لطفا ما را با دلال‌ها اشتباه نگیرید

تلفن می‌زنند و از طرف یک آژانس مسافرتی دعوتم می‌کنند برای شرکت در یک جلسه. پشت تلفن عذرخواهی می‌کنم و می‌گویم “ممکن است بنده با نیم‌ساعت تاخیر برسم، چون از قبل برای این ساعت برنامه‌ریزی کرده‌ام.” به هر حال، وقتم را تنظیم می‌کنم و راس ساعت به محل جلسه می‌روم. اما آن‌ها مثل بقیه، زمان را نمی‌فهمند و جلسه را با نیم ساعت تاخیر شروع می‌کنند. ۲۰ دقیقه که از شروع جلسه می‌گذرد متوجه می‌شوم که من و ما را دلال فرض کرده‌اند. از ما به عنوان راهنمای گردشگری می‌خواهند که در تورها مسافران هموطن را ترغیب کنیم که بروند در قبرس و کشورهای دیگر اروپایی سرمایه‌گذاری کنند و ملک و املاک بخرند…

عذرخواهی می‌کنم و از جلسه بیرون می‌آیم و به خودم و همه‌ی این «پوفیوزها» بد و بیراه می‌گویم. با خودم فکر می‌کنم که در این سال‌ها، از هر راهی که شده برای هویت شغلی راهنمایان تلاش می‌کنیم، با این حال چنین افرادی با حماقت تمام ما را ابزاری برای خیانت‌هایشان فرض می‌کنند. این در حالی است که در شروع جلسه از دلسوزی برای وطن و هوشمندی‌اشان برای دور زدن تحریم و … حرف می‌زنند. وقتی برای ترک جلسه آماده می‌شدم دیدم که بقیه راهنماها نشسته‌اند و در مورد حق کمیسیون سوال می‌کنند.

وقتی تماس گرفتند فکر می‌کردم به جلسه‌ای می‌روم که در مورد تورهای نوروزی است، در این سرما سوار موتور می‌شوم و می‌روم تا سر وقت حاضر باشم. بعد می‌بینم که شعور ما را لجن‌مال می‌کنند.  

حالا فکر می‌کنم، اگر شده دزدی می‌کنم و به سفر می‌روم تا دور باشم از این کثافت‌کاری‌ها. به زودی، به زودی و به زودی همه چیز را رها خواهم کرد و خواهم رفت.

دیدگاه‌ها

  1. سوزان خدیو

    باسلام،آخی،کاملا حق دارید،هرچند که دلتنگتون میشیم،ولی امیدوارم امکانات کوچتون هر چه سریعتر و به بهترین وجه آماده بشه،همیشه شاد باشید.

  2. سارا

    آقا بیخیال چیزی که زیاده دیوونه است
    مهم نیست اونا شما رو درک کنند مهم اینه که شما از طرف اهل فن مورد احترامید
    واقعا کافیه

  3. س.فریدونی

    با درود

    آرش جان چرا زود از کوره در میری ؟

    در حال حاضر بقیه ی اون راهنماهایی که شما ترکشون کردی و اونجا موندند ، از خداشونه که تو کنار بکشی و اونها راحت تر به چونه زدن در مورد قیمت پورسانت شون برسن.

    آقا اصلا” چرا اینقدر زود رنج شدی ؟ برای این میگم زود رنج چون به قول خودت راحت به اینجا نرسیدی که بخوای به این راحتی ها کنار بکشی .

    آرش نورآقایی شوربختانه خار در چشم خیلی ها شده (به دلیل فعالیت بیش از حد و خیلی موارد دیگه )
    و خوشبختانه چراغ راه خیلی های دیگه که امید دارند از او درس بگیرند ( باز هم به دلیل فعالیت بیش از حد و خیلی موارد دیگه )

    کم کار سرت ریخته و مغزت رو مشغول کرده که با اندیشیدن زیاده از حد به این برخورد ها می خواهی کلا” مختل و در حد انفجار برسونیش ؟

    عنوانی که به این مطلب دادی خیلی خوبه و ( البته یه پیشنهاده: ) اگر در آینده مطلبی هم تحت نام ” ما فروشی نیستیم ” با ذکر موارد خود فروشی در حرفه ی خودتون در سایتت بگذاری ، هم مواضع خود و همکارانت رو معلوم کردی و هم فکر کنم دیگه چنین پیشنهادهای ناراحت کننده ای بهت نشه .

    در هر حال ، با پشتکار و دلسوزی که من شخصا” از شما در شغل تون دیدم اینو بدون که به سراغ هر کاری که بری ، هوادارانت در زمینه ی گردشگری غیر ممکنه که دست از سرت بردارند !

    از ما گفتن بود !!!!!!!!!

    شاد باشی

  4. فرهنگيان

    سلام و وقت بخیر

    بله، اونچه که نوشتید دردناکه اما همۀ راهنماها با ایده های این قشر فعالیت نمی کنند، نگاهی به اعضای انجمن بندازید تا متوجه منظورم بشید و دیگراینکه فقط راهنماها نیستند که سعی میشه ازشون سو ء استفاده بشه.
    من شخصا نظرم اینه که اگر توانستیم جایگاهی بسازیم که راهنماها لا اقل بطور نسبی تأمین باشند و بخاطر چندرغاز خودشان و آرمانهایشان را نفروشد که فبه المراد، اگر هم نتوانستیم که این اقشار به کار خود مشغول و ما به کار خود.

    موفق باشید

  5. عباد کیان فر

    روزگار غریبی ست.آنکه در او گمان دوستی و همکاری بسته ای خنجری در آستین دارد

    اما آنچه جگرگاهت را می درد خنجر او نیست صفای خاطر توست که ساده لوح

    می پندارندت. باکی نیست: زخمدار باشی بهتر که زخمگذار

  6. farshid

    Arash jan dooste khoobo ba gheyratam
    Shak nadaram ke in avalin bari nist ke ghasd be raha kardane hame chiz gerfteie va doa mikonam akharin bar ham nabashad,ama hata agar to ham hame chiz ra raha koni vali ma to ra raha nakhahim kard chera ke ham besyar azizi va ham yek sarmaye ba arzesh baraye sanaate gardeshgari va hamintor baraye Irane azize ma

  7. میلاددهقان

    درود بر شما جناب نورآقایی
    در این دور و زمانه وطن فروشی هم شغلی شده است برای برخی…این نیز بگذرد.
    در ضمن گزارش خوزستان هم خواندم دستتان درد نکند،اما اگر امکان دارد کیفیت و اندازه ی عکس ها کمی بزرگتر باشد بهتر است.
    پیروز باشید. امیدوارم رامهرمز دوباره ببینمتان.

  8. آناهید

    سلام استاد جان
    من دوباره اومدم که بگم : اتفاقاً منم دو ماهی هست که به این نتیجه ی شما رسیدم:
    ” من رفتم
    می روم جایز نیست،
    من رفتم و حدیث گفتم.”

  9. حسین

    سلام آرش جان شاید تا حدودی با برنامه های من آشنا باشی این را عرض می کنم که چنین حالتهایی هم در حین کار به من دست داد ولی باز ایستادم به چند دلیل ۱.فضای تاریخی و فرهنگی کشور نیازمند همت و ارداده جدی است و کنار کشیدن باعث ورود افراد فرصت طلب در این عرصه و به نابودی کشیدن تاریخ پر افتخار کشورمان است.آشنایی من با شما مرا متحول کرد به عنوان مثال عرض کنم که برای اینکه به کارم و هدفم احترام بگذارم و افراد سود جو و عاشق را از هم جدا کنم در رابطه با بازدید از شهر زیر زمینی همه نوع از هر دسته ای به بنده مراجعه می کنند بنده برای اینکه هم حضور دلسوزان را در این شهر ببینم و هم آنهایی که به دید تمسخر به تاریخ کشور نگاه می کنند و فقط قصد وقت گذرانی دارند را از هم جدا کنم و اینجا شهرداری ورودی به مبلغ ۳۰۰تومان بلیط چاپ کرد و بنده دیدم عده ای می گویند مبلغ ناچیزی است و عده ای برای دادن همین مبلغ کم هر نوع چرندیاتی را بر زبان می رانند بر آن شدم هر بازدید کننده ای از هر دسته ای را بدون دریافت وجه نقد ورودی زمینه حضورشان را فراهم و آنها را همراهی و در حد توان اطلاعاتی را در اختیارشان قرار میدهم با این کار توانستم هم به کارم ارزش قائل شوم و هدفم را با پول مقایسه نکنم و هم جلوی زبان عده ای بی خبر را ببندم وهم آنهایی که به تاریخ ارزش قائلند با رضایت کامل کمک کنند به این شکل که در ابتدای بازدید هر دو گروه سوال می کنند باید هزینه ای هم داد ؟که مشروط به پایان بازدید موکول می کنند با این شیوه هم دل خودم را راضی کردم هم افراد را گروه بندی نمودم.پایان بازدید یا مبلغی بیش از ورودیه تعیین شده توسط شهرداری پرداخت می کنند یا اینکه سرشان را پایین انداخته و راهشان را ادامه می دهند.آن عده که رضایت دارند با این کار بدون هیچ اجباری کمک می کنند و افراد گروه دوم هم بدون هیچ ضرری و حرف مفتی محل را ترک می کنند.در خصوص گردشگری خود شما استادی تجاربی هست که تا با افراد ارتباط نداشته باشی نمی توانی هدفشان را تشخیص بدهی.با برخورد مقرضانه عده ای نباید وطن را تنها گذاشت.سربلند باشی و شاداب

  10. علیرضا اکبری

    سخن آناهید را کامل میکنم: هراسهای بیهوده, تا بوده همین بوده. فرزندان مشروع, شرع, قانون. و تباهی پوچی بیهودگی. و عمر میرسد به ۳۰, ۵۰ , ۷۰ و حاصل چند فرزند و چندین نواده. این است ضمانت زندگی. گوسفندان آبادی بالا, چه فرق دارد, آبادی پایین. چوپانان سرمست, مغرور. پنیر هست. سرشیر هست. گرگهای دریده و در هر جشنی و در هر عزایی سری بریده.
    من رفتم. میروم جایز نیست. من رفتم و حدیث گفتم. چوپان به از گوسفند, آزادی به از بند, چه با لبخند چه بی لبخند.

    و سرکار خانم الهام. سخن شما را دیدم و سپاس از احترامی که به گوشه ای از نوع نگرش بنده دارید.

  11. آزاده

    سلام
    فکر نمی کنید که اگر می توانستید دزدی کنید، چنین فرصت مغتنمی را در این جلسه از دست نمی دادید؟
    تصور اینکه هر کدام از حاضرین در این جلسه چقدر می توانند درباره عشق به میهن و جانفشانی در راه آن صحبت کنند و شعر بخوانند، باور من درباره عجیب و البته منحصر به فرد بودن میهن دوستی بسیاری از ما ایرانیان را تقویت می کند.

  12. وحید

    فکر میکنم این همان جلسه ی کذایی باشه که من را هم دعوت کردن و نیامدم…البته منم کم و بیش مثل خودت فکر میکردم اما بهش شک داشتم… این کاری که میکنن درست نیست و جدای از بحث دلال بازی و غیره …به جای خوبی ختم نمیشه .

  13. افشين عباس نژادهنگامي

    باسلام برشیر مرد سخت کوش و صبور ، امیدوارم سلام گرم مرا که از گرمی هوای جنوب ( جزیره قشم و هنگام ) و از کنار ساحل خلیج نیلگون همیشه فارس پذیرا باشی . آرش جان بنده به عنوان کوچکترین عضو راهنمایان تور خواهش میکنم صحنه ومیدان را برای نا اهلان خالی نکن ، چون معلوم نیست چه بر سر اعضاء در بیاید ما (راهنمایان ) در صنعت توریسم تمام هم وغم ما وتمام دلخوشیمان شماها هستید . به جرات میگویم اگر شماها نبودید دیگر جشنی در روز دوم اسفند ماه هرسال نداشتیم . بهتر است بگویم این حرفهارا ازاین گوش بشنو واز گوش دیگر بیرون بفرست . همیشه صبور باش ای مرد سخت کوش و مهربان .تا از راهنمای تور حرفی به میان میاید ذکر خیر و مرام ومردانگی حرف دلسوزیت بر زبانم جاری میشود که وصفتان هرچیز که باشد به مقام والایتان نخواهد رسید . به درود سربلند و پیروز باشید.افشین عباس نژاد هنگامی از جزیره زیبای هنگام ( به امید دیدار آرش جان )

  14. لیلا

    سلام
    هر وقت ناامید می‌شم به دسته‌ی ارکستر کشتی تایتانیک فکر می‌کنم که چطور تا آخرین لحظه می‌نواختند. و بعد به خود تایتانیک فکر می‌کنم که غرق شد تا بیش‌تر ناامید شوم. بعد به کافکا فکر می‌کنم که درباره‌ی آن نوازنده‌ها معتقد بود با این کار، زمینِ زیرِ پای یأس را خالی می‌کردند. عجیبه.

    خیلی وقت از ایران و خودمون مردم نا امید شدم همه چیزمون شده منافع مون حال با هر حیله و مکری
    …………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. مثال خوبی بود از تایتانیک. سپاس.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *