به خدا اگر نبود توان نوشتن. میمردم این شبها از هجوم اندیشهها… ای کاش صبح نیاید.
روز: آذر ۲۴, ۱۳۸۷
در خلوت خفیف خودت میاندیشی…کمی یا مدتی… اما بعد، چنان که گویی توان با خود تنها بودن را نداری، میگریزی. پرتاب میشوی به دنیای خارج…با نیروی گریز از مرکز… آنگاه… فریاد درهم ذهن را در بیابان سفید کاغذ سر میدهی. آیییییییییییییییی