بعد از آن جمعه شب لعنتی، دیگر ریشهایم را نتراشیدم. این یک ترک عادت چندین ساله است.
نتراشیدم تا یادم نرود. یادم نرود آن شب لعنتی را و هر آنچه که باعث شد تا چنان شبی زاییده شود.
نتراشیدن ریش برایم یک جور پشت دست داغ کردن است. این را برای کسانی میگویم که میپرسند.
در این سالهایی که گذشتهاند من هرگز در ظاهرم، چه در آرایش و چه در پوشش، یکسان بودهام. نه هرگز موی دم اسبی داشتهام و نه ریش پرفسوری و نه موی تیفوسی، نه جین سر زانو پاره به تن کردهام و نه پیراهن آستین بلند زیر آستین کوتاه پوشیدهام.
قصد ندارم که بگویم اینها را انجام ندادن افتخار و فضیلت است، نه، فقط من نکردهام.
تغییر بسیار کردهام، بنیادی و اما نه ظاهری.
تغییر بسیار کردهام، اما تا فلسفه تغییر را ندانستم، تغییر نکردم.
از اینها بگذریم… حرفهای بالا را فراموش کنید… یک چیز را فهمیدم…
ما تغییر نمیکنیم… ما تغییر نمیکنیم.
حتی اگر ریشمان را نتراشیم. یا مویمان را از ته بزنیم و یا اگر…
و یا اگر خودمان را بکشیم.
حتی اگر بمیریم تغییر نمیکنیم.
و برای مزاح:
با ریش هم میتوان خوشبخت بود، البته تا زمانی که میشود نوشت.
تا وقتی که میتوان نوشت و تا وقتی که هر کسی برداشتی دارد و تا وقتی که کسی به تو در حریم خودت ناسزا میگوید و قصد دارد تو را تحلیل کند و …
اما اینها مهم نیست، مهم این است که او مینویسد…
آری تا وقتی که همهی اینها هست، خوشبختی هست.
دیدگاهها
این کار شما من را یاد یک فیلم سینمایی می اندازد.
این فیلم یک زوج را در شهر هیروشیما نشان می دهد. که مرد بیمار است، و فکر می کند که او زودتر از همسر خود می میرد.
اما زمانی که هیروشیما با خاک یکسان شد مرد آنجا نبود و همسرش زودتر از او دنیا را ترک کرد.
بعد از آن مرد ریش خود را نتراشید تا یادش بماند…
خوشبخت کسی است که دم را غنیمت میشمارد و به خود میگوید من امروز خوشم تا فردا چه پیش اید!
گاهی نوشته هایتان خیلی پریشان است، که در هم ریختگیتان را نشان میدهد، در هم ریختگی یعنی این که هنوز نمیمیرید و هنوز قرار است که تغییر کنید و زمانی که دیگر قرار نیست که تغییرکنید، ثابت می شوید و دیگرقرار نیست که بمیرید چون تابعی از جریان طبیعت هستید.
طبیعت همیشه ثابت است و همیشه در جریان. باد همیشه باد است و هیچوقت ساکن نیست. در هم میریزد ولی در هم ریخته نیست. سالهای نوری هم همینطور هستند.
تنهایی یعنی تو باشی و خدای تو! اندیشه و سکوت و اشک ! و من یک شب این تنهایی رو با تمام وجودم حس کردم. لذتی به من دست داد وصف نشدنی و هر وقت که به یادش می آرم، از شعف اشک در چشمام حلقه می زنه. بخشی از این لذت رو مدیون یک دوست هستم. هرچند که در حریم او وارد شدم و با تحلیل کردنش آزارش دادم.
این تنهایی معنی دار دنیای بزرگ و زیباییه که هر کسی نمی تونه از لذت داشتنش برخوردار باشه!
… و من باید به جای اینکه دیگران را تحلیل کنم، خودم رو تحلیل کنم که کسی نیازمندتر از من به تحلیل من نیست.
شما همیشه به این صورت از خود تمجید و تعریف می کنید؟؟!!!
سر خودتون خیلی معطلید. به همه کس همه چیز نمی آید
فدریکو تامر شاعر کوبایی میگه:
“فقط مردگانند که تغییر نمیکنند”
ما زنده ایم نفس میکشیم و همین انقباض و انبساط قفسه سینه یعنی تغییر…
مهم اینه که هنوزم قابل احترام هستید .(با محاسن یا بدون اون)و اگه حمل بر جسارت نکنید، “صورت آدمها، سیرت اونا رو عوض نمیکنه” .
موفق و شاد باشید
اونهایی که گفتین جلب توجه برای تغییر بیرون بود
اونهایی که نگفتین ترک توجه برای تغییر درون هست و …
امان از نشانهها…
قدرت نگاه از کلمات خیلی بیشتره
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
سلام
جمعه به دنیا آمده ام
به هرچه دل می بندم تعطیل است.
اون جمعه شب لعنتی که من نمیدونم چی بهت گذشته!!!
ولی ظاهر قیافه ات هر چی مجسم میکنم با موهای دم اسبی شبیه هنر پیشه های تگزاسی آمریکایی با اون کلاه شون میشی😀😀😀
مگه میشه آدم تغییر نکنه ؟؟!!
یعنی هی در جا بزنه !!!
………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. جواب سوالت رو نمیدونم.