MYSTRAS & SPARTA: اروپا ۳۶

امروز «ناف پلیو» را ترک کردیم و از راه «تری‌پولی» خودمان را به «اسپارت» و «میستراس» رساندیم. نام «اسپارت» و آوازه‌ی جنگ‌جویانش را حتما شنیده‌اید. اسپارت‌ها در شرایط سخت و در یک منطقه کوهستانی زندگی می‌کردند و به همین سبب جنگ‌جویانی حرفه‌ای بودند. «لئونیداس»، رهبر همان گروه ۳۰۰ نفره (در فیلم ۳۰۰) از اسپارت‌ها بود. می‌دانید که هم‌جنس بازی در بین یونانی‌های باستان وجود داشته و امری کاملا عادی به شمار می‌آمده و جالب است که بدانید، مردان جنگجوی اسپارتی هر کدام برای خودشان یک دوست پسر داشتند تا حتی به خاطر عشق او هم که شده بهتر بجنگند و سعی کنند زنده بمانند.

امروزه در اسپارت، اثر تاریخی چندانی باقی نیست، اما در میستراس، دهکده‌ای در ۶ کیلومتری اسپارت، ویرانه‌های شهر و قلعه‌ای مربوط به دوران بیزانس دیده می‌شود. ما ترجیح دادیم در یکی از هتل‌های میستراس اقامت کنیم تا بتوانیم به راحتی از آثار بازدید کنیم.

«میستراس»، زمانی یکی از پایتخت‌های مهم امپراطوری «بیزانس» محسوب می‌شد. در این شهر بقایای قصرها، صومعه‌ها و کلیساها هنوز دیده می‌شود. آثاری که در عکس‌های زیر می‌بینید متعلق به ۱۲۷۱ تا ۱۴۶۰ میلادی هستند.

گزارش تصویری از میستراس:

قلعه‌ای که بر فراز شهر میستراس قرار گرفته

قصری از دوران امپراطوری بیزانس

نقاشی‌های دیواری داخل یک صومعه

بالا، سمت چپ تصویر: آن سه نفر همان سه مغ زرتشتی هستند که از زایش عیسی خبر داشتند و به روایتی از کوه خواجه در ایران به سمت اورشلیم رفتند و …

یکی دیگر از بناهای دوران بیزانس

و یکی دیگر

یادتان هست آن عکسی که در یکی از موزه‌های آتن گرفته بودم و در آن از این اعتقاد بیماران، که تصویر یا تندیس آن بخش از بدنشان که کسالت داشت را به عنوان فدیه، تقدیم خدیان می‌کردند. این رسم در دوران مسیحیت هم ادامه داشت و این پلاک‌ها در یکی از کلیساهای شهر بیزانسی میستراس وجود دارند. 

آن توده‌ی سفید رنگ در پای کوه، شهر اسپارت است.

شهر بیزانسی میستراس

از زاویه‌ای دیگر

یکی از بناهای دوران بیزانس در میستراس

 

لطفا، چند لحظه به سگ و گربه‌های اسپارتی توجه کنید:

وقتی برای بازدید به شهر ددوران بیزانس میستراس می‌رفتیم، این سگ هم در موقع رفت و هم در موقع برگشت ما را همراهی کرد. دم در ایستاده بود تا ما برگردیم.

 

عروس دامن‌کشان از راه می‌رسد. (عکس را من کج نگرفته‌ام، پله‌ها کج است.)

گربه – داماد اسپارتی به من چشم‌غرٌه می‌رود.

وقتی گربه‌ها راهبه‌ها را دوست دارند…

در اسپارت، گربه‌ها شیر می‌خورند.

خانه‌ای در میستراس

درختان زیتون در میستراس

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *