روزهای آخر پاییز

هر روز

برایت شعر خواهم گفت!

زیرا می‌دانم هیزم واژه‌های آتشینی که قلبت را گرم می‌کنند، 

اندکی پس از مصرف سرد می‌شوند چون ذغال. 

……………………………………

«من»م حتی یک مَن نیست در تَنَم

در برابر چند تُن «تو»ام. 

……………………………………

چه عیّار است، انار

رهزن صد دل

حتم که همتای «نگار» است در غزل حافظ!

……………………………………

شاید که بهشتْ، همان باغِ ‌برگی است،

این را از اجابت دعاهای قنوت پنجهٔ برگ چنار می‌دانم، که ریخت!

……………………………………

گفت: اهل این اطرافی؟

گفتم: جان؟!

گفت: پس بچه‌محلی!

……………………………………

بنازم به این خلاقیت!

به جای 

دو هندوانه در یک دست 

دو قاچ از یک هندوانه 

در لب

……………………………………

مشیت بود که لب شیرین باشد،

برای همین از ابتدا «به شرط چاقو» آفریده شد، 

با قاچ‌های سرخ! 

……………………………………

چشمهایت چه خوب درس‌هایشان را بلدند!

تو مگر در هر روز چند ساعت عاشقی می‌کنی؟!

دیدگاه‌ها

  1. سمیرا

    چه عیار است، انار …
    ………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. هست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *