مقدمه کوتاه
پنجک،پنجه دزدیده، پنجه ترفته، پنجه برداشته شده، پنجه مقدس،پنجی،اندرگاه، اندرجاه، پنجه نیکو، پنجه گاه گاهانی، پیتک، بهیژک،وهیگک، تار پنجه و خمسه مسترقه، از اسامی مختلف ۵ روز آخر سال هستند.
از آنجا که این ۵ روز، روزهای قبل از فرارسیدن بهار و فصل نوزایی طبیعت هستند، مردم باستان از این فصل انتظار برکت و حاصلخیزی و فراوانی نعمات را داشتند.به همین منظور مراسمی برگزار میکردهاند که ـ در باور خودشان ـ به باروری طبیعت کمک کند.این مراسم گاه در قالب قربانی کردن انسان و گاه در قالب مراسم بیبند و باریهای اجتماعی صورت میگرفته است.
ما برای بررسی این مراسم و رابطه آنها با پنج روز آخر سال، نیاز به شناخت مفاهیم اولیه داریم.
نقش اعداد در تقویم
وقتی به تقویم دوران باستان رجوع میکنیم، در مییابیم که سال مصری، بینالنهرینی و ایرانی ۳۶۰ روزه است. این ۳۶۰ روز گاهی تداعی کننده ۳۶۰=۷۲*۵ است و گاهی ۳۶۰=۳۰*۱۲
مثلا سومریان، سال جشنوارهای و تقویمی دوران باستان خود را صرفا براساس ریاضیات محاسبه میکردند و نه با مشاهده طبیعت. این سال برمبنای ۷۲ هفته پنج روزه به اضافه ۵ روز اضافی (ویژه جشنواره) بود.
این که این اعداد از کجا آمدهاند، به تقدس و اهمیت آنها در دوران باستان مربوط میشود.
عدد ۱۲:
به تعداد صورتهای فلکی شناخته شده در آن زمان و همچنین سیستم شمارشی دوازده دوازدهی ربط دارد.
عدد ۷۲:
در مصر و بین النهرین عدد زمین شمرده میشد.وقتی با عدد ۷۲ سر و کار داریم لزوما با روز و سال و تقویم چرخشی ایام درگیر میشویم:سه روز کامل میشود ۷۲ ساعت.دایره از پنج تا ۷۲ درجه تشکیل میشود: به عبارتی ۷۲، یک پنجم یک دایره است. یک روز هم برابر است با: دقیقه ۱۴۴۰ = ۲۰ × ۷۲
از روی مدارکی که از بین النهرین باستان در دست داریم، به نظر میرسد که آنها گمان میکردند، قادرند به کمک پارهای از اعداد به علم نظم کیهان دست یابند.از این رو عدد ۷۲ در بین النهرین نقش مهمی را بازی میکرده و عددی است که عالم اکبر و عالم اصغر در آن با هم مساوی انگاشته میشوند.
یک مسأله جالب دیگری وجود دارد که به عدد ۷۲ ارتباط پیدا میکند: این نکته درست پیش از جنگ جهانی اول جلب نظر کرد و در آن زمان بحثهای تند زیادی را برانگیخت و بعد به کلی مسکوت ماند. مسئله این است که در لحظه اعتدال ربیعی (۲۱ مارس) فلک آسمان هرگز دقیقا در جای سال پیش قرار ندارد، زیرا هر ساله مقدار بسیار کمی یعنی حدود ۵۰ ثانیه عقب افتادگی وجود دارد که در یک دوره ۷۲ ساله به یک درجه بالغ میشود.(۱درجه = ۶۰ دقیقه= ۳۶۰۰ ثانیه= ۷۲ × ۵۰ ثانیه) و در ۲۱۶۰ سال به ۳۰ درجه میرسد و این خود یکی از برجهای دوازده گانه منطقه البروج است. مثلا امروزه خورشید به هنگام اعتدال ربیعی در برج ماهی (حوت) قرار دارد اما در سده تولد مسیح در برج قوچ (حمل) و در دوران اولیه سومر در برج دو قله (جوزا).
و این شاید نشانگر این موضوع باشد که اقوام بین النهرین تقویم اعتدالین را میشناختهاند.
۷۲ در فرهنگ ایران باستان و زرتشتی هم نقش خود را ایفا کرده است. تعداد ستونهای کاخ آپادانا در تخت جمشید و کاخ آپادانای شوش ۷۲ عدد بوده. اگر به کمربندی که زرتشتیها به کمر خود میبندند و به نام کُشتی یا کُستی معروف است دقت کنیم، متوجه میشویم که شامل ۷۲ نخ است که نشانگر ۷۲ فصل یسنا است.
در فرهنگ اسلامی هم اعتقاد دارند که همگی ملتها هفتاد و سه اند: یکی از آنها سنت و جماعت و هفتاد و دو سوای آن در اصل شش گروهاند.
حافظ میگوید:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
عدد ۵:
عدد انسان است و عالم بشری را تداعی میکند.
بعد از شناخت فلسفه اعداد به کار رفته در سالشماریها و در ادامه بحث ذکر میکنیم، حال که تعداد روزهای سال ۳۶۰ روز بوده ، برای اینکه آن را به ۳۶۵ روز ، یعنی تعداد روزهای یک سال کامل برسانند ، ۵ روز را به آخر سال اضافه کردند.
این پنج روز که خارج از سال ۱۲ ماهه منظور میشد، در بسیاری از تمدنها و فرهنگها، نقش خاصی دارد و ضمن اینکه مراسم ویژه ای برای آن اجرا میشده، اسطورههایی برای هستی و چیستی آن هم وجود دارد.
پنجه چیست؟
بنابر سال نمای کهن ایران، هریک از دوازده ماه سال، سی روز است و پنج روز باقیمانده سال (سال ۳۶۵ روزه) را پنجه، پنجک، خمسه مسترقه، پیتک(در زبان و تقویم مازندانی) یا بهیزیک(در روزشمار زرتشتیان) گویند.
ابوریحان درباره پنجه مینویسد:
“… هریک از ماههای فارسی سی روز است و از آنجا که سال حقیقی سیصد و شصت و پنج روز است،پارسیان پنج روز دیگر سال را پنجی و اندرگاه گویند. سپس این نام تعریب شده و اندرجاه گفته شد و نیز این پنج روز دیگر را روزهای مسترقه نامند، زیرا که در شمار هیچ یک از ماهها حساب نمیشود…”
ایرانیان زرتشتی این پنج روز را که همزمان با یکی از شش “گاهنبار” است، جشن میگرفتند. مراسم پنجه تا سال ۱۳۰۴، که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرار داد، برگزار میشد .
پنج روز آخرسال در بندهشن
آرتور کریستین سن در کتاب “ نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایران” آورده است:
بنا به بندهش، اورمزد آسمان را در چهل روز،در آغاز روز اورمزد روز از ماه فروردین (یعنی روز آغاز سال در اعتدال ربیعی) آفرید و بعد در مدت پنج روزی که گاهنبار “مدیوزرم” را تشکیل میدهد،درنگ کرد.بعد آب را در پنجاه و پنج روز آفرید و در مدت پنج روزی که گاهنبار “مدیوشم” را تشکیل میدهد،درنگ کرد.سوم زمین را در هفتاد روز آفرید و پنج روز گاهنبار “پیتیشهه” را درنگ کرد.چهارم گیاه را در بیست و پنج روز آفرید و پنج روز گاهنبار “ایاسریم” را درنگ کرد.پنچم گوسفند(چارپا) را در هفتاد و پنج روز آفرید و پنج روز گاهنبار “مدیوشیر” را درنگ کرد.ششم انسان یعنی گیومرث را در هفتاد روز آفرید و بعد پنج روز درنگ کرد. این پنج روز آخری “ترفتگ taraftag” به معنای دزدیده است.”هماسپسمان hamaspasman” نام دیگر این پنج روز(ششمین گاهنبار) است. “هماسپسمان” یعنی اینکه،گردآوری به صورت سپاه در جهان اتفاق افتاد،زیرا فروهرهای مردمان به صورت یک سپاه گرد هم میآیند.این پنج روز را پنج روز گاهان(گاثهها) یا پنجه خوب هم مینامند.
قابل ذکر است که با جمع اعداد چهل،پنج،پنجاه و پنج،پنج،هفتاد،پنج،بیست و پنج،پنج،هفتاد و پنج،پنج،هفتاد و پنج به تعداد روزهای یک سال،یعنی سیصدو شست و پنج روز میرسیم.
پنجه در دین صابئین مندائی
صابئین مندایی قومی هستند که در استان خوزستان ایران و برخی از شهرهای عراق زندگی میکنند و دارای دین و مناسک خاصی هستند و در قرآن در شمار “اهل کتاب” آورده شدهاند.
طبق روایات مندائی کل کائنات توسط هیی(خداوند) خلق میشوند.اولین پرده آفرینش مربوط به آفریدن پنج فرشته مقرب است که در طی پنج روز صورت میگیرد.این پنج روز را ایام “پروانایی” یا ایام پنجه میگویند که بزرگترین عید مندائیان هم در همین روزهاست.این ایام معادل با اواخر اسفندماه و اوایل فروردین(۲۷ اسفند تا ۴ فروردین) است.این پنج روز در خارج از ماههای مندائی قرار دارند و پنج روز اضافه در هر سال شمرده میشوند و همچنین از پاکترین ایام در گاهشماری مندائیان هستند. برعکس بقیه اوقات که مناسک دینی مندائیان فقط باید در روز انجام گیرد، در این ایام میتوان مبادرت به اجرای مناسک در شب هم نمود.
گاهنبارِ هَمَسپَتمیدیوم
چنانکه ذکر شد، زرتشتیان شش گاهنبار دارند.هر کدام از این گاهنبارها که از جشن های اصلی زرتشتیان محسوب میشوند، شامل پنج روز هستند.
گاهنبار همس پت میدیوم(هماسپسمان پهلوی)، ششمین و آخرین گاهنبار و مصادف با پنج روز پایانی سال و به گاهنبار پنجه یا پنجی هم معروف است. هر یک از این روزها نام جداگانهای دارند که بخش پنجگانه گاتها را یادآوری میکنند.
این گاهنبار برابر است با روزهای از ۲۵ تا ۲۹ اسفند و نام هر روز از این روزهای پنج گانه به قرار زیر است:
اهنود(بزرگی) – اشتود(خوشبختی) – سفتمند(نیروی افزایش) – وهوخشتر(فرمانروایی نیک) – وهشتواش(بهترین آرزو، بهترین ثروت)
واژه همس پت میدیوم برابر شدن روز و شب معنی میدهد.و در باور سنتی زرتشتیان،گاهنبار همس پت میدیوم گاه هنگام آفریده شدن انسان از سوی خداوند و پایان مرحله آفرینش است.
زرتشتیان گاهنبار پنجه را در پنج روز پایان سال مانند گاهنبارهای دیگر برپا میدارند . آنان گاهنبار را در خانه یا در تالار عمومی برگزار میکنند. افزون بر این چون عدهای باور دارند که میزبان فروهر درگذشتگان نیز هستند، پیش از گاهنبار، همه جا را تمیز میکنند و خانه و کاشانه خود را صفا میبخشند تا فروهرهای درگذشتگان را خشنود سازند.
در آخرین روز پنجه، در آیین ویژهای مقداری هیزم بر بالای بام خانه فراهم میآورند و در سپیده دم روز بعد آتش را روی بام خانه روشن میکنند تا بازگشت فروهرها به آسمان را بدرقه کرده باشند.
صاحب برهان قاطع میگوید:” پنجه مسترقه، پنج روز آخر سال است و این پنج روز را فارسیان به غایت معتبر دارند و جامههای نفیس پوشند و جشن سازند و عطریات بسیار به کار برند و گاهنبار همسپتمیدیوم را به عمل آورند، یعنی دعاها و بخوراتی که در روز اول خمسه مسترقه باید خواند و باید کرد در این پنج روز کنند و خوانند.”
قابل ذکر است که زمان برگزاری پنجه در نقاط مختلف ایران، متفاوت است. گاهی در پایان تیرماه برگزار میشود، گاهی در اواسط فروردین، گاهی در پایان فروردین ماه و گاهی در زمانی دیگر.
تولد ازیریس و اسطوره پنج روز آخر سال
“نات” الهه آسمان و همسر “رع” خدای خورشید بود. اما “نات” به “رع” خیانت میکند و با “سب”یا همان “گب”،خدای زمین همبستر میشود و از او بار میگیرد. “رع” که از این موضوع با خبر شده، “نات” را نفرین میکند تا نتواند در هیچ ماه و سالی فرزندش را به دنیا بیاورد.اما الهه، معشوق دیگری هم به نام “توت” یا همان “هرمس” یونانی داشت.”توت”،خدای دانش به “نات” قول داد که مشکلش را حل کند.”توت” ماه را وادار کرد تا با او نرد بازی کند. و در حین بازی ، آخرین جزء هر روز (هفتاد و دومین جزء هر روز) را از او برد.
(هر روز برابر است با: ۷۲*(دقیقه)۲۰=(ساعت)۲۴ و یک جزء از روز برابر بود با ۲۰ دقیقه)
“توت” با جمع کردن ۲۰ دقیقهها ی یک سال ۳۶۰ روزه، ۵ روز کامل درست کرد و به سال مصری آن را افزود.این پنج روز که خارج از سال مصری بود، مشمول نفرین “رع” نبود و “نات” در این زمان فرزند خود ،ازیریس را به دنیا میآورد.
جشن سال نو: احیای طبیعت و مملکت
میرچاالیاده به درستی معتقد است که آیینهای حلول سال نو در اصل تجدید و تکرار تکوین عالم را تداعی میکنند. در این میان شاه مسئول ثبات،باروری، نعمت و برکت تمام عالم است.
اقوام کهن میاندیشیدند که دنیا سالانه باید نو شود و این نوشدگی بر طبق الگویی انجام میگیرد که در آیینها و اسطورهها بازتاب یافته است.در واقع همانطور که “ه.فرانکفورت” توضیح میدهد: “هرسال نو یک عنصر عمده و اساسی مشترک با نخستین روزی دارد که عالم خلق شد و دور فصول به گردش افتاد.”
یکی از اهداف جشن سال نو، احیای مملکت است و این مهم به شاه بستگی بسیار دارد. در واقع شخصیت شاه چنان مهم بود که تمامی تغییراتی که روی تخت شاهی رخ میداد،مفهومی کیهانی داشت.
در مرحلهای از دوران باستان، شاه را غالبا دارای نیروهای فوق طبیعی یا تجسم یکی از خدایان میدانستند و بر اساس این باور اعتقاد داشتند که سیر طبیعت کمابیش زیر فرمان اوست و هم او مسئولیت بدی و خوبی آب و هوا،بدی و خوبی محصولات و از این قبیل را بر عهده دارد.حتی سلطنت یک شاه بد یا یک شاه خوب در باروری و حاصلخیزی زمین، گیاهان و جانوران اثر بد یا خوب داشت.
عقیده بر این بود که شخص شاه، کانون پویای گیتی است که شعاعهای نیرو و توان از آن به همه جای ملکوت میتابد.و از این رو هر حرکت شاه،از چرخش سر گرفته تا بالا رفتن دست یا مثلا عطسهای، بلافاصله در بخشی از طبیعت اثر میگذارد.
برگزاری جشن روز اول سال(روزی که سرنوشت انسان و جهان در سالی که در پیش است،تعیین میشود) در بابل و به احتمال قوی در ایران،نوعی تجدید پیمان شاه با خدایان بود.
در بابل چنین تصور میشد که در روز اول سال، همه خدایان به ریاست مردوک در معبدی گرد هم میآیند تا سرنوشت سالی را که در پیش است، و به ویژه حوادث زندگی شاه را تعیین کنند.
پنجه و بازگشت روان مردگان
یکی از اعتقادات ایرانیان و بسیاری از مردمان در سرزمینهای دیگر، بازگشت ارواح مردگان در روزهای پیش و یا همزمان با آغاز سال نو بوده است. هماکنون نیز ایرانیان عادت دارند که در آخرین شب جمعه سال و همچنین شب عید نوروز، به قبرستان بروند و برای ارواح رفتگانشان دعا بخوانند و طلب آمرش کنند.
چنانکه بعدا خواهیم دید، ایام پنجه نماد آشوب نخستین در کیهان و به نوعی تداعی کننده رستاخیز است.
میرچاالیاده متذکر میشود که :”بازگشت روان مردگان جز در دوران آشوب و ایام هرج و مرج، که همه نظامها و قیودات حاکم بر جامعه از هم میگسلند، در هیچ زمان دیگری به حد اعلی نمیرسد. ایام آخر سال را میتوان با دوران آشوب پیش از خلقت یکسان شمرد، هم از لحاظ بازگشت ارواح مردگان ـ واقعهای که ناموس زمان را واژگون میکند ـ و هم از لحاظ روایی جشنهای کامرانی و افراط در لهو و لعب که از ویژگیهای این روزها به شمار میآید.”
آیینهایی که به نظر میرسد با روزهای پایانی سال در ارتباط هستند:
برای درک بهتر آیینها ، مراسم ، باورها و اعتقاداتی که مربوط به پنجه مقدس میشوند ، مجبوریم به چند آْیین باستانی اشاره نماییم :
۱- آیین شاه کشی
به زعم اسطوره شناسانی همچون “فریزر” در بسیاری از تمدنها وقتی آثار ضعف و بیماری و پیری در شاه آشکار میشد،تا جایی که قادر به شکار کردن و یا همبستر شدن با ملکه و تولید مثل نبود، او را از مقام شاهی برکنار میکردند یا میکشتندش.
زیرا اعتقاد بر این بود که اگر شاه پیر و ضعیف و بیمار شود، قدرت الوهیی که در او به ودیعه گذاشته شده، نیز فرتوت و ناکارآمد میشود. بنابراین قبل از اینکه خودش با ضعف و پیری مستولی شده بر او، بمیرد، او را میکشتند تا آن قدرت الهی قبل از ناکارآمد شدن و تباهی به جانشینش برسد.
جیمز جورج فریزر در شاخ زرین مینویسد:” آیین کشتن شاه (آسمانی) به هنگام بروز نشانههای ناتوانی یا بیماری در وی، از حرمت و تقدس عظیمی که برایش قائلند و از نگرانیشان در حفظ او یا سالم و توانا نگهداشتن روحی آسمانی که در اوست،ناشی میشود.حیات یا روح شاه چنان با اقبال و سعادت همهی سرزمین همسو و همراه است که اگر او بیمار شود یا ضعیف گردد، چارپایان از پا میافتند و زاد و ولد نمیکنند، محصول مزرعه را آفت میزند و مردمان دستخوش مرگ و بیماری میشوند.از این رو به نظر آنها تنها راه مصون ماندن از این بلاها کشتن شاه در عین قدرت و تندرستی است، تا روحی آسمانی که از پیشینیان خود به ارث برده است در اوج نیرو و چالاکی قبل از آنکه در اثر ضعف حاصل از بیماری و کهنسالی آسیب ببیند، از طریق او به جانشینش انتقال یابد.”
بعدها این آیین شاه کشی به صورتهای دیگر در فلسفه اعتقادی مردم به حیات خود ادامه داد.بهطوریکه نمونههای این نگرش را در فرهنگ ایرانی “میر نوروزی” ،”کوسه برنشین” و “حاجی فیروز”(خواجه پیروز) هم میبینیم.
از طرف دیگر آیین شاهکشی بی ارتباط به سلب مقام پادشاهی از شاه بیمار و ناتوان در دوران باستانی ایران نیست.حتی تا آنجا که میدانیم شاه ایرانی برای اثبات توانایی جسمی، هر ساله به شکار و مخصوصا شکار شیر میرفته تا بتواند حکومت و سلطنت خود بر مردم را تایید و تاکید کند.
جشن های کرونیای یونانی و ساتورنالیای رومی هم از جمله مراسمی هستند که میتوان ریشه آنها را به آیین شاه کشی پیوند داد.
مهرداد بهار هم اشاره می کند در “پنجوین” (شهر مرزی عراق در نزدیکی مریوان) مردم دین خاصی دارند.در آن جا اگر شاه پیر شود و نتواند با زنش همبستری کند، زن و شاه را میکشند و پسر جانشین شاه میشود.
۲- شاهان موقت
موقت بودن پادشاهی در رابطه و در ادامه با همان آیین شاه کشی است. فریزر از فرمانروایی شاهان موقت در کامبوج، سیام، سمرقند، مصر علیا، مراکش و … نام برده است.
در واقع شاهکشی، قانونی بود که شاهان دیر یا زود به فکر الغا یا تصحیح آن افتادند، اما جانشینی که میبایست به عنوان شاه بمیرد، لازم بود مدتی چون شاه زندگی کند.
زمانی که شاه برای نخستین بار توانست قربانی شدن کس دیگری را به جای خود بقبولاند، در واقع توانسته بود ثابت کند که مرگ آن کس دقیقا همان تاثیر مورد نظر را خواهد داشت که مرگ خود او میداشت.
اصلاح قانون شاهکشی در بابل به این ترتیب بود که شاه چند روز قبل از برگزاری آیین شاهکشی، از شاهی کناره گیری میکرد و در این مدت کس دیگری به جای او سلطنت میکرد و در زمان موعود به قتل میرسید.
فریزر با نقل مشاهدات یک مسافر آلمانی در قرن نوزدهم، در شاخ زرین چنین مینگارد:
“در مصر علیا در دهمین روز سال قمری با تقویم قبطی یعنی دهم سپتامبر هنگامی که رود نیل معمولا به بالاترین نقطه خود میرسد، دولت قانونی همیشگی تا سه روز معلق میشود و هر شهری حاکم خود را انتخاب میکند.این حاکم کلاه بلندی شبیه کلاه دلقکها به سر میگذارد و یک ریش بلند کتانی به صورت میچسباند و یک شنل عجیب به خود میپیچد.حکمران تازه عصای سلطنت را به دست میگیرد و در معیت کسانی که خود را به صورت کاتب، جلاد و غیره درآوردهاند به خانه حکمران نزدیک میشود. حکمران به عزل خویش تن میدهد و شاه دروغین برتخت مینشیند.سپس دادگاهی برپا میکند که حتی خود حاکم و ماموران وی نیز مجبور به اطاعت از تصمیمات آنند. بعد از همه این مراسم، پس از سه روز پادشاه دروغین به مرگ محکوم میشود.این رسم یادآور یک آیین کهن است که پادشاه واقعی را به مفهوم راستین و ترسناک کلمه میسوزاندند.”
فریزر اشاره میکند که در تاریخ ایران نمونههایی از این گونه جانشینی موقتی وجود دارد. وی مینویسد:
شاه عباس کبیر، از قدرتمندترین شاهان ایران است که از منجمهای خود شنید که خطری مهیب او را تهدید میکند.وی از سلطنت کناره گرفت و غیر مسلمانی به نام یوسف را به جای خود بر تخت نشاند، تا در صورت بروز خطر در امان بماند.فرد جانشین تاج بر سر گذاشت و مدت چند روز نه تنها از نام و ملک پادشاه بلکه از اقتدار او نیز برخوردار گشت و در پایان این سلطنت کوتاه به مرگ محکوم شد. با قربانی شدن او تقدیر آسمانی و حکم کواکب انجام گرفت و منجمان به شاه عباس، که در سعدترین ساعت به تخت بازگشته بود، سلطنتی دراز و پرشکوه وعده دادند.
واقعهای که در سال ۱۵۹۱ میلادی در زمان حکومت شاه عباس بزرگ روی داد، ثابت میکند که این اطلاعات نه تنها درباره یک رسم بلکه همچنین از کاربرد اصل جادویی آن تا زمان صفویه خبر میدهد.
خوانندگان محترم شاید سریالی که از تلوزیون ایران تحت عنوان “سلطان و شبان” پخش شد را به یاد داشته باشند که تقریبا سناریوی آن به گونهای همین واقعه را تداعی میکرد.
اسکندر و یک رسم پارسی
در کتاب “آیین شهریاری در شرق” نقل میشود:
“دیووروس، پلوتارک و آریان هر سه روایت میکنند که روزی در هنگامی که اسکندر در کاخ نبود، مردی را یافتند که لباس شاهی بر تن کرده و بر تخت پادشاه نشسته است. آریان میگوید که رئیس خواجه سرایان به خاطر احترامی که برای “یک رسم پارسی” قائل بود، آن مرد را از تخت به زیر نیاورد.
این رسم به طور یقین مربوط به آیین شاهکشی بوده که قسمتی از جشن سال نو بابلیان را تشکیل میداده است.
ازآنجا که هر سه مورخ ما متفقالقولاند که این حادثه اندکی پیش از مرگ اسکندر اتفاق افتاده و اسکندر در ماه ژوئن که یکی از ماههای بهار است مرده، پس بایستی اتفاق مذکور در ماه آوریل، یعنی در ماه آکیتو (Akitu)، رخ داده باشد.
به این ترتیب کاملاً امکان دارد که عدهای بابلی مراسم عید سال نو را برگزار میکردهاند و بیچارهای را هم به عنوان “شاه” برگزیده بودند.
۳– شاه سال نو(شاهبانوی سال نو)
برای روشنشدن بیشتر موضوع، مطالب زیر را عینا از کتاب “چند چهره کلیدی در اساطیر گاهشماری ایرانی” نقل میکنیم:
در طرح داستانی اساطیری – حماسی ایرانی، گردش وضعی و انتقالی جهان همیشه پس از یک دوره سقوط و فترت از نو سر میگرفت .
این موضوع در جامعه انسانی با بروز کاستی در نیروی سحرآمیز شاه قانونی بارز میشد و به صورت دادن فرمانهای نادرست یا پیری و ناشایستگی شاه، چیرگی حاکمی غاصب و ستمکار یا آشفتگی و هرج و مرج در حکومت که جنگ و خشونت و ویرانی به بار میآورد، خود را نشان میداد .در آن وقت اصول اجتماعی و اخلاقی دچار انحطاط میشد و حکومت سرنگون میگردید.
در پهنه طبیعت نیز پدیدههایی مشابه از جمله خشکسالی و نابودی، بیماری، تولد نوزادهای ناقصالخلقه، کوتاه شدن روزها و دیگر نشانههای ترساننده نجومی و توفان رخ میداد. در متون مذهبی زرتشتی این قبیل صحنههای کلیشهای در توصیف دوره انحطاط فراوان است.
در نمادگرایی آیینی سال، معمولا زمستان به دوره انحطاط جهان در پایان دور هزار ساله تشبیه میشد . نهایت این فروافتادگی مقارن آخرین روزهای پیش از نوروز یعنی روزهای پنجه بود که جشن فروردگان در آن برگزار میگردید.
این دوره کوتاه بین پایان سال کهنه و فرارسیدن سال نو از ترتیب گاهشماری بیرون گذاشته شده بود. این پنج روز منسوب به مردگان بود و مردم معتقد بودند که در این روزها روان مردگان به دیدار بستگان زندهشان میروند. در این دوره استثنایی زمان، دو عرصه واقعیت و اعتقاد به هم درمیآمیخت. قوانین روزمره زندگی موقتا به حالت تعلیق در میآمد و تا فرارسیدن سال نو کیهانی فترت بر همه غالب بود. این زمان هنگام برگزاری مراسم مختلف آیینی، از جمله تشریفات مربوط به پادشاه سال نو بود که در فرهنگ بسیاری از مردم جهان شناخته است.
شاه سال نو یا شاه کارناوال یا شاه موقت که آیینهایش معروف است معمولا همراه درباریانش در یک جشن میان دورهای سال و اغلب هنگام تحویل زمستان به بهار، احتمالا در روزهای اضافی پنجه ظاهر میشود.
خصوصیات حکومت او چنان که با فرهنگهای مختلف مشترک است عبارتند از :
– کوتاهی دوره حکومت که به روزهای اضافی یا دیگر دورههای انتقالی محدود شده.
– دادن فرمانهای نابجا و وارونه و بیمعنی بودن قوانینی که وضع میکند،مانند تعطیل یا درهم ریختن وظایف اجتماعی،جابجا کردن و آشفتن مقررات مربوط به جنسها و سنهای مختلف و دادن نوعی جواز رفتاری که احتمالا به سوی طغیان یا سبکسری میرود .
– پایان خشونتبار حکومت شاه موقت که بنابر آن شاه مورد تعقیب یا کشته شدن قرار میگیرد.
– انجام قربانی یا تطهیر که از مرگ واقعی یا نمادین او حاصل میشود و انتظار میرود که در طبیعت و محصول کشت موثر باشد.
رسم گماردن یک شاه سال نو در دربار هخامنشی رسما اجرا میشد و ریشه در اعتقاد به تباهی و نوسازی دورهای پادشاهی فرهمند داشت .
این اعتقاد به احتمال زیاد تداوم جشن سال نو بابلی آکیتو یا همان زگموک سومری بود.
وجود و شکل اصلی این مراسم یعنی صورت سکایی و مغکشی در ایران باستان گزارش شده است . این دو جشن با یکدیگر تفاوت داشتند و اصولا میتوانستند در ارتباط با دو قطب متقابل سال یعنی اعتدال بهار و پاییز باشند. رسم متداول در هر دو آنها، آیین کشتن پادشاه بزهکار بود.
برگزاری جشن سکایی در بابل به وسیله “بروس” (Berose) و در شاهنشاهی ایرانی به وسیله کتزیاس گزارش شده است.
طی برگزاری جشن درسال نو بهاری، قدرت پادشاهی موقتا به یک زندانی محکوم به مجازات مرگ منتقل میشد. زندانی جانشین شاه واقعی میگردید و برای چند روز از همه امتیازهای او بهرهور میشد و سپس حکم اعدام را اجرا میکردند. جابهجایی عمومی نقش ارباب و رعیت این آیین را تکمیل میکرد . در زمان استرابو این جشن با تغییر مبدا تاریخ ظاهرا دستخوش تغییر شد و بعضی اشکال محلی را به خود گرفت .
استرابو اصل جشن سکایی را با تعریف نام آن به پیروزی کوروش بر اقوام سکایی میپیوندد.
گفته شده است که جشن مغکشی نقل شده از سوی هرودوت، مبتنی بر حادثه تاریخی کشتن گئوماتای غاصب و مغهای دیگر به وسیله داریوش و طرفداران او در سال ۵۲۲ پیش از میلاد بوده است.این توطئه بر دوره کوتاه پادشاهی فرمانروای دروغین که خودش را به جای بردیا یا اسمردیس(Smerdis)، برادر کشته شده کمبوجیه جا زده بود، نقطه پایان گذاشت .
بنابر آنچه هرودوت می گوید، سالگرد این واقعه مهمترین جشن ایرانیان شد. در آن روز طبق گزارش هرودوت هیچ مغی اجازه ندارد در جاهای عمومی پیدا شود.
به نظر میرسد که جشن مغکشی بعدها در مراسم عمرکشان تجلی پیدا کرده بود.
۴- میر نوروزی
در ادامه آیین شاه کشی و البته کشته شدن کسی دیگر به جای شاه، رسم میرنوروزی در ایران اجرا میشد.
میتوان گفت بعضی از صورتهای جشن شاه سالنو که به شاهنوروزی، میرنوروزی، خانخانی و امیربهادری نیز خوانده میشد، تا روزگار ما نیز تاحدودی حفظ شد.
مرحوم علامه قزوینی از اجرای مراسم “امیرنوروزی” در مصر خبر میدهد و عنوان میکند که این رسم در تمام عهد خلفای فاطمی و تا مدتی بعد از انقراض دولت ایشان در مصر معمول بود.
این مراسم بیشتر با درآمدن به صورت شادمانیهای عامه در شهرهای کوچک و دهکدهها ماندگار شده است. در ایران طی سالهای دهه سوم قرن بیستم این رسم به دلایل سیاسی به وسیله رضاشاه ممنوع گردید. اما بعد از خروج او از مملکت در سال ۱۹۴۱ (م.۱۳۲۰ ش) با وجود نظارت شدید مقامات دوباره از سرگرفته شد.
میرنوروزی هر سال جز در مواردی که به دلیل برخورد با ایام مذهبی بدعت به نظر بیاید از میان ساکنان شهر یا دهکده انتخاب میشود. حاکم واقعی محل مقامش را ترک میکند و جای خود را برای چند روز (در ایام نوروز یا پیش از آن)به فرمانروای دروغین میسپارد.
قزوینی در مقالهای که درباره میرنوروزی نوشته از قول یک شاهد عینی برگزاری چنین مراسمی را در بجنورد ، شمال خراسان، به سال ۱۳۰۲شمسی(۱۹۲۳ میلادی) نقل می کند که:
“در دهم فروردین دیدم جماعت کثیری سواره و پیاده میگذرند که یکی از آنها با لباس فاخر بر اسب رشیدی نشسته و چتری بر سر افراشته بود و جماعتی در جلو و عقب او روان بودند…. چند نفر هم چوبهای بلند در دست داشتند که بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبیل گاو یا گوسفند بود. یعنی استخوان جمجمه حیوان و این رمز آن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود میآورد.”
در ونیز، در هنگام به پایان رسیدن زمستان و آمدن بهار مراسمی شبیه به مراسم میرنوروزی برگزار میشود. نام فردی که هویت میرنوروزی را دارد،”لوچانو” است که لباس خنده داری می پوشد و کاریکاتوری از قایقرانان ونیزی است.
۵- کوسه بر نشین
فریزر اشاره میکند که آغاز بهار در تقویم باستانی ایران با ماه مارس مصادف است و آیین کوسه برنشین را با آیین باستانی زگموک بیشباهت نمیداند.
او مراسم “کوسه برنشین” در ایران را از قول “لاگارد” اینطور شرح میدهد:یک ولگرد بیریش(کوسه) و در صورت امکان یک چشم را برهنه بر خری،اسبی یا قاطری مینشاندند و با تقلید نوعی پیروزی دورغین در خیابانهای شهر میگرداندند. او در یک دست کلاغی و در دست دیگربادبزنی میگرفت و با آن پشت سر هم خود را باد میزد و از گرمای هوا شکایت میکرد.(در حالی که هوا گرم نبود و مردم بر روی او یخ و برف میانداختند و با آب سرد خیسش میکردند) او به این ترتیب میخواست که گذشتن زمستان و فرارسیدن تابستان را تسریع کند. کوسهبرنشین به پشت در خانه اغنیا میرفت و اگر چیزی را که میخواست به او نمیدادند بر آنها گل و لای پرتاب میکرد و لباسهایشان را آلوده میکرد.اگر دکانداری لحظهای در برآورده کردن خواستههایش تعلل می کرد این گدای سمج حق داشت همهی کالاهای مغازه را مصادره کند.او پس از جمع کردن کالا ناپدید میشد و اگر مردم در طی روز گیرش میآوردند حق داشتند هرچه دلشان میخواهد کتکش بزنند.
با این توصیف و توصیفهای مشابه از مورخان دیگر، به نظر فریزر، کوسه برنشین ایرانی بازمانده تحریف شده رسم شاه موقت است.
فریزر مرگ زمستان و تولد تابستان را با مرگ گیاهان و زندگی دوباره آنها در قالب این مراسم یکسان میداند.
۶- حاجی فیروز
به نظر میرسد آن کسانی که با لباس قرمز و صورت سیاه شده،در روزهای نخست فروردین در کوچه و گذر و خیابان دیده میشوند که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن مردم را سرگرم میکنند، بازمانده همان میرنوروزی و کوسهبرنشین باشند.دلیلش هم این است که حاجی فیروز را فقط در همین ایام از سال میبینیم و نه در دیگر مواقع و ترانهای هم که خود آنان میخوانند به این مضمون است: عید نوروزه، حاجی فیروزه، سالی چندروزه.
خدایان شهید شونده:
مفهوم خدایان شهید شونده، در واقع بیانگر مفهوم خدایان و اسطورههای فرهنگهای مختلف هستند که هر ساله با زندگی و مرگشان به تناوب باعث شادی و غم مردمان میشدند.
اعتقاد به اینگونه خدایان بیارتباط با تجسم نیروی باروری، جشن نوزایی طبیعت و همچنین اعتقاد به زندگی در دنیای زیرین و بازگشت پیروزمندانه و امیدوارکننده آنان به دنیای زندگان نیست.در مراسم مربوط به آنها هم شادخواری و هم سوگواری دیده میشود.نکته دیگر اینکه همه این خدایان در ارتباط با گیاهان و غلات هستند.
خدای دوموزی(تموز)بابلی،سیاوش ایرانی، ازیریس مصری،دیونیزوس یونانی، آدونیس عبری، آتیس سوری و اگر کمی انعطاف به خرج دهیم مسیح، از اینگونه خدایان در فرهنگها و تمدنهای بیشتر شناخته شده هستند.
برای هر کدام از این خدایان آیینی برگزار میشد که اسم و رسمشان با هم تفاوت داشت ولی درونمایه یکسانی داشتند.در زیر به معرفی هر کدام میپردازیم.
۱- تموز(دوموزی)
فریزر عقیده دارد که تموز هر سال میمرد و از زمین به جهان تیره و تار زیرزمین فرو میشد و هر سال معشوق خداگونهاش(ایشتر) در جستجوی او به “سرزمینی که از آن بازگشتی نیست.به جهان تاریکی که همه جایش را غبار پوشانده است” سفر میکرد.
فریزر اشاره میکند که:” ظاهرا هر سال با نوای حزین نای، مردان و زنان در نیمهی تابستان در ماهی که به نام او تموز نامیده میشد، بر مرگ او نوحه سرایی میکردند.”
مهرداد بهار در کتاب “از اسطوره تا تاریخ” می نویسد:” دوموزی هر سال در آغاز تابستان کشته می شود و به جهان مردگان می رود و وقتی که به جهان مردگان میرود، همه گیاهان میمیرند، همه جانوران از بین میروند یا ضعیف میشوند، حیات از بین میرود و دیگر تولید مثل قطع میشود و وقتی چنین وضعی پیش میآید،ایزدان دوباره دوموزی را از جهان مردگان بیرون میآورند و او با الهه آب که “اینانا” و بعدها “ایشتر” باشد،ازدواج میکند و دوباره تولید مثل برقرار میشود.گیاهان سبز میشوند و رونق پیدا میکنند.این امری ازلی است و هرسال اتفاق میافتد.”
۲- سیاوش
مهردار بهار معتقد است که اسطوره دوموزی به صورت داستان سیاوش در حماسههای ایرانی اثر میگذارد.”…سیاوش در واقع یک ایزد نباتی است که وقتی کشته می شود،از خونش برگ سیاوشان سبز میشود،بعد سرسبز میشود، سیاوش در واقع یک ایزد نباتی است،اسمش هم به معنی “مرد سیاه” است. به اینها میگفتند “مردسیاه” ، چون اینها میمردند و دوباره زنده میشدند.این سیاه رنگ بودن دلیل بازگشت از جهان مردگان است برای آوردن باران و برکت…”
دکتر بهار در ادامه ارتباط میان سیاوش و حاجی فیروز را اینگونه بیان میکند:”…این واقعه در ایران در اول سال اتفاق میافتد.در عید نوروز، و بازماندهاش همین “حاجی فیروز” است که ما با صورت سیاه در نوروز داریم. اینها با چهره سیاه و جامه سرخ ظاهر میشدند.چهره سیاه دلیل مرگ آنهاست،جامه سرخشان هم محتملا نماد زندگی مجدد و خون مجدد آنهاست.این سیاهی و سرخی، مرگ و حیات را در کنار هم بیان میکند…”
۳- رپیهوین(Rapihavin)
رپیهوین یا به اوستایی رپیتوین از آن خدایان نرینه بارور کنندهای است که میمیرد و از نو زنده میشود.
رپیهوین در سال بر هفت ماه تابستان فرمانروایی میکند و در آخرین روز مهرماه بعد از گاهنبار “ایاسریم” در پایان تابستان بزرگ، به زیر زمین میرود و دوباره از اول فروردین سربرمیآورد.بنابراین جشن رستاخیز او منطبق با فرارسیدن نوروز است.
۴- ازیریس
در مصر باستان خدایی که برای مرگ و رستاخیزش هرسال متناوبا با غم و شادی مراسمی برگزار میشد، ازیریس بود.ازیریس هم با غلات و گیاهان در ارتباط است.او در اسطورههای مصری اولین کسی است که میوه را از درختان چید و انگور را عمل آورد و هر جا که رسید برکات تمدن و کشاورزی را اشاعه داد.
ازیریس با توطئهای که توسط برادرش و هفتاد و دو تن دیگر صورت میگیرد به مرگ فجیعی گرفتار میشود.(توجه کنید که عدد هفتاد و دو هم با تولد ازیریس، هم با مرگ او و هم با تعداد روزهای سال و پنجه مقدس در ارتباط است)
هرودوت اشاره میکند که مصائب ازیریس(که به مرگ فجیعی گرفتار آمده بود) را سالی یکبار شبیهسازی میکردند و نمایش میدادند.در این آیین مردم عزاداری میکردند و به نشانهی ماتم مرگ خداوند بر سر و سینه میکوفتند.
۵- دیونیزوس
دیونیزوس هم به نوعی خدای درخت و کشاورزی و غله بود.اعتقاد داشتند که همچون دیگر خدایان گیاهی به مرگی فجیع مرده و زندگی دوباره یافته است.در اینجا هم رنجها، مرگ و رستاخیز او در آیینهای مقدس وی به نمایش در میآمد.لیدیاییها آیین مربوط به دیونیزوس را در بهار برگزار میکردند و تصور میکردند که خدا(دیونیزوس) بهار را با خود میآورد.
جالب این است که داستان دیونیزوس، پدرش و زن پدرش شبیه به داستان سیاوش، کیکاووس و سودابه است.
۶- باکوس(باخوس)
به نام خدای شراب معروف است. معبدی که در بعلبک لبنان قرار دارد، از مکانهایی بوده که مراسم مربوط به او در آن انجام میشده است. باکوس در واقع همان کاراکتر دیونیزوس را دارد.
در موزه ایران باستان و همچنین موزه شوش پیکرکهایی وجود دارند که به باخوس منسوب هستند.
۷- آدونیس(ادونی)
آدونیس را مردم سامی بابل و سوریه میپرستیدند و یونانیان آن را در قرن هفتم پیش از میلاد از آنان وام گرفتند.به نظر فریزر، آدونیس همان تموز است.وی بیان میکند که آدونیس در اساطیر یونان صرفا بازتاب تموز شرقی است.
ما در این نوشتار آدونیس را در زمره خدایان شهید شونده آوردهایم. برای اثبات این گفته باید یاد آوری کنیم که به باور پرستندگان آدونیس، او هر سال در کوهستان زخمی میشد و میمرد و هرسال چهره طبیعت از خون مقدس او رنگین میگشت.از این رو، هرسال دوشیزگان سوری بر سرنوشت ناسزاوار او نوحه میکردند.
در غرب آسیا و جزایر یونان، به خصوص زنها هر سال بر مرگ آن ایزد ماتم میسرودند و در بعضی جاها رستاخیز و بازگشتش را روز بعد جشن میگرفتند.
همانطور که برخی از گلها و گیاهان همچون پرسیاوشان و لاله واژگون، در ایران به سیاوش(خون یا اشک او) نسبت داده میشوند،نوعی شقایق به نام شقایق نعمانی هم به آدونیس نسبت داده میشود و سرخی این گل نمادی از خون آدونیس است.البته گل سرخ هم با آدونیس در ارتباط است.
مهرداد بهار عقیده دارد که ادونی در کنعان عینا شخصیت دوموزی را در بین النهرین دارد.
آدونیس عمدتا ایزد نباتات و به ویژه غلات محسوب میشد و بهترین دلیل آن وجود باغهایی به نام ” باغ های آدونیس” است.این باغها سبد و زنبیلهایی پر از خاک بود که در آن گندم، جو، کاهو، رازیانه و انواع گلها را میکاشتند و هشت روز آنها را پرورش میدادند.این گلها و گیاهان در گرمای خورشید به سرعت رشد میکردند اما چون ریشه نکرده بودند به همان سرعت پژمرده میشدند. در پایان هشت روز همراه با تمثال آدونیس مرده، آنها را به دریا یا رودخانه میانداختند.
به آب انداختن باغها به عقیده فریزر، دعا و افسونی برای اطمینان از وفور باران بود.
در رسمی مشابه، ما ایرانیان هم چنین اقدامی در رابطه با سبزه نوروزی( مقایسه کنید با باغهای آدونیس)انجام میدهیم.انداختن سبزه به درون آب روان در روز سیزدهم فروردین شاید بیارتباط با مراسم مربوط به باغهای آدونیس نباشد.
جالب این است که روز سیزدهم هر ماه در ایران باستان به نام “تیر” شناخته میشود که جشن تیرگان هم در چنین روزی از تیر ماه برگزار می شد.جشن تیرگان بیارتباط با بارانخواهی نیست و هم اکنون هم به نام جشن آبپاشان معروف است.برخی از کارشناسان هم اعتقاد دارند که واژه “تیر” از “تیشتر” ایزد باران در ایران باستان ناشی شده است.بنابراین متوجه میشویم در اولین روز سیزدهم(تیر روز) از سال جدید که به باران و آب اختصاص دارد، به آب انداختن سبزه گونهای خواهش برای فراوانی آب و باران است.
نتیجه اینکه مراسم مرگ و رستاخیز آدونیس بی ارتباط با زوال و نوزایی زندگی گیاهی نیست.
فریزر هم مینویسد:” میتوانیم گمان کنیم که گرامیداشت مرگ و رستاخیز مسیح در عید پاک را از جشن مشابهی برای مرگ و رستاخیز آدونیس گرفتهاند.”
فریزر ضمن نشاندادن تشابهات بسیار در مراسم عید پاک و مراسم مربوط به آدونیس، تصویر مسیح و مریم باکره در هنر مسیحی را نیز نمودی از آدونیس و معشوقهاش میداند.
ظاهرا یکی از مراسمی که با پرستش آدونیس همراه بوده است، رسم روسپیگری مقدس است.
۸- پرسفون(پرسفونه)
پرسفون دختر دمتر است که گرفتار خدای سرزمین مردگان(دوزخ) میشود.دمتر که از ربوده شدن دخترش آگاهی مییابد به سوگ او مینشیند.در این هنگام زمین دیگر بارور نیست و درختان دیگر بار نمیدهند و غنچه ها نمیشکفند و قحطی و خشکسالی همه جا را فرا میگیرد.تا این که خدای خدایان مقرر میکند که پرسفون نیمی از سال را در دنیای فراموش شدگان و جهان ظلمات به سر برد و نیمی دیگر را به حضور مادر خود، به روی زمین باز گردد.
زفتن پرسفون به زیر زمین،نماد مرگ گیاهان و رجعت او به مثابه شکوفایی مجدد آنهاست.و به قول فریزر پرسفون بذری است که پاییز کاشته میشود و در بهار میروید.
۹- آتیس
آتیس هم خدای دیگری است که مرگ و رستاخیز فرضیاش ریشهی عمیقی در باورها و آیینهای غرب آسیا داشت.او هم ظاهرا خدای نباتات بود و آیین مرگ و رستاخیزش هرسال در بهار برگزار میشد.
مرگ و رستاخیز آتیس نشانه پایان زمستان و آغار فصل رویش گیاهان محسوب میشد.
رستاخیز آتیس در بیست و پنجم ماه مارس همزمان با اعتدال بهاری بود.
۱۰- آرا
در نزد ارمنیان، خدای طبیعت و گیاهان ، “آرا” نام دارد که صاحب عمر جاودانی است. او هرسال هنگام فرا رسیدن بهار عمر دوباره مییابد تا بار دیگر در پاییز بمیرد.
۱۱- یوسف
یوسف هم میتواند در زمره خدایان شهید شونده با مضمونی کمابیش متفاوت جای
بگیرد.
مهرداد بهار در کتاب از اسطوره تا تاریخ چنین می آورد:” حکایت یوسف داستان نمادین مرگ و حیات مجدد است.برادرها یوسف را توی چاه میاندازند،توی چاه رفتن معرف جهان مردگان و زیرزمین است و بعد برآمدنش از چاه و به قدرت عظیم رسیدنش در مصر، حیات مجدداست…”
مادر تباری در اسطورههای مربوط به خدایان شهد شونده:
با مطالعه اسطورههای آدونیس، آتیس، ازیریس و سیاوش به نقش مادر تباری بر میخوریم. حتی در بقیه اسطورهای ذکر شده در این نوشتار هم نقش زن کم اهمیت نیست.
منظور این است که در این اسطورهها، الهه یا زنی که در داستان وجود دارد نقشی ویژه و گاهی مهمتر از خود خدا دارد. این موضوع بیارتباط با باروری نیست و نقشی که زنان در دوران کشاورزی دارند را نمایان میسازد. به عقیده فریزر، این مادرتباری به دورانی اشاره دارد که تبار و مالکیت از طریق زنان و نه مردان تعیین میشد.
موضوع دیگر این که در مراسم عزاداری این خدایان، زنان نقش ویژهای دارند و در ماتمسرایی و سوگواری بیشتر از مردان ظاهر میشوند.در این باره مهرداد بهار مینویسد:”عزاداری و گریستن نماد باران آوری است…بارانها در پی جادوی گریستن انسان شروع میشوند، گریه کنید تا صحراها آباد شوند و نباتات دوبار بتوانند سبز شوند…”
ارتباط خدایان میرنده با جهان پس از مرگ:
در تمام اسطوره های خدایان شهید شونده، نوعی ارتباط با جهان مردگان وجود دارد.در واقع باور به جهان پس از مرگ، همیشه بحث برانگیزترین مطالب اساطیری بوده است و داستانها و روایاتی که ما از جهان دیگر در دست داریم، از طریق سفر یکی از مقدسان به آن جهان و بازگشت آنها به دست آمده است:
سفر ایشتر به جهان زیرین در اسطوره دموزی(بین النهرینی)، سفر دیونیزوس(یونانی)، سفر ایزیس در پی ازیریس(مصری) و ایزاناگی به دنبال ایزانامی(ژاپنی) از این نمونه است.
نخستین انسان و فرمانروایی جهان مردگان:
موضوع دیگر قابل بحث دیگر این است که جم(جمشید)، یکی از قهرمانان باستانی مشترک ایران و هند است که در هند برجستهترین نقش او فرمانروایی جهان مردگان است.از آن جا که جم نخستین کسی است که به جهان دیگر رفته است، پیوسته راه را به کسانی که در میگذرند نشان میدهد و از این رو به عنوان خدای درگذشتگان توصیف میشود.
به عقیده “کریستین سن” تصور این که جم(نخستین انسان) نخست نامیرا بود و بعد دستخوش مرگ شد و شاه قلمرو مردگان گشت از این جا ناشی میشود که در مواردی نخستین انسان(در اینجا جم)، نخستین کسی به شمار بوده که دستخوش مرگ شده و به جهان دیگر رفته است…(در اسطوره ژاپنی هم ایزاناگی و ایزانامی نخستین انسانها هستند که در روایت جهان مردگان هم نقش دارند.)
این که در اساطیر ایرانی داریم که جم نامیرا بوده است،موضوع غریبی نیست. کریستین سن عقیده دارد:فکر این که نخستین انسان نامیرا بوده است،در حقیقت فکری بسیار متداول است. از طرفی مردگانی که به درجه خدایی میرسند با نخستین انسان همناماند.
بنابراین ما در این جا دو اندیشه متفاوت را در مقابل خود داریم.نخستین انسان، نخستین کسی است که مرده است و فرمانروای قلمرو مردگان قلمداد میشود، یا این که نخستین انسان دستخوش مرگ نمیشود،بلکه در جایی دور و دست نیافتنی از هستی سعادتمندانه برخوردار میشود.
به خاطر داشته باشیم که جم یا همان جمشید با نوروز مربوط است و نوروز را به او منسوب میکنند.چنانکه شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری، همچون فردوسی، منوچهری، عنصری، بیرونی، طبری، مسعودی و… نوروز و برگزاری جشن نوروز را از زمان پادشاهی جمشید میدانند.
جشن های مشابه با نوروز و اتفاقات مربوط به نوروز:
از آنجا که نوروز ریشه باستانی دارد و همچنین به واسطه ارتباط تنگاتنگش با طبیعت، نمونههایی از مراسم مشابه به آن در نقاط دیگر هم دیده شده است که به آنها اشاره میکنیم:
۱- جشن زگموک(zagmuk)
جشن زگموک به افتخار خدای مردوک بود.و در کتیبههای بابلی از آن یاد شده است.این جشن یازده روز نخستین ماه نیسان را که نخستین ماه سال بود و از اواسط
ماه مارس آغاز میگشت، در بر میگرفت و بنابراین جشن روز اعتدال بهاری را هم شامل میشد.(توجه کنید که اول فروردین برابر با ۲۱ ماه مارس است)
در بابل چنین تصور میشد که در روز اول سال همه خدایان به ریاست مردوک در معبدی گرد هم میآمدند تا سرنوشت سالی را که در پیش بود و به ویژه حوادث زندگی شاه را تعیین کنند.
در فصل دوم وندیداد هم از اجتماع خدایان به ریاست اهورامزدا سخن گفته شده که قابل مقایسه با اجتماع خدایان در بابل است.در این جمع، جم(جمشید) هم حضور دارد که بنابر دانستههای اساطیری،نوروز را در اعتدال بهاری قرار داد.
بیشتر آشورشناسان، زگموک را با ساکایا که به قول آنان جشنی بابلی و ایرانی است، یکی میدانند.
۲- جشن ساکایا(sacaea)
این جشن بسیار شبیه به آیین میر نوروزی ایرانیان است.
فریزر ذکر میکند:”در بابل هر ساله جشنی موسوم به ساکایا برگزار میشد.این مراسم پنج روز طول میکشید و در طی آن ارباب و بنده جایشان را عوض میکردند.بندگان فرمان میدادند و سروران فرمان میبردند.اسیری محکوم به مرگ لباس شاهی میپوشید، برتخت شاهی مینشست و هر فرمانی که میخواست صادر میکرد. میخورد، میآشامید، خوشگذرانی میکرد و با معشوقههای شاه میخوابید.اما با به سر رسیدن پنج روز، کسوت شاهی از تنش در میآوردند، تازیانهاش میزدند و به دار یا صلابهاش میکشیدند.”
از نوشتههای “استرابون” در مییابیم که این همتای آسیایی ساتورنالیا در آسیای صغیر، هرجا که پرستش الهه ایرانی،آناهیتا رایج بود،برگزار میشد.او این جشن را شبیه به شادخواری باکوس(شادخواری لگام گسیختهای که در آن زن و مرد با چهرههای مبدل به شیوهای بلهوسانه با هم در میآمیختند و به عشرت میپرداختند) وصف میکند.
ساکایا را برخی با جشن زگموک یکی میدانند که دلایلی هم بر این همسانی وجود دارد. و جالب تر از همه اینکه برهانی مبنی بر همسانی این هر دو جشن(ساکایا و زگموک) با جشن عبری(یهودی) پوریم وجود دارد.
۳- جشن آکیتو
مولف کتاب “آیین شهریاری در شرق” از قول گزنوفون آیینهایی که در مراسم سال نو در ایران برگزار میشده را روایت میکند و نتیجه میگیرد که عناصر این مراسم با عناصر جشن “آکیتو” که در بین النهرین برپا میشده،یکسان است.
او مینویسد:” در اساس هردو،شعائر یکی است.هر دو مربوط به احیای مملکت و طبیعت در سال نو است.شاه مورد آزمایش قرار میگیرد و معلوم میشود که نیرومند و کامل است و لذا سلطنت وی بر روی زمین به نیابت اهورامزدا تجدید میگردد…تمام این سلسله شعائر با یک نوع جادو، یعنی ازدواج مقدس پایان میپذیرد و به این طریق پادشاه، باروری عمومی مملکت را تامین میکند.”
آکیتو نام جشن نوروز بابلی و نام دیگر آن همان زگموک است و در همه شهرهای بزرگ و آباد بینالنهرین مانند بابل،نینوا، اربلا و… برپا میشد.جشن آکیتو با نوروز ایرانی همانندیهای فراوانی داشت و دوازده روز طول میکشید.
هدف جشن آکیتو عبارت بود از براندازی زمان گذشته، اعاده آشوب نخستین و سرانجام تکرار فعل خلقت.
۴- جشن ساتورنالیا(جشن کیوان)
یکی از مراسم بیبند و باری سالیانه بود که از هفدهم تا بیست و سوم دسامبر در خیابانها و میدانهای عمومی رم باستان برگزار میشد.
در این جشن فرق طبقات آزاد و پست موقتا از بین میرفت و به بردگان آزادی بیحدی داده میشد.اربابان جای خود را به بردگان میدادند و برده میتوانست به اربابش پرخاش کند.
سی روز پیش از جشن از بین خود با قرعه مرد جوان و زیبایی را برمیگزیدند که به جای کیوان(خدای بذر افشانی و دامداری) ردای شاهی به تن میکرد. او آراسته و همراه انبوه سربازان به میان مردم میرفت و آزاد بود که هر چه میخواهد بکند و هر لذت و خوشی را که در دل داشت هر چند وقیح و شرمآور، بیازماید. اما سلطنت او در عین خوشی و سرور کوتاه بود و پایان فیجع داشت. زیرا پس از سی روز با فرا رسیدن جشن کیوان در محراب خدایی که خود تجسم وی بود گلوی خود را میبرید.
شاه جشن ساتورنالیا در واقع نمودی از همان شاهان موقت است.
۵- جشن کرونیا
کرونیا جشنوارهای یونانی است که ظاهرا بیش از همه به ساتورنالیای ایتالیایی شباهت داشته است.
در این جشن پر شور و سرور ارباب و برده یکی میشدند و ضیافت میدادند.
اشاراتی هست که در آتن جشن کرونیا زمانی که احتمالا همان جشن بهار بوده است.در المپ جشنوارهی کرونوس بدون تردید در بهار برگزار میشد.
کرونوس یونانی را همچون همتای ایتالیاییاش ساتورن، شاهی میدانستند که در عصر طلایی پر از سعادت در آسمان یا زمین سلطنت و فرمانروایی میکرد. عصری که آدمیان چون خدایان بیدرد و رنج و اندوه میزیستند.(همانند عصر جمشید در ایران)
اهالی رودس هر سال کسی را برای کرونوس قربانی میکردند. در دورههای بعدتر ازآن، مجرم محکوم به مرگی را در زندان نگه میداشتند تا جشنواره کرونیا فرا میرسید. سپس او را آزاد میکردند و چندان شرابش میدادند که مست شود و آنگاه سرش را میبریدند.
میتوان پنداشت آن قربانی که بدینسان در حالت مستی در جشن کرونیا زندگیش به سر میآمد، شاید تجسم خود شاه کرونوس بوده است.
۶- جشن هیلاریا
در رم دوباره زنده شدن آتیس را به صورت عید هیلاریا،در روز ۲۵ مارس،روزی که مشهور به روز اعتدال بهاری بود،جشن میگرفتند.
این روز با عنوان رستاخیز الهی با شور و مسرتی عظیم و بیمهار جشن گرفته میشد . در رم و احتمالا جاهای دیگر جشن به صورت کارناوال در میآمد که آن را جشن شادمانی (هیلاریا) مینامیدند. عیش و عشرتی همگانی برقرار میشد. هرکس هر چه میخواست میگفت و میکرد . مردم با چهرههای مبدل در کوچه و خیابان میگشتند. و هیچ مقام و منزلتی هم چندان رفیع و مقدس نبود که از بیحرمتی مصون و معاف بماند.
۷- جشن پوریم
کریستین سن عقیده دارد که جشن بابلی روز اول سال در جشن پوریم یهودیان تداوم داشته است و چهارچوب ایرانی افسانه استر و مردخای این حدس را به وجود میآورد که این جشن از طریق ایرانیان به یهودیان رسیده است.
نویسنده کتاب آیین شهریاری در شرق می نویسد: داستان استر، سرشار از اندیشهها و تصورات ادبیات اساطیری بابلی است.اندیشه غلبه یک زن بر پادشاه بیگانه بیشتر با روحیه بابلیان قرن پنجم پیش از میلاد مناسبت دارد تا با فکر یهودی.
به عقیده او استر و مردخای بابلیانی هستند که نقاب یهودی به چهره دارند.
و در ادامه مینویسد که جشن پوریم به احتمال قوی از بابل سرچشمه گرفته است.او حتی مردخای را به نوعی همان مردوک و استر را همان ایشتر قلمداد می کند.در واقع همسانی این وژاگان جای تعجب و بررسی دارد.
کریستین سن هم داستان استر را تحت نفوذ اسطوره بابلی ایشتر معرفی میکند و البته ارتباط میان جشن اول سال با آیین های تموز و آدونیس و آتیس را قابل اثبات میداند.
جشن ها و آیین های باروری:
اگر بگوییم که دغدغه اصلی انسان بدوی، همچون انسان امروزی، بقا و زنده ماندن است، حرفی به گزاف نگفتهایم. یکی از نمودهای این دغدغه، در توجه مردم باستان به اجرای مراسم و آیین های باروری برای رشد گیاهان و باز زایش در طبیعت مشاهده میشود.
بیشتر جشنها، مصادف با کشت یا برداشت محصول انجام میشدهاند یا هنوز هم انجام میشوند.گیاهان و غلات خدایانی داشتند که حامی آنها بودند یا حتی خودشان ایزدی مهم شمرده میشدند.
همچنین اجرای آیینهای باروری، به برگزاری جشنهایی منجر شده که در بسیاری از نقاط دنیا نمودی بارز دارند.
همبستری گروهی،آمیزش مقدس(هیروس گاموس)،زناشویی مقدس، روسپیگری مذهبی، مراسم ارجی و وصلت خدایان از جمله اسامیای هستند که برای مراسم باروری در کتابهای اسطورهای از آنها یاد شده است.
موضوع مهم این است که در بیشتر فرهنگها، اجرای این مراسم و برگزاری این جشنها ، جنبه شهوانی نداشته بلکه نوعی مراسم باروری به شمار میآمده است.
در واقع این مراسم تداعی کننده این موضوع هستند که اگر آدمی به اجرای مراسمی بپردازد که توجه آن بر زایش و تولید مثل باشد، طبیعت و مخصوصا گیاهان هم تحت تاثیر انسان ، به امر تولید مثل و زایش و بارور شدن تمایل بیشتری نشان میدهند.
مراسم مربوط به خدای باخوس(باکوس) که خرابههای معبدش در بعلبک لبنان وجود دارد و هم چنین مراسم ارجی ،از این جمله هستند.
اگر هم در بعضی ازفرهنگها و در بعضی از دورانها، این مراسم، با مفهوم شهوترانی شکل گرفتهاند ، شاید به این خاطر باشد که روزهایی از سال ( که گاها مترادف با همین روزهای پنجه هستند)، روزهای آشوب و آشفتگی در جهان شمرده میشدند و همزمان با آنها ،آدمیان نیز به هرج و مرج تمایل نشان میدادند.
نهایتا اینکه، بنا بر اعتقادی متداول که ریشه در واقعیت نیز دارد، گیاهان از طریق آمیزش جنسی عناصر نر و ماده تولید مثل میکنند و این موضوع تصور این است که با وصلت تقلیدی زن و مردی که در لحظه در جای روح گیاه قرار میگیرند این تولید مثل برانگیخته میشود.بنابراین اینازدواجهای نمایشی خدایان و الههها، به صورت مراسم مذهبی با شکوهی در بسیاری از نقاط دنیای باستان شکل گرفت.
روسپیگری مقدس:
فریزر یک فصل از کتابش را به این عنوان اختصاص داده است و درفصلهای دیگر هم اشاراتی به این موضوع دارد.
به عقیده او نظام روسپیگری مقدس در سرتاسر غرب آسیا رایج بوده است.در واقع خدایانی که ما از آنها به عنوان خدایان شهیدشونده نام بردیم، شخصیتهای حقیقی یا اسطورهای بودندکه با مرگ و رستاخیز مجدد خود باعث زایش طبیعت میشدند. این زایش مجدد با جشن همراه بود.در کنار این جشنها برگزاری آمیزش های مقدس که به صورت دسته جمعی برگزار میشد؛ نیز برپا می شد. که مشهورترین آنها آیین HIROS GAMOUS یا آمیزش مقدس بود.
آمیزش مقدّس، زناشویی مقدّس و یا وصلت خدایان، نوعی ازدواج موقتی بود که یکبار در سال به طور دسته جمعی برگزار میشد. یونانی ها و مصریها عقیده داشتند نرینه تا زمانی که با مادینه مقدس آمیزش نداشته باشد به لحاظ روحی ناقص خواهد ماند.
مطالب زیر را عینا از کتاب شاخ زرین میآوریم:
ظاهرا در قبرس همه زنان پیش از ازدواج، طبق سنت رایج ملزم بودند در معبد الهه به اسم آفرودیت، استرته یا هر اسم دیگر، خود را بر بیگانگان عرضه کنند و دست به خودفروشی زنند.
چنین رسمی در بسیاری از نقاط غرب آسیا رواج داشت . انگیزه آن هر چه که بود، خود عمل را نه شهوترانی بلکه ظاهرا یک وظیفه خطیر مذهبی در خدمت به الههی بزرگ مادر در پهنه آسیای غربی میدانستند، که نامهای مختلفی داشت. اما نوعش در هر سرزمینی یکسان بود.
بدین سان در بابل هر زنی اعم از فقیر و غنی میبایست یک بار در عمرش خود را در معبد میلیتا به خاطر ایشتر یا استرته به بیگانهای تسلیم و عایدی حاصل از این فاحشهگری مقدس را به الهه تقدیم کرده باشد.صحن معبد مملو از زنانی بود که منتظر اجرای این رسم بودند. تا جایی که بعضیها مجبور بودند سالها صبر کنند.
در هلیوپولیس یا بعلبک در لبنان که به خاطر شکوه نمایان معابد ویراناش شهرت دارد، رسم بود که هر دختری در معبد استرته خود را به بیگانهای تسلیم کند و زنان سرپرست و خدمتکاران معبد این ایثار را به همان صورت گواهی کرده باشند.امپراطور کنستانتین این رسم را براندخت، معبد را ویران کرد و کلیسایی به جایش ساخت.
در معابد فنیقی زنان برای خدمت به دین در ازای دستمزد، خود را واگذار میکردند و معتقد بودند که با این عمل خشم الهه را فرو مینشاندند و رضایتاش را جلب میکنند.
قانون “عموریان” این بود که هر دختری که قصد ازدواج داشت میبایست هفت روز در کنار دروازه فاحشهگی کند.
در بیبلیوس مردم در عزاداری سالانه آدونیس سرهاشان را میتراشیدند. زنانی که نمیخواستند موی خود را نثار کنند، میبایست در روز خاصی از مراسم خود را به بیگانگان تسلیم کنند و پولی که از این بابت درمیآوردند از آن الهه بود.
کتیبهای یونانی که در ترالس در لیدیا کشف شده، ثابت میکند که فاحشهگی دینی تا قرن دوم میلادی در آن سرزمین دوام داشته است . کتیبه که سندی مربوط به زنی موسوم به “اورهلیا ایمیلیا” است، حاکی است که نه تنها خود او به فرمان صریح خدا از راه خودفروشی به او خدمت کرده است بلکه مادرش و سایر زنان خانوادهاش نیز قبل از او چنین کردهاند، و انتشار سند حک شده بر ستونی مرمرین که جزو پیشکش نذری است، نشان میدهد که چنین سابقه و چنین اصل و نسبی از هر آلایشی مبرا بود.
همچنین انبوهی فاحشه مقدس در کومانا در پنتوس به خدمت الهه مشغول بودند و انبوه مردان و زنان از شهرها و سرزمینهای همسایه برای شرکت در جشنوارههای دو سالانه یا تقدیم نذری به الهه در معبدش گرد میآمدند.
پیدایش جهان حاصل ازدواجی مقدس است
در کتاب آفرینش و مرگ در اساطیر آمده است:”تولید مثل و ازدیاد نسل از طریق ازدواج الگویی به دست میدهد که هر گونه افزایش و پیدایش را ناشی از پیوند همسری بداند.پدیده آفرینش از طریق ازدواج مقدس را میتوان در کنار قربانیشدن خدای نخستین قرار داد.”
میرچا الیاده هم متذکر میشود که :” آفرینش یا به کمک پیوند مقدس و یا مرگی سخت و قربانی شدن، به کمال میرسد.”
جالب این است که مراسم مربوط به آغاز سال نو و پنجه مقدس که ما در این نوشتار بررسی کردیم، به زناشویی مقدس و یا مرگ وابسته است.
در رابطه با ارتباط ازدواج مقدس، ایام سال نو و خدای شهید شونده با همدیگر میتوانیم ذکر کنیم که هر ساله میان شاه، در نقش این ایزد، و کاهنه معبد بزرگ، در نقش ایزد بانو، در روز بازگشت تموز (دموزی)، که در ایام نوروز بود، ازدواجی مقدس در معبد انجام مییافت.سپس، در شهر و سراسر مملکت، با پیروی از شاه که مقدس شمرده میشد و اعمالی آیینی با اعتباری کیهانی انجام میداد، مراسم ازدواج و عیاشی مقدس (orgy ) میان مردم به عمل میآمد.
همسران خدا
خادمان خدا، بندگان خدا و همسران خدا نام زنانی است که خود را وقف معابد میکردند.حتی در حماسه گیلگمش ایشتر، “روسپی خدایان” نامیده شده است.
دختران در معابد برای تمام عمر و یا برای چندسال، به صورت روسپی در میآمدند و به این صورت خود را وقف خدمت به دین میکردند و به همین سبب نه تنها کارشان زشت و شنیع نبود، بلکه در زمره مقدسان قرار میگرفتند.
آناهیتا
آناهیتا از آن خدابانوانی است که دختران را وقف معابدش میکردند. به طور مثال در ارمنستان، ممتازترین خانوادهها دخترانشان را به خدمت آناهیتا میگماشتند.این دختران در معبد مربوط به آناهیتا، پیش از ازدواج مدت درازی را به فاحشگی مقدس میپرداختند.
قربانی کردن شاه در ارتباط با باروری:
فریزر در کتابش، شاخ زرین بعد از آوردن مثالهای بسیار، در همه مواردی که ذکر میکند به نتایجیمیرسد که به نظر قابل قبول میآیند و یا حداقل ارزش بررسی را دارند.
فریزر مثالهایی ذکر میکند که نشانی از قربانی و به ویژه قربانی انسان برای باروری زمین و محصولات است. او از قربانی انسان در آمریکای جنوبی و مرکزی،آفریقا، هند و چین سخن میگوید و مثالهایی را ذکر میکند.
سپس با دلایلی نتیجه میگیرد که کشتن شاه و مراسم مربوط به شاهکشی و نمود آن، که در خدایان شهید شونده دیده میشود، همان قربانی کردن انسانی به منظور باروری است که در اینجا این نقش را شاه باید به عهده بگیرد.
فریزر اشاره میکند که در مراسم مربوط به ازیریس، هرساله یک انسان قربانی میشد که نمادی از خود ازیریس بود.او همچنین کاهنان اعظمی را که به جای آتیس کشته شده بودند را یادآوری میکند.
بررسی یک اندیشه:
اندیشه این که نخستین انسانها از گیاهان و غلات و درختان به وجود آمدهاند، یک اندیشه گسترده است.
در اسطوره ایرانی، مشی و مشیانه(نخستین زوج) از گیاه ریواس به وجود آمده اند.
نخستین انسانهای مالزیایی از بامبو بیرون آمدهاند.اسک (درخت زبان گنجشک) و امبلا(درخت نارون یا مو) اولین مرد و زن اسکاندیناویایی هستند. بومیان آمریکا نیای اولیه بشر را از ذرت زرد و سفید میدانند.مردم “زولو” در آفریقای جنوبی بر این باورند که نخستین زن و مرد از درون یک نی بیرون آمدهاند یا در نیستانی خلق شدهاند و …
بنابراین شاید نوزایی طبیعت که به رویش گیاهان وابسته است به نوعی تداعی کننده آفرینش انسان هم باشد.یعنی مراسم مربوط به نوزایی طبیعت ، آفرینش انسان را هم مدنظر دارند، که مصداق آن همان مراسم همبستری گروهی به منظور باروری است.در ضمن میدانیم که “آتیس” از درخت بادام پیدا شده و آدونیس هم از نوعی گیاه بیرون آمده است.
نوروز ایرانیان:
از قول کریستین سن داریم:” سال ایرانیان به صورتی که در سنگ نوشته های داریوش در بیستون در مییابیم، در پاییز آغاز میشد و جشن بسیار معروف مهرگان (Bagayada) در اصل جشن اول سال ایرانیان بوده است.اما در همان هنگام در حدود اواخر فرمانروایی داریوش، ایرانیان که تحت تاثیر تمدن آسیای غربی و سرزمین های مدیترانهای قرار گرفته بودند، تقویم مصری را پذیرفتند که بر طبق آن سال به دوازده ماه سی روزه به اضافه پنج روز اضافی تقسیم شده بود و در اعتدال بهاری آغاز میشد.این سال یعنی سال اوستایی جدید،سال دین زرتشتی گشت و تا امروز در نزذ پارسیان حفظ گردیده است.اما یک سال اوستایی قدیم نیز وجود داشته است و آن سال دهقانی است که شش گاهنبار یا جشن های فصلی به آن تعلق دارد و در تقویم پارسیان برجای مانده است.این سال اوستایی قدیم در انقلاب تابستانی آغاز میشد….”
در ارتباط میان گاهنبارها و اعتدال بهاری کریستین سن می نویسد:” آخرین گاهنبار از این گاهنبارها (هماسپسمان) شامل پنج روز اضافی(خمسه مسترقه) است که جای آن در پایان آخرین ماه از ماه های سی روزه است.از زمانی که آغاز سال در اعتدال بهاری تعیین شد،نوروز به این ترتیب ششمین روز جشن گشت که به هماسپسمان افزوده شد.”
این جشن یادبودی از آفرینش انسان بود.و در واقع آخرین عمل آفرینش اورمزد بنا بر اعتقاد زرتشتیان، همان آفرینش انسان است.
کریستسن سن در سنت های نوروز موضوعاتی را مطرح میکند که با جشن زگموک و دوباره زنده شدن آتیس در ارتباط است:
۱- سرنوشت انسان و جهان در سالی که در پیش است،تعیین میشود.
۲- خدای گیاهان دوباره زنده میشود.
بیرونی میگوید که خدای گیاهان در این روز(نوروز) زنده میشود.گویند در بامداد نوروز بر کوه بوشیخ شخصی خاموش که دستهای از گیاهان خوشبو در دست دارد ساعتی آشکار میشود و بعد تا سال دیگر همان زمان ناپدید میگردد.
۳- کاشتن غله(سبزه نوروزی و هفت سین) را با باغ های آدونیس در ارتباط میداند.
۴- به کاربردن آب را برای تطهیر و برای اطمینان از باران کافی تلقی میکند.
ارتباط اسطورهها با نوروز:
موضوعی که ما در لابهلای عنوانهای این نوشتار به دنبالش بودیم، این است که نوروز و مبانی اعتقادی و آیینی آن به نحو شگفتانگیزی با اعتقادات و تفکرات اسطورهای در هم آمیخته است.
دکتربدرالزمان قریب، اعتقاد دارد که نوروز جشن بازگشت به زندگی و جشن آفرینش است که با اسطورههای جمشید و سیاوش در ارتباط است.
علی بلوکباشی هم آیینهای نوروزی را در ارتباط با رمز رستاخیز و تحدید حیات آفرینش میداند.
دکتر حکمتالله ملاصالحی، اسطورههای زوجهای نخستین، اسطورهها و آیینهای الهه مادر که نمادی از باروری و قابلیتهای زایندگی و آفرینندگی است و همچنین بسیاری از اسطورههای دیگر را با زایش و رویش طبیعت مرتبط میداند و ما میدانیم که فصل رستاخیز طبیعت، همزمان با نوروز است.
پنجه در ایران:
این پنج روز به سه دلیل مقدس و ایام شادمانی و البته گاهی نحس بوده است: ۱- پنج روز افزون بر سال محسوب میشدهاند. ۲- ایام نزول فرورها به شمار میرفته است ۳- مصادف با پنج روز گاهنبار همسپتمیدیوم و همزمان با خلقت انسان بوده است.
مراسم ایام پنجه در بخش های مختلف ایران، هم با نامهای مختلف، هم در زمانهای مختلف و هم با اعتقادات مختلف برگزار میشده است.
بیرونی در آثارالباقیه چنین نقل میکند:” نامهایی که از برای این پنج روز گذاشتهاند غیر از نامهایی است که از برای ایام هر ماه نهادهاند و من این اسامی را در دو کتاب و یا دو نفر یکسان نشنیدهام.”
به برخی از اعتقادات توجه کنید:
ایام پنجه در میان مردم مازندران(آمل) دارای شرایط و سنن خاصی است.برخی آن را نحس و بدیمن و بعضی آن را مبارک و میمون میدانند.کسانی که آن را جزء روزهای نحس میدانند از انجام امور مهم خودداری میکنند و معتقدند هر اتفاقی در این چند روز بیافتد بر سرنوشت انسان در سالی که خواهد آمد تاثیر میگذارد.
باور مردم بر این است که در این پنج روز شرایط آب و هوایی ثبات چندانی ندارد و به همین دلیل به کسی که شخصیت ثابتی ندارد، میگویند: پتک هوا ر مونه( مثل هوای پنجه میماند)
پنج روز(پنجه پیتکو) در سنگسر(در نزدیکی شهر سمنان) به قولی از سوم و به قول دیگری از پنجم و به روایتی از یازدهم یا سیزدهم ماه فروردین آغاز میشود و شبانان در مورد شروع و پایان آن اتفاق نظر ندارند.دکتر جابر عناصری می نویسد:
” اکثر مجالس عروسی در سنگسر به هنگام “پنجه پیتکو” است و به قول سنگسریها، پنجه پیتکو بهار است و برای دختران شوهر به همراه میآورد. غالب شبانان مجرد در این ایام به سنگسر برمیگردند و بساط عقد و عروسی به راه میاندازند.”
همچنین وی عنوان میکند که:” عشایر کلهر معتقدند که پنجه از ۱۴ فروردین شروع میشود و تا غروب ۱۸ فروردین ختم میشود.به اعتقاد آنان در این ۵ روز هم روزهای خیر وجود دارد و هم روزهای شر.”
مردم طالقان، روزهای پنجه پیتک را در شمار روزهای عمر خود به حساب نمیآوردند و ترانهای میخواندند که با برگزاری آیینهای شادخواری در آن زمان مطابقت دارد:
پنجه نه روز سال دره، نه روی ماه دره، نه روی روز، خوشی و عیش هاکن، هر شب و روز.( پنجه نه در سال است، نه در ماه است و نه در روز. خوشی و عیش کن در هر شب و روز)
در سرپل ذهاب نیز عشایر منطقه این روزها را جزء سال نشمرده و آن را مهریه حضرت فاطمه زهرا(س) محسوب میکنند و به همین دلیل فرآوردههای لبنی این ایام را شفابخش میدانند.
در نواحی بیستون هم، مردم در این ایام خوردن شیر و ماست و کره احشام را حرام میدانند و فقط از دوغ آن استفاده میکنند و آن را مجاز میدانند.
نوروز و پنجک:
با توجه به بررسیهایی که در این نوشتار به آنها پرداختیم، مشخص شد آیین شاه کشی،اعتقاد به خدای شهید شونده و اجرای مراسم باروری ، همگی با هم فلسفه وجودی پنجه مقدس و نوروز را شکل میدهند.
مهرداد بهار عقیده دارد: “در شب عید سال نو دوباره خدا(خدای شهید شونده) در نظر مردم (بین النهرین و ایران) زنده میشده و ارواح باز میگشتند. پس مردم دوازده روز جشن میگرفتند و به شادی و پایکوبی میپرداختند.این دوازده روز برابر با دوازده ماه سال است. در واقع هر روز معرف یک ماه سال بود. و خمسه مسترقه برابر با روز سیزدهم است. در خمسه مسترقه، معمولا آشوب ازلی را مجسم میکردند. به این مفهوم که نظم و قانون در این پنج روز وجود ندارد.
در ایام پنجه، مراسمی ارجی (همبستری گروهی) رواج داشته و مراسم دیگر. در قدیم گاه پنجه به آبان یا آذرماه میافتاد که پیش از سال نو محسوب میشده. روز سیزدهم معرف همین خمسه مسترقه است .
معمولا مراسم ارجی در روزهایی است که معرف آشوب ازلی است. مثلا در ایران مراسم خمسه مسترقه را به صورت میرنوروزی داریم که پنج روز، دزدی حاکم میشود، و در گوش فرمانروا میزند. این به نحوی آشوب و بینظمی محسوب میشده. یکی از کیفیات عمومی این روزهای آشوبی، آیین ارجی است، ولی دقیقا متنی در این باره نیست . تنها میدانیم که مثلا در دوره صفویه که زنان همه چادر به سر میکردند در روز سیزده نوروز بیروبند و چادر به خیابان میآمدند.”
اسنادی وجود دارند و ثابت میکنند که مراسم میر نوروزی در ایران انجام میشده و این مراسم گاها مصادف با ایام نوروزی بودهاند.
چنانکه در مصرعی از غزل حافظ آمده : که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی.
از طرفی اسطوره خدای شهید شونده در اعتقادات ایرانیها دیده میشود. همانطور که گفته شد ، سیاوش خدای شهید شونده ایرانیان بوده و آیین های مربوط به او با اعتقاد به نوزایی طبیعت همراه است. نوزایی طبیعت هم چیزی است که ما در فصل بهار و همزمان با نوروز انتظارش را داریم.
از سوی دیگر اجرای مراسم باروری و تلقین به طبیعت برای آمیزش و زایش ، در سبزه سبز کردن در روزهای پیش از نوروز و همزمان با آن در آیین های ایرانیان دیده میشود.
در اسطورههای ایرانی ، مشی و مشیانه ـ آدم و حوای ایرانی ـ از گیاهی به نام ریواس به وجود آمده اند. بنابراین وجود خدا ـ گیاهان که گاهی سیاوش هم یکی از آنها شمرده میشود در اعتقادات ایران باستان دیده میَشود.
گره زدن سبزه در روز سیزده به در هم شاید نمادی از آمیزش و پیوند مشی و مشیانه و به امید باروری گیاهان در افکار ایرانیان باشد.
خلاصه سخن اینکه ، از آنجا که نوروز جشن باز زایی طبیعت است ، مرگ فرتوتها و کهنگیها، رستاخیز مردگان و امید به باروری از عناصر اولیه این جشن بزرگ محسوب میشوند.
آرش نورآقایی
nooraghayee@gmail.com
منابع:
۱- نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایران،آرتور کریستین سن،ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار ـ احمد تفضلی،تهران،نشر چشمه،۱۳۷۷
۲- شاخهی زرین،جیمز جزج فریزر، ترجمه کاظم فیروزمند، تهران، آگاه، ۱۳۸۲
۳- از اسطوره تا تاریخ، مهرداد بهار، گردآورنده و ویراستار ابوالقاسم اسماعیل پور،ویرایش ۲،تهران،نشر چشمه، ۱۳۷۷
۴- آفرینش و مرگ در اساطیر، تالیف مهدی رضایی،تهران، اساطیر، ۱۳۸۳
۵- آیین شهریاری در شرق، نویسنده سموئیل کندی ادی، مترجم فریدون بدره ای ،تهران، شرکت انتسارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۱
۶- نمونه های نخستین انسان ونخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایران، از آرتورکریستین سن، ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران، نشر چشمه، ۱۳۷۷
۷- تجلی دوارده ماه در آیینه اساطیر و فرهنگ عامه ایران،نوشته دکتر جابر عناصری، موسسه فرهنگی انتشاراتی قمری، زمستان ۷۴
۸- چشماندازهای اسطوره، میرچاالیاده، ترجمه جلال ستاری، تهران، توس، ۱۳۶۲
۹- چند چهره کلیدی در اساطیر گاهشماری ایرانی، انا کراسنوولسکا، مترجم ژاله متحدین، تهران، ورجاوند، ۱۳۸۲
۱۰- آیینها و جشنهای کهن در ایران امروز، نوشته محمود روحالامینی، تهران، آگاه، ۱۳۷۶
۱۱- از نوروز تا نوروز:آیینها و مراسم سنتی زرتشتیان، پژوهش و نگارش کوروش نیکنام، تهران، فروهر، ۱۳۸۲
۱۲- مجموعه مقالات نخستین همایش نوروز، معاونت پژوهشی سازمان میراث فرهنگی کشور، پژوهشکده مردم شناسی، تهران، ۱۳۷۹
۱۳- مقاله پتک و شیشک در گاهشماریهای مردم مازندران، علی ذبیحی
۱۴- آداب و باورهای پنجه آخر سال در کرمانشاهان، محمد ظریفیان
۱۵- تعمیدیان غریب، مهرداد عربستانی، تهران، افکار:سازمان میراث فرهنگی کشور
۱۶-اسطوره بازگشت جاودانه، میرچاالیاده، ترجمه بهمن سرکاراتی، تهران، طهوری، ۱۳۸۴
دیدگاهها
درود جناب اقای نوراقایی
از خواندن این مطلب بسیار بهره مند شدم.
بسیار سپاس مندم. قلمتان در اشاعه ی فرهنگ و اندیشه مانا باد.
………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
عالی بود آرش عزیز
خیلی از موضوعاتی که سر کلاس در موردشون صحبت کردید و توضیح دادید و اینجا خوندم .
مطالب بسیار با ارزشی هستن
زنده باشی.
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. قربانت.
درود بر شما که در این دوران سیاه، تلاش می کنید پرتوهای نور را بر این سرزمین کهن بتابانید.
الا ای خاک خوزستان، تو آنست که دیدستی
سکندرها و قیصرها و لشکرهای جوشانش
اگر از هول قیصر، بند شادروان گسست از هم
بدیدی دست و پا دربند و آخر زار و گریانش
…………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از توجه شما.
درود و سپاس از اینهمه تحلیلهای شگرف و متناسب
عاااالی بود، عالی.
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام و سپاس.
این مطلب خییییلی جالب و عجیب و سازمان یافته و مرتب بود، دم شما خیییلی گرم 👍👌🌸
چقدر برای گرداوری و نگاشتنش زحمت کشیدین.🙏🏻
مطالعه شده و دقیق و جامع .
…………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. زنده باشید.
عالی بود،خدا قوت
………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام و سپاس.