آری، اجرایش مصداق شعر معروف «ژاله اصفهانی» بود که فرمود: «شاد بودن، هنر است شاد کردن، هنری والاتر»
شب است و سکوتْ حجرههای خالی را فرا گرفته، نه خبری از بازرگانان هست و نه نشانی از مالالتجارهها. سالهاست که این کاروانسرای تنها در انتظار هیچ کاروانی نیست. اما در این «غفلت»، قافلهی سیاهپوشی با کالای ساز و آواز از راه میرسند تا با غوغای موسیقی این «دَمْ فروبستگی» را بشکنند. در میانشان زنی است که تنها بندش، گردنبندِ نقشهی ایران است، تو گویی نوای ایران را در گلویش نشانده و آوای گلویش به نام ایران، تپنده. «صحنه» ساده است؛ فقط یک فرش و چند صدا، و تماشاگری نیست جز عرش و ستارهها. و اینگونه، کاروان سیاهپوش، بیهیچ تشویق و تحسینی، سرودشان را تنها برای آسمانسَرای ایران سرودند.
اما همچون مصداق بخش دیگری از شعر «شاعر امید» که نوید داد «غنچهی سرخ فرو بستهی دل باز شود»، آسمانْ، آسمانِ ایران، آواها و نواها را پژواک داد که در یادمان بماند این طنینِ یادگار. آری، پرستوها قرنهاست که در کنج کاروانسراها لانه دارند و پیشبینی بانویی را بازگو میکنند که از قبل برای بانوی دیگری گفته بود: «صحنه پیوسته به جاست، خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد»
پینوشت: و اما انتخاب «کاروانسرا» که سرای سفر است در این «سفر طولانی برای تغییر» بسیار شایسته بود؛ مکانی که هم اصالت وجودیاش ایرانی است و هم اسمش. طرفه اینکه در زبانهای گرجی، روسی، لهستانی، بلغاری، صربی، رومانیایی، اسپانیایی، پرتغالی، هلندی، سوئدی، آلمانی، ایتالیایی، فرانسوی و انگلیسی (و شاید زبانهای دیگر)، کاروانسرا همان کاروانسراست، تنها با لهجههای متقاوت ادا میشود.
دیدگاهها
گویی در این خاک، یک زن برای زدودن یک قرن نامردی کافی است …
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. هیچ کس به تنهایی کافی نیست.
سلام و ممنون بابت متن قشنگ تون
به نظرم خیلی همه چیز زیادی مرتب وشیک و مجلسی و البته حمایت مادی و معنوی خوبی شده بود.. صدا ، چهره ، حالت، حرکت به من هیچ حسی از غم – تاسف -حسرت – اعتراض – رنج -عشق یا حتی ترس و نگرانی ، القا نکرد. یعنی هیچ گونه ارتباط زنانه ای باهاش نگرفتم .به دلم نشست ننمود… خواننده هم خیلی زیادی راحت بود.
……………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.