند و نیز “نام فنی است از کشتی که در آن فن برای کشتی گرفتن قبض حریف را میگیرند.”
میرنجات گوید:
در کشتی به گل و سرو و سمن بستهی اوست
پیشقبض همه در پنجهی شایسته اوست
در لغتنامه دهخدا آمده است: در اصطلاح زورخانه، محلی از قسمت جلو کمر و نواحی مجاور آن که طرف با دست آن را گرفتن تواند.
کسوت زورخانه همین تنکه، نطع و کمربند است و تنکه پوشیدن پهلوانان در اصل (ازار پوشیدن جوانمردان) است که از این عمل، فضیلت، عفاف، و منع نفس را از شهوت اراده کند و کمربند اشاره به میان بستن است که مقصود از آن شجاعت و تمرین نفس به خدمت نوع است.
در مورد رسم ازار یا سراویل پوشیدن در میان فتیان آورده شده است: «… و بنابراین قدح خوردن، میان بستن، سراویل پوشیدن طبقه فتیان که بنیاد طریقه خود را بر آن گذاشتند، مأخوذ از اینجاست و در هر یک از این اعمال رموز و اشارتی به معانی لطیف و سیرتی شریف است…»
ازار یا سراویل پوشیدن اشارت است به فضیلت عفاف که صورت ستر عورت و منع نفس از شهوت دارد و بدین سبب است که خرقه فتوت ازار است چه قدم اول فتوت عفاف میباشد که تعلق به اسافل اعضای آدمی دارد و خرقه تصوف کلاه است، چه، ترقی، به عالم انوار متعلق به اعالی اعضای آدمی است.
در قرون گذشته پهلوانانی که به مقام استادی میرسیدند با اجازه پادشاه عصر، حق بستن سفره چرمین موسوم به نطعی بر بالای تنکه و روی شکم خود داشتند و همچنین پهلوانان بسیار نامی با اجازه اساتید و مشایخ و نقبا چیزی به نام کاسهبند به زانوهای خود میبستهاند که وسط آن آئینه کوچکی نیز قرار دادهاند و این عمل کنایتی بوده از اینکه زانوی صاحب کاسهبند به خاک نمیرسد و چون نهایت ترقی اجتماعی پهلوانان آن بود که مورد قبول اهل طریقت قرار بگیرند و در سلک مریدان راسخالاعتقاد مسلک شوند، پس از انجام مراسم ارادت از طرف مشایخ و اقطاب مجاز به استعمال تاج “کلاه فقر”، کمر و کشتی نیز میگردیدهاند. آنچه احساس میشود استعمال نطعی و کاسهبند، مخصوص مواقع تشریفاتی از قبیل گلریزان یا نمایشهای میدانی بوده است.
تنکه آئینه، تنبانی بوده از نوع میخچه که روی هر یک از پیشکاسه یعنی زانوهای آن آئینه تعبیه شده بود و همانطور که گفتیم این نشانه آن بود که پوشنده پهلوانی است که سرپا کشتی میگیرد و هرگز زانویش به خاک نخواهد رسید.
تنکه میخچه نیز به تنبانی گفته میشد که زمینه آن با گل گرههای بسیار سفت و سخت و درشت با نخهای مکلف دومیلی بافته میشد.
جواز تنکه یا تنبان کشتی پوشیدن در حضور بزرگان صادر میشد همان طور که جواز تنکه یا تنبان پوشیدن پهلوان میرزا بیک کاشی (۱۰۸۱ ه.) در زمان شاه سلطان سلیمان صفوی و تنبان کشتی پوشیدن کلبعلی آقای قاجار برای کشتی با عثمان بهادر در حضور محمد حسین خان قاجار صادر شد.
۳- نماد تفأل با تنکه
کشتیگیران، سابق در مواقعی که قصد کشتی داشتند قبل از حضور جمعیت در زورخانه بهوسیله تنکه تطور میکردند. به این ترتیب که لب گود ایستاده و با دو انگشت دست راست لبه پارچههای تنکه را گرفته و به شدت به هوا پرتاب میکردند. تنکه معلقزنان به کف گود میافتاد اگر پارچههای تکه صاف روی زمین قرار میگرفت علامت غلبه،و در غیر این صورت دلیل شکست بود.
۴- نماد بازوبند
از جمله تشریفات پهلوانی بازوبند است و تصور میرود بازوبند از اختراعات قرن گذشته و شاید محمدشاه یا ناصرالدین شاه قاجار باشد. زیرا در هیچ یک از آثار ورزش قدیم نامی از بازوبند برده نشده و گمان میرود بازوبند به جای زنگهایی که سابقاً پهلوانان به بازوی خود میبستهاند ابداع شده باشد.
در قرون گذشته پهلوانان و شاطران که در فن خود به مرتبه کمال میرسیدهاند زنگهایی به بازوی خود میبستند و البته این عمل جز برای تظاهر به قدرت و جلب توجه توده مردم مفهوم دیگری نداشته و حتی در بعضی افسانههای جوانمردان مثلاً حکایات راجع به حسین کُرد نوشتهاند وقتی وارد فلان شهر شده، لباس رزم پوشید و زنگهای حیدری به کمر آویخت و روانه مقصد شد و ظن غالب آن است که بازوبند پهلوانی نعمالبدلی از همان زنگهای پهلوانی قدیم است.
پادشاهان، جنگاوران و پهلوانان هر یک بازوبندی ویژه داشتند. بازوبند پادشاهان با گوهرها و جواهر گرانبها مزین بود و از جنگاوران بزرگ و یا اسپهبدان هم چنان، ولی از پهلوانان پایتخت ساده فقط با چند عدد جواهد تزئین میشد. بازوبند پهلوانی از سه عدد عقیق درست قاب شده در تکههای طلای منقوش که متصل به هم روی نوار چرم دوخته میشد تشکیل میگشت. در دوره صفویه و قاجاریه و پیش از آن روی عقیق یا عقیقهای بازوبند پهلوانان آیاتی از قرآن و یا نام پنج تن آل کسا(ص) و یا نام علی (ع) حک میشد. پیش از قاجاریه کلیه پهلوانان بازوبندهای زنگدار به بازوی خود میبستند.
۵- نماد کمربند
از دیگر اجزاء پوشاک زورخانه کمربند و کشتی بوده است. کوشتی با واو مجهول (که تبدیل شین به سین کوستی شده) یک قسم شال یا کمربندی بوده است که ایرانیان قبل از اسلام خاصه روحانیون آنها به کمر میبستند و همین است که از فرهنگها به زنار تعبیه شده و این کمربند و نام آنها بعد از ا سلام نیز حیثیت خود را از دست نداده و هنوز بعد از قرنها روحانیون زرتشتی در بعضی مواقع معین مذهبی به رسم احترام آن را گشوده و باز میبندند.
این شال یا کمربند عبارت از ۷۲ رشته تابیده از پشم خالص گوسفند است و آن ۷۲ رشته به ۶ دسته ۱۲ رشتهای و آن شش دسته به سه دسته ۲۴ رشتهایی تقسیم و از آن سه دسته گفتار نیک- پندار نیک- کردار نیک را اراده میکنند.
در بین بعضی از فرق متصوفه نیز شالی بههمین صورت هست که وصله وی از وصلههای فقر بهشمار میرود و شاید غالب خوانندگان شالهای سیاه رنگی را که از پشم تابیده شده تهیه شده، در کمر دراویش دورهگرد دیدهاند. که در اصطلاح دراویش “رشمه” میخوانند اما این شال تا زمان صفویه هم بین متصوفه به کشتی مرسوم بوده و دهندگان جواز علاوه بر تنکه اجازه استعمال لنگ و کشتی هم به پهلوانان مزبور میدادهاند و از این شعر حکیم فرخی نیز پیداست که کشتی چیزی بوده که به تن آدمی بسته میشده است.
کشتی هرقل به تیغ هندی بگسل
بر سر قیصر صلیبها همه بشکن
بنابراین کشتی یا کستی نوعی از شال یا کمربند بوده و غرض ازکشتی گرفتن آن است که دو نفر کمربند یکدیگر را به قصد زورآزمایی گرفته و با هم گلاویز شوند.
آیین مهر و ورزش باستانی ایران (از نگاه مهرداد بهار)
مطالعه اساطیر ایرانی که در نوشتههای اوستایی، پهلوی، فارسی و جز آنها باقی مانده است، ما را معتقد میسازد که سنت پهلوانی امری کهن و با فرهنگ دوره پیش از تاریخ مردم ما مربوط است.
تحلیل شخصیتهای پهلوانی اوستایی و شاهنامهای نشان میدهد که خصوصیات بسیاری از این پهلوانان، از جمله: گرشاسب و رستم، شبیه خصوصیات «Indra»، یکی از خدایان کهن تمدن هند و ایرانی است. اما مطالعه تاریخ پهلوانی ایران نشان میدهد که پهلوانان و رفتار و کردار ایشان، شباهت چندانی با «ایندره» و پهلوانان اساطیری و رفتار و کردار ایشان ندارد، و با درنظر گرفتن جوانب اخلاقی و عارفانه پهلوانان ایرانی در دورههای تاریخی، باید به دنبال الگوی دیگری رفت؛ زیرا در رفتار و کردار «ایندره» نشانی از جنبههای اخلاقی و عارفانه دیده نمیشود.
در آیین مهر پیروان را با روحیهای جنگی تربیت میکردند، زیرا گمان داشتند که تنها با نبردی فروگیرنده با نیروی اهریمنی است که میتوان به پیروزی واپسین رسید. از این روی آیین مهر در میان جنگاوران امپراتوری روم نفوذی عمیق داشت. در این آیین، تنها مردانی میتوانستند شرکت کنند که به سن بلوغ رسیده باشند؛ زنان را در آیینها شرکت نمیدادند. در میان پیروان مهر؛ مقام اجتماعی و ثروت ارزشی خاص ایجاد نمیکرد و ایشان یکدیگر را برادر میخواندند؛ ولی بزرگان دین از احترام و ستایش فراوان برخوردار بودند.
مراسم مهری معمولاً میبایست در غارها انجام مییافت. این غارها مظهر طاق آسمان بودند. وجود آب روان در نزدیکی یا درون این معابد طبیعی الزامی بودس. اما در شهرها یا جلگهها که غاری نبود این معابد را، شبیه غارها، در زیر زمین بنا میکردند. معبد به یاری پلکانی طولانی به سطح زمین میرسید. این معابد از نور خارج استفاده نمیکردند و پنجرهای نداشتند. گاه پلکان به اتاقی ختم میشد که پیروان خود را در آن برای آیین آماده میساختند و سپس از آنجا به محوطه اصلی معبد وارد میشدند. طاق معبد را چون آسمان شب میآراستند. در داخل معبد دو ردیف سکو در دو سو قرار داشت و در میان دو ردیف سکو، صحن گود معبد قرار داشت که مراسم در آنجا انجام میشد و تماشاگران تازه وارد بر نیمکتهایی که کنار سکوها بود، به تماشای این مراسم مینشستند.
در ته صحن، بر دیوار، منظرهای از مهر در حال کشتن گاو وجود داشت. در کنار در ورودی، ظرف پایهداری پر از آب تبرک شده قرار داشت و در طرف مقابل، در پای تصویر مهر، دو آتشدان بود. بر دیوارهای معبد اغلب تصویرهای بسیار نقش شده بود. نکته عمومی درباره همه این معابد، کوچکی آنها بود که بیش از گروهی معدود را نمیتوانستند در خود جای دهند. متأسفانه از مراسمی که در صحنه این معابد برپا میشد، اطلاعی در دست نیست.
در آداب زورخانه آمده است که پهلوان باید، طاهر و سحرخیز و پاکنظر باشد و علاوه بر ادای فرایض و سنن، شبزندهدار و دارای حسن خلق باشد. در هنگام غلبه بر خصم، او را در انظار خفیف نسازد و از مروت دور نشود. مسکینان را تا سرحد توانایی کمک نماید و از اخلاق رذیله بپرهیزد. این کیفیات را در مهر نیز میبینیم:
در اوستا آمده است که پیکر مهر کلام ایزدی است (مهریشت، بند۲۵). او دشمن دروغ است (بند۲۶). از کلام راستین آگاه است (بند۴۹). نماینده پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است (بند۱۰۶).
مهر نخستین ایزدی است که، پیش از خورشید فناناپذیر تیزاسب، در بالای کوه هرا برآید. نخستین کسی است که با زینتهای زرین آراسته از فراز کوه زیبا سر به درآورد و از آنجا (مهر) بسیار توانا تمام منزلگاههای آریایی را بنگرد (بند۱۳).
او حامی پیمان است (بند۳). هرگز فریفته نمیشود (بند۵). بهترین داور جهانیان است (مقدمه مهریشت).
او زورمندی بیخواب است که به پاسبانی مردم میپردازد (بند۷). کسی است که پس از فرو رفتن خورشید به پهنه زمین به درآید، دو انتهای این زمین فراخ، گرد و دور کرانه را بسوده، آنچه در میان زمین و آسمان است، بنگرد (بند۹۵).
مهر، خان و مان رامشبخش و خوب میدهد (بند۴). شهریاری است دانا (۳۵). حامی تمام آفریدگان است (۵۴).
اما یک پهلوان نمونه وظیفهاش دفاع از ناتوانان، از میان بردن زورگویان و حمایت از پرهیزگاران است. او بخشنده و رحیم و یاری رساننده است.
در برابر، در مهریشت آمده است:
باشد که او برای یاری ما آید. باشد که او برای گشایش (کار) ما آید. باشد که او برای دستگیری ما آید. باشد که او برای دلسوزی ما آید. باشد که او برای پیروزی ما آید. باشد که او برای سعادت ما آید. باشد که او برای دادگری ما آید (بند۵).
یک پهلوان نمونه دلاوری بیباک است که هرگز هراس به دل راه نمیدهد. دلاوری است که یک تنه با دشمنان روبهرو میشود و ایشان را از میان برمیدارد.
مهر نیز در میان موجودات تواناترین است (۶). خوشاندام، بلندبالا و نیرومند است (۷). یلی جنگاور و قوی بازوست (۲۵). کسی است که در جنگ پایدار میماند (۳۶). قویترین خدایان، نیرومندترین خدایان، چالاکترین خدایان، تیزترین خدایان و پیروزمندترین خدایان است (۹۸).
در آیین پهلوانی، ورزش باید بعد از ادای فریضه صبح شروع شود و مهر نیز در همین هنگام بر جهان میتابد.
رفتار پهلوانان با یکدیگر و مقررات پهلوانی نیز وجوه مشترکی با آیینهای مهری دارد. به همان گونه که پیروان مهر را با روحیهای جنگی ترتبیت میکردند، در زورخانه نیز آداب نبرد به صورتی نمادین آموخته میشود. در زورخانه نیز تنها کسانی که به سن بلوغ رسیدهاند، میتوانند راه پیدا کنند. در سنت پهلوانی است که باید شانه بر صورت تازهوارد بایستد (یعنی ریش داشته باشد). در داستان است که جوانی نابالغ وارد زورخانه شد و میخواست وارد گود شود، چون ریش نداشت، او را مانع شدند. شانه از جیب درآورد و به گوشت صورت خود فرو کرد تا او را به گود راه دهند.
در زورخانه نیز، مانند آیین مهر، زنان را راه نمیدهند. در زورخانه نیز مانند آیین مهر مقام اجتماعی و ثروت ارزشی ایجاد نمیکند و امتیازی نمیبخشد. پهلوانان نیز یکدیگر را برادر یا هممسلک میخوانند. در زورخانه همواره و در هر کار حق تقدم با اشخاصی با سابقه و پیشکسوت است و این همان است که در آداب مهری نیز میبینیم.
اما تنها خصوصیات مهر و رفتارها و مقررات مهرپرستان نیست که با خصوصیات پهلوانان و رفتارها و مقررات زورخانه تطبیق میکند؛ خود زورخانه نیز با معابد مهری قابل مقایسه و تطبیق است.
زورخانهها، که تنها در شهرها وجود دارند، پیوسته با پلکانی طولانی از زیر به سطح خیابان میرسند و به جز زورخانههای «نوین»، همه زورخانههای کهن در زیر زمین و معمولاً زیر ساختمانهای دیگر بنا میشدند و تنها نوری اندک داشتند.
چنان که ذکر شد، معابد مهری در کنار یا نزدیک آب جاری ساخته میشد. شاید جالب باشد به دو زورخانه قدیمی شهر کاشان توجه کنیم که یکی، در محله میدان کهنه کاشان، در زیر بنای حسینیه آن محل بنا شده است و در یک طرف آن آبانبار عمومی است و دیگری در محله پشت مشهد کاشان قرار دارد که مدخل آن در راهپله آبانبار عمومی باز میشود.
مانند معابد مهری، پلکان زورخانه گاه به اتاقی قبل از محل اصلی زورخانه ختم میشود که پهلوانان و ورزشکاران خود را در آنجا آماده میکنند و سپس به خود زورخانه میروند و گاه، باز هم مانند معابد مهری، پلکان زورخانه مستقیماً به زورخانه ختم میشود.
در داخل زورخانه، برخلاف معابد مهر، دو سکوی مستطیل و یک صحنه گود میانی وجود ندارد، بلکه گود چند ضلعی زورخانه از همه سو با سکو احاطه شده؛ ولی، درست مانند معابد مهری، در کنار سکو، در کنار دیوار، نیمکت قرار دارد که تماشاگران برای تماشای مراسم بر آنها مینشینند. به هر حال نکته اصلی، اشتراک گود و سکو است.
در کنار در ورودی زورخانه، مانند معابد مهری، آبدانی وجود دارد که البته امروز مفهوم اصلی خود را از دست داده است.
به جای آتشدانی که در معابد مهری، در انتهای صحنه و در دو سوی تصویر مهر قرار دارد، در زورخانه، در جلو سردم اجاقی است که امروزه از آن برای گرم کردن ضرب و تهیه نوشیدنی استفاده میشود.
همانگونه که بر دیوارهای معابد مهری نقشهایی مقدس بود، در زورخانهها نیز نقاشیها و اخیراً عکسهایی مربوط به کشتی گرفتن پهلوانان و داستانهای رستم وجود دارد.
در معابد مهری تصویری هست که در زورخانهها نیست و آن نقش مهر در حال کشتن گاو است. در زورخانهها این صحنه وجود ندارد و علت آن بیگمان تحت تأثیر آیین زرتشتی است که کشتن گاو به اهریمن نسبت داده شده است و بدین روی، دیگر جایی برای وجود این صحنه در زورخانهها نمانده است.
در اینجا باید به سنت کشتی گرفتن و ارتباط آن با آیین مهر پرداخت. گمان این است که آیین کشتی، تقلید الگوی کهن کشتی مهر و خورشید است. نخست این که پهلوان، مانند مهر، جامهای بر تن ندارد و تنها برمیان خود لنگی یا تنکهای دارد که برابر برگ انجیر مهر در اروپا است. برهنگی یکی از مراسم حتمی زورخانههاست. دو کشتیگیر در پایان کشتی، بنا به سنت، با دستهای چپ بازوهای راست یکدیگر را میگیرند و با دستهای راست به یکدیگر دست میدهند. این رسم مهر است که به خورشید دست داد و همانطور که مهر و خورشید با این دست دادن یار و دوست یکدیگر شدند، دو کشتیگیر نیز هرگز محق نیستند با یکدیگر دشمن باشند و اگر کینهای پدید آید باید یکدیگر را ببوسند و آشتی کنند. رسم دیگر در زورخانه زنگ زدن است و آن زنگی است که با زنجیری بر سردم زورخانه آویزان است و مرشد برای پهلوانان بزرگ، به هنگام ورودشان، آن را به صدا درمیآورد تا همگان از ورود او آگاه شوند.
در معابد مهری نیز این زنگ یافت شده است که معمولاً آن را به نشانه تصویر مهر که شاید در پایان مراسم یا آغاز آن انجام میگرفته است، نسبت میدهند. ولی ممکن است، اگر تصور ما در ارتباط آیین زورخانه با معابد مهری درست باشد، این زنگ را به هنگام ورود بزرگان دین به آواز در میآوردهاند.
از دیگر مشخصات زورخانه، به کار بردن القاب پهلوانی است مانند کهنهسوار، مرشد، پیشکسوت، صاحب زنگ، صاحب تاج، نوچه و جز آن که با آنچه از آیین مهر و عرفان میدانیم ،کمابیش تطبیق میکند. در آداب زورخانه، چون پهلوانی به مقام پهلوانی رسید، از طرف پیشوایان طریقت به استعمال تاج فقر نایل میگردد و این درست همان است که در اساطیر مهری وجود دارد. نوچهها ،پیشخیزها، نوخاستهها و ساختهها نیز در زورخانه همان مقامی را دارند که در آیین مهر تازهواردان داشتند و در آیین عرفان و تصوف نیز چنین وضعی وجود دارد.
شاید آیین شطاران دوره اسلامی که دوندگانی پهلوان بودند، بتواند یادآور سنت دویدن مهر به دنبال گاو باشد و شاید حمل قمه در میان عیاران قدیم و چاقو در میان ورزشکاران زمان ما معرف دشنه مهر باشد که سلاح اصلی او بود.
پهلوانان جز با قمه و دشنه با یکدیگر به نبرد نمیپرداختند. چاقوکشیهای سالهای گذشته نزدیک نیز گویای همین نکته است.
پرتو حسنی زاده ـ آرش نورآقایی
منابع:
*تاریخ و فرهنگ زورخانه و گروههای اجتماعی زورخانه رو، غلامرضا انصافپور، تهران، نشر اختران، سال ۱۳۸۶
*میراث پهلوانی، ابراهیم مختاری؛ هدی صابر؛ معاونت پژوهشی پژوهشکده مردمشناسی. تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، اداره کل آموزش، انتشارات و تولیدات فرهنگی ۱۳۸۱.
*احیا و نوسازی زورخانه، روابط عمومی سازمان زیباسازی شهر تهران.
*از اسطوره تا تاریخ، مهرداد بهار، گردآورنده و ویراستار: ابوالقاسم اسماعیلپور، نشر چشمه، چاپ اول ۱۳۷۷، چاپ چهارم ۱۳۸۴
* مقاله «نمادها در پوشاک زورخانهای»، فریده مجیدی خامنه، نامه پژوهشگاه میراث فرهنگی، شماره ۷، تابستان ۱۳۸۳
دیدگاهها
سلام
زورخانه چقدر رسم و رسوم داره. ورزش زورخانه ایی یادگیریش فکرکنم مشکله
علت راه ندادن خانمها به این مکان را میدونی چیه؟
ممنون
………………………………………………………………………..
جواب: سلام. یک رسم قدیمیه. این ورزش ریشه در مهرپرستی داره و در کیش مهرپرستی خانمها جای نداشتند.
سپاس
دست مریزاد
پدر بزرگی داشتم که از جوانی میاندار بودند با احوال و مرام و اصطلاحات آشنا بودم و خوندن این یادداشت لذت زیادی برای من داشت.
سالها تمرین گذشت و فروتنی قطعا نمیتونه نتیجه ناشایستی داشته باشه.
…………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. امیدوارم فروتنی و حرمت و معرفت حفظ بشه.