در این نیمه‌شب، گزافه‌ای، مرهمی…

شور خرد(م) کجا رفت و اسطوره‌(ام) چه شد، تو بگو…

تو بگو، من گرفتار افسون شهرزاد(م) یا دربند سوگ سیاوش

نمی‌دانم در پی شاخ زرین(‌ام) یا به نوروز جمشید دلخوشم…

اما می‌دانم، نه فلسفه‌ی جغرافیا را خوانده‌ام نه از امپراطوری نشانه‌ها خبر دارم… 

و می‌دانم که مرد دیدارهای دور نیستم، و تنها به سیری در سفرنامه‌ها قانعم…

وااسفا، که در روزگاران این کهن‌دیار غرقم و عجبا، که از گونه‌ای دیگر در یاد بهار(م)…

چنان بن‌بستی است در درونم که نه از اوستا هنری برمی‌آید و نه به بهاگاوادگیتا امیدی هست…

آیا این‌همه از جام اساطیر سرکشیدم تا در حال مستی دریابم که از اوج بزرگ‌بانوی هستی تا فرود جنس دوم راهی، راه دوری نیست؟…

آدمیان و سرزمین‌ها می‌دانم که همیشه در تیررس‌حادثه(‌اند)، می‌دانم که همیشه ماه نو و مرغان آواره هم‌آوازند، با این حال این کهنه‌های همیشه نو را یارای پذیرفتنم نیست…

از سقراط و مسیح خسته‌ام، از سلوک روحی بتهوون چیزی بگو، از خاطرات گل سرخ بگو… 

های، ای قهرمانان بادپا، با من با زبان رمزی افسانه‌ها سخن بگویید تا بدانم در این باغ‌وحش انسانی، چگونه باید با عقده‌ی سیندرلا(یی‌ام) کنار بیایم…

دیدگاه‌ها

  1. محسن باطنی

    سلام.بابا آرش! تو دیگه کی هستی! چه میکند، این کاغذ،قلم،ذهن،اسطوره ی وجودی تو…..
    خیلی حال کردم با اندیشه های اسطوره ایت….
    ………………………………………….
    جواب: سلام و سپاس

  2. جهان

    دوست خوبم من هم در این نیمه شب مثل همیشه از خواندن نوشته هایت لذت بردم اما متاسفانه کمکی به کمتر شدن کلافه گی ام و نگرانیم نکرد.
    سالم و سلامت و دور از خطر باشی و چشم انتظار نوشته های بعدیت
    ………………………………………….
    جواب: سلام، متاسفانه من از کسانی هستم که بیش‌تر دردسر و نگرانی درست می‌کنم تا باری از افکار کسی بردارم.

  3. N

    سلام …
    سیاوش ، طعم جغرافیایِ آرمانی جمشید را نه از جام که از لبان شهرزاد چشید … تو از مسیح خسته نیستی ؛ که خود امپراطور اسطوره هایی … و تنها کهنه ای که باید اقرار کنی به نو بودنش خود ” تو ” هستی … روزگاری است که خاطراتِ سرخِ دیدار زرینت را به آوارگی افسانه ها سپرده ام تا حضور وحشی ام تو را نیازارد … اما بگذار این خرد مرموزت به گونه ای دیگر سیرابم کند … مرهمت را به التماسم بهایی ده …

  4. پوريا

    قدح به شرط ادب گیر زانکه ترکیبش
    زکاسه ی سر جمشید بهمنست و قباد
    که آگه است که کاووس وکی کجا رفتند
    که آگه است که چون رفت تخت جم بر باد؟:)

  5. s

    خورشید زنده است در این شب سیاه
    آهنگ پر صلابت تپش قلب خورشید را من

    روشن تر
    پر خشم تر
    پر ضربه تر شنیده ام از پیش
    از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید.
    از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید

  6. فرهنگيان

    سلامی دیگر

    بسیار زیبا نوشتید ، گویا شاعر هم شده اید!
    باشد که شهرزاد ، شاخ زرین ، نوروز جمشید یا یاد بهار گذر مخفی ،بن بست را به شما بنمایاند.

    سلامت و موفق باشید

  7. سیما سلمان‌زاده

    بعضی متن‌ها رو باید سر کشید…
    ………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس که مطالعه کردید.

  8. لیلا

    سلام
    این متن گزافه ای نبود!!
    خودش یک کتاب دلچسب و بی نظیر بود
    وقتی قلم و اندیشه ات با هم شروع میکنند روی کاغذ نوشتن جه شاهکاری خلق می شود

    انگار که یک جام ناب شراب سر کشیدم
    …………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. محبت دارید شما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *