برگرفته از کتاب «فرهنگ ایران باستان»
میهن:
وطن واژهای تازی است.
در سنگ نبشتههای هخامنشیان به واژه میهن برنمیخوریم.
میهن در اوستا: ۱- مَئتهنَ: از ریشه مَئت به معنای “جای گزیدن و ماندن”، از همین ریشه مصدر “ماندن” را داریم و همین طور واژه “مهمان”.
مَئتهینا به معنی میهن: جایگاه، زادگاه، خان و مان و دودمان، سرای، کاشانه، زیستگاه.
ساخته شده از این واژه: خمیهن: خمین امروزی، خُرمیثن: خورشید میهن، قریهای در بخارا، عبدالله پدر ابن سینا در خرمیثن دختری را نامزد به ستاره از اهالی افشنه به زنی برگزید و از این زن شیخ ابوعلی سینا متولد شد.
در شاهنامه چهار بار واژه میهن آمده.
نامهای دوازده ماه:
از یازدهم فروردین ماه ۱۳۰۴ ه.ش. نامهای دوازده ماه بار دیگر در ایران فارسی شد و سال ه.ق. به سال ه.ش. تبدیل شد. و به جای محرم، صفر و ربیعالاول و…، فروردین، اردیبهشت و خرداد و… داریم.
فروردین:
دومین پادشاه ماد، فرورتیش (فَروَرتی)
یکی از دوستان داریوش هم فرورتی بود که در سنگ نبشته بیستون اسمش آمده. فرورتی واژه اوستایی فروشی، در پهلوی فروهر
فروشی در اوستا یکی از نیروهای نهانی (قوای باطنی) است. که پس از مرگ آدمی از جان جدا گشته به جهان مینوی میپیوندد.
فرورتی (فروشی): فر Fra به معنای پیش و پیشبرنده + ور Var به معنی پوشاندن، نگهداری کردن و پناه جستن
فر: فرزانه، فرمان، فراخواندن، فرا رفتن، در سانسکریت: پر و در لاتین Pro
اردیبهشت:
اَرتَ به معنای درستی و راستی و پاکی و پارسایی و تقدس
ارد: اردشیر، اردبیل، اردوان
وهیشت (Vahishta): بهترین راستی، بهترین پاکی و تقدس. همین واژه، بهشت به معنای بهترین جا و بهترین مکان
یکی از امشاسپندان (نامیرندگان مقدس) در جهان خاکی نگهبان آتش.
خرداد:
نگهبان آب، یکی دیگر از امشاسپندان
هئورو (Haurva): همه، درست، تمام، کمال، بعدها هر شده.
Dota (دات): داد به معنی عدالت
تیر:
اوستا: تیشتریه (Tishtrya)
پهلوی: تیشتر یکی از ایزدان مزدیسنا و نگهبان باران. الهه باران که بعدها تیر شد و اشاره به جشن تیرگان.
تشتر: فرشته روزی، همان میکائیل. بر ضد دیو خشکی و تشنگی (اپوشه) میجنگد.
تیشتر نام ستارهای است که به نام شعرای یمانی معروف است و در اروپا به سیریوس (Sirius) مشهور است.
امرداد:
در اوستا: اَمرتات (داد) amaretat
اَ از ادوات نفی (نه) + مِرتَ (مردنی) از مصدر مَر
این اَ با آ فرق دارد که در آرام، آشنا، و آخوند وجود دارد. این آ معنی “به” میدهد.
امرداد: بیمرگ، آسیب ندیدنی، نامیران، نگهبان گیاهان و رستنیها
شهریور:
اوستا: خَشَتَهرَ: شهر، کشور، همین واژه در فارسی شهر شده. وئیریهَ: برگزیده شده، از مصدر Var به معنای برگزیدن و برتری دادن.
نظیر این که خ قبل از ش میافتد در فارسی زیاد داریم.
خشتهر از مصدر خشی khshi به معنی شاهی کردن و فرمان راندن است. پس شهریور: کشور برگزیده یا پادشاهی برگزیده و مطلوب.
مهر:
در اوستا: Mithra
سانسکریت: Mitra (میترَ) یکی از بزرگترین ایزدان دین زرتشتی است.
واژه مهر: در نزد ایرانیان مثل هندیان به معنی فروغ و روشنایی و دوستی و عهد و پیمان
ماه مهر پس از رواج تقویم مزدیسنا در ایران در زمان داریوش به جای ماههای فرس هخامنشی به جای ماه باگیادی و جشن مهرگان به جای جشن “باگیادی” بوده. که این ماه آغاز سال نو بوده و معنی ماه ستایش بغ (خدا) را میدهد. زمان ماه مهر الان هم همان است که قبلاً بوده.
آبان:
در اوستا: ap
سانسکریت: apa
در فرس هخامنشی: api
پهلوپ: ap
در فارسی: آب
نام هشتمین ماه، دهمین روز هر ماه.
آبان به معنی آبها
آذر:
اوستا: atar
در پهلوی: atur
فارسی: آذر
آذر و آتش هر دو یکی است.
در واژهها: فرشته نگهبان آتش یکی از بزرگترین ایزدان مزدیسنا
آذربایجان: آتروپات به معنی آذرپناه
آذرباد یکی از نامهای در دوران ساسانیان است.
در فرس هخامنشی: یکی از ماهها، آتهریادیه (ماه ستایش آذر)
دی:
به معنی دادار (آفریدگار)
از مصدر “دا” که در اوستا و سانسکریت به معنی دادن و آفریدن و ساختن و بخشیدن.
واتَر: دادار
روز هشتم، پانزدهم و بیست و سوم، دی نام دارند.
دی در ادبیات فارسی به معنی زمستان هم هست زیرا زمستان با دی شروع میشود.
بهمن:
یکی از امشاسپندان: وَهُومنَهَ (Vahu manah) وُهُو (خوب و نیک) + مَنَه (در فارسی مَنِش شده) از مصدر man به معنای شناختن و اندیشیدن و دریافتن.
در انگلیسی To mean و آلمانی meinen.
متضاد اهریمن: اَکَامنه (بدمنش)، اَکومن.
در لغاتی همچون شادمان (شادمنش)، پشیمان (پژمان)، نریمان (نرمنش یا مردمنش) از مصدر منه داریم.
وهومنه: دارای منش خوب، بهمن: به منش
هومن: متضاد، دشمن. از دش واژههای دشنام، دشخوار و دشوار ساخته شده است.
خود منش را هم داریم مثل هخامنش؛ هخا: دوست. پس هخامنش به معنی دوست منش است.
گیاهی به این نام بهمن وجود دارد که در بهمن ماه یا زمستان باز میشود.
اسفند:
در اوستا: سپنتا آرمَتی یا سپنتا آرمئیتی
سپنتا: پاک و مقدس
لاتین: santus
در واژه اسفند و گوسفند باقی مانده است.
گوسفند: گئوسپنتا (گاو مقدس)، در پهلوی جانوران اهلی را گویند و اسم اصلی این حیوان که به گوسفند مشهور است همان میش است.
منبع:
فرهنگ ایران باستان، نگارش پورداود، تهران، اساطیر، ۱۳۸۰
دیدگاهها
ای بابا!
چه بد!
یزد را باید با یه بلد رفت،
همینطوری نمیشه چیزی ازش فهمید
درود بر یاران ایران دوست خیلی خوب بود .اگه میشه معنی بعضی از نام های ایرانی رو هم بهش اضافه کنید اینجوری…. (بابک) که از( بابا +ک) ساخته شده و به معنی پدر کوچک است.*سپاس گزارم*
درود بر شما روژین
تا آنجا که من میدانم ، بابک در ابتدا پاپک بوده است و بعد از حمله اعراب( نفرین همیشگی بر آنها )
به بابک تغییر یافته است .
مرز مزدایی
نوشتگاه ویژه ی ایران شناسی
omidataeifard.blogspot.com
به به
خیلی خوب بود
هربار معانی ماهها رو میخونم باز هم لذت میبرم
انگار هیچ ذهنیتی از ناپاکی وجود نداشته
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. همیشه پاکی و ناپاکی بوده. اما ناپاکی به مرور بیشتر میشه به نظرم.