koper-slovenia: اروپا ۶۱

تیرماه سال ۱۳۸۷ تصمیم گرفتیم با «فرشاد تهمورثی» به مرزهای شمال غربی کشورمان سفر کنیم که سفرنامه‌اش در همین سایت و در آدرس http://nooraghayee.com/?p=71#more-71  موجود است. شب قبل از سفر، به فرشاد گفتم پاسپورت با خودش بیاورد و خودم هم پاسپورتم را برداشتم. در سفرمان، وقتی به «جلفا» رسیدیم، تصمیم گرفتیم برای چند ساعت هم که شده به «نخجوان» برویم و رفتیم. ما به «نخجوان» رفتیم، نهار خوردیم، کمی قدم زدیم، عکس گرفتیم و برگشتیم. تجربه‌ی جالبی بود. ما در آن زمان هیچ اطلاعاتی از کشور آذربایجان و شهر نخجوان نداشتیم. بعدها بارها با فرشاد حرف زدیم و به دیگران گفتیم که ما برای نهار خوردن به یک کشور دیگر رفتیم، کدام آدم پولداری همچون ما زندگی می‌کند.

امروز هم تجربه‌ی مشابهی همچون سال قبل داشتم. با پیشنهاد مهدی، نسترن و من تصیمیم گرفتیم که به «اسلوونی» برویم. مهدی باید به سر کار می‌رفت و نمی‌توانست ما را همراهی کند. بنابراین نسترن و من به ترمینال اتوبوس رفتیم و برای «اسلوونی» بلیط گرفتیم. بد نیست بدانید مهدی و نسترن سه سال است که در «تری‌استه» زندگی می‌کنند و خودشان تا به حال به اسلوونی نرفته بودند. ما هیچ اطلاعی از کشور اسلوونی نداشتیم تا جایی که من هنوز نمی‌توانم نام پایتخت این کشور را درست تلفظ کنم و حتی به یاد ندارم که نامش را تا به امروز شنیده باشم. اکنون فقط می‌دانم که تلفظ نام پایتخت اسلوونی چیزی شبیه به «لیوبلیانا» است. جالب‌تر این‌که ما به مسوول بلیط فروشی گفتیم دو بلیط برای اسلوونی می‌خواهیم و نام هیچ شهری را ذکر نکردیم. او هم دو بلیط به ما داد و من تازه بعدا در نقشه‌ی اروپایی که به همراه داشتم نام شهر مقصد، koper را پیدا کردم. هیجان زده بودم، چراکه همواره عاشق این‌گونه سفرهای بدون مقصد خاص بوده‌ام ولی از آن‌جایی که راهنمای گردشگری هستم کمتر می‌توانم بدون برنامه سفر کنم و بدون اطلاعات باشم. 
خلاصه، ما نفری سه یورو دادیم و ۴۰ دقیقه‌ی بعد در شهر ساحلی «کوپر» بودیم. دنیای عجیبی است، در ایتالیا و در شهر ونیز برای رفتن به توالت باید یک و نیم یورو بدهی و در عین حال، برای رفتن به یک کشور دیگر سه یورو کافی است. (یعنی رفتن به اسلوونی به اندازه‌ی دو تا توالت رفتن در ونیز می‌ارزد؟)

قبل از این‌که اطلاعات اندک خودم را به همراه چند عکس‌ از شهر «کوپر» «اسلوونی» خدمتتان ارائه کنم، مطلب دیگری از هیجان سفر بگویم. همین چند روز پیش وقتی در «ورونا» بودم، سر میز صبحانه با یک زوج اتریشی مقیم آلمان آشنا شدم. باورتان بشود یا نه، در مدت کمتر از ۵ دقیقه ما با هم ایمیل و تلفن رد و بدل کردیم و قرار شد که آن‌ها سفری به ایران بیایند و از من هم دعوت کردند تا به منزلشان در شهری در کشور آلمان و در میان راه زوریخ – مونیخ بروم. من پذیرفتم و دست دادیم و تمام. 

این است افسون سفر و چه خوشبختیم ما که از آینده بی‌خبریم و می‌توانیم خود را به دست سرنوشت بسپاریم.

 “این نادانی سفر را عاشقانه جان می‌دهم.”

امشب آخرین شبی است که در «تری‌استه» می‌مانم (ما به اسلوونی رفتیم، نهار خوردیم، کمی قدم زدیم، عکس گرفتیم و برگشتیم: تجربه‌ی مشابه سال قبل در نخجوان). فردا به ورونا می‌روم و شبی دیگر را با دوستان ایتالیایی‌ام خواهم گذراند و پس‌فردا، ۲۹ اکتبر راهی آلمان می‌شوم.

یادتان هست که گفتم سفرم را بر اساس ملاقات با آدم‌ها برنامه‌ریزی می‌کنم؟ همین بود قصه‌اش.

کوپر:

«کوپر» یک شهر بندری در کشور اسلوونی و یکی از بزرگترین بنادر تجاری این کشور است. حدود ۲۵۰۰۰ نفر جمعیت دارد و مردمش به دو زبان اسلوونیایی و ایتالیایی حرف می‌زنند. این بندر در نزدیکی «تری‌استه» است و ایتالیایی‌ها برای بنزین زدن و خرید کردن به این شهر رفت و آمد می‌کنند. تا همین ۱۰۰ سال پیش بیش از ۹۰ درصد مردم این شهر ایتالیایی حرف می‌زدند و حالا بیش‌تر اسلوونیایی.

ما فقط چهار ساعت در این شهر بودیم و به غیر از زمانی که برای نهار خوردن در کنار بندر صرف کردیم، بقیه‌ی وقتمان را به پرسه زدن و دیدار از یک موزه و یک کلیسا گذراندیم.

 

بدون شرح

بدون شرح

بدون شرح

تا جایی که من فهمیدم این نقاشی اثر «جیووانی» است (همه چیز به زبان «اسلوونیایی» نوشته بود و من این‌ طور درک کردم). موضوع این است که به تعداد آدم‌ها در این نقاشی اسکلت‌ وجود دارد. این اسکلت که نماد مرگ است دست یک نوزاد و کارگر و زن و کشیش و شاه و گدا و … را گرفته و همگی را به سوی قبر هدایت می‌کند. شتری است که همه‌امان را از گهواره تا گور راهنمایی می‌کند.

همان توضیح بالا: اسکلت (مرگ) در کنار قبر بر روی صندلی نشسته و بیل و کلنگ هم در کنار قبر دیده می‌شوند.

اسکلت (مرگ) دست نوزاد را از همان داخل گهواره در دست دارد.

کلیسای جامع شهر

داخل همان کلیسا

دیدگاه‌ها

  1. سیامک فریدونی

    با درود

    ای بابا . با این تعریفی که از این کشور و شهرش کردی که بیچاره ها رو له شون کردی .
    من که دارم لحظه شماری میکنم که سفرنامه ی آلمانت رو بخونم.
    “سفرنامه ای از یک کشور صنعتی ! ”

    اما آرش جان یادت باشه ایندفعه که در ایران خواستی راهنما بشی – سعی کن از آمریکای جنوبی توریست انتخاب کنی و باهاشون دوست بشی !
    فکر کن…
    .. اونوقت نور الی نوره.

    سفرت خوش .

  2. نسترن وثوقی

    سلام جناب مارکوپولو

    هی خوش بگذرونید! فکر ما بدبخت بیچاره ها رو هم یهو نکنیدا که با خوندن این سفرنامه ها قند تو دلمون آب می شه!

    ممنون از این همه اطلاعات یهویی!

    باید همه رو پرینت بگیرم و سلسله وار دقیق بخونم. البته هر وقت خوب شدم…

  3. mina

    این سفرنامه ها آدمو دیوونه می کنه اساسی
    آدم هوایی میشه
    دلم می خواد منم راه بیفتم
    مرسی به خاطر این همه الهام بخش بودن آقای نورآقایی

  4. الهام

    همچنان لبخند …. لبخند …. لبخند ….. لبخند …… دارم تصورت می کنم وقتی می گی هیجان زده ای از کشف مبهم پیش روی ….. مثل اون روز که توی شاه شهیدان یه دفه مارو ول کردی دویدی و رفتی و وقتی برگشتی تازه گفتی آخرین مقبره پیغمبرتو توی ایران پیدا کردی و عکسشو انداختی …..

  5. فرشاد

    سلام آرش جون سفره خیلی خوبی بود خاطرات عالی داشت اون سفر رو دوباره بیاد آوردم و سفر نامه اش رو خوندم ممنون شاد باشی

  6. اشکان

    آرش داری حالی به حولی دیگه …..ما هم اینجا داریم غاز می چرونیم و حال میکنیم.

    میدونم خیلی در ذوق به سر می بری ولی یک سر به وبلاگم بزن ببین چه رخدادی پیش اومده.

    آقای خوانساری یادته……یادته رفتیم پیشش……بقیشو برو ببین و از سفرت بیشتر بهره ببر…
    خوش باشی و شاد

  7. فرنوش

    با خوندون نوشته هات آرش جان خیلی خیلی حسودیم شده.
    خدا قسمته ما هم بکنه.
    به نسترن و مهدی سلام من رو هم برسونید.
    موفق باشی.

  8. فرزانه

    من عاشق سفرهایی هستم به سرزمین های بدون مرز. کاش یک روز مرزهای اسمی بین کشورها از بین می رفت و انوقت سفر کردن چه حس خوبی داشت. یادم باشه وقتی برگشتی یک سر باهات تا جلفا یا بازرگان بیام با پاسپورت. در ضمن استاد من بیصبرانه منتظر عکس های دلفی هستم. کلی دارم با شما در اروپا سفر می کنم

  9. منظرنژاد

    سلام

    آرش جان امیدوارم خوب و خوش و سلامت باشی

    منتظر برگشتت به ایران هستم

    فرستادن ایمیل خیلی سخت شده و ایمیل ها باز نمی شه

    به هر حال ممنون می شم تا نامه ائی که برات فرستادم رو جواب مثبت بدی

    از تو سپاسگذارم

    محمد

  10. نسیم

    با درود
    من دارم درمورد قوانین و مقررات ایرانیها در اسلوونی تحقیق می کنم
    اما هیچ سایتی درمورد این موضوع صحبتی نکرده .
    شما می تونید به من کمک کنید و چند سایت معتبر بهم معرفی کنید ؟
    اگر تونستید لطفاً برام ایمیل کنید .
    nasim.zohdi@yahoo.com
    با تشکر
    ……………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. متاسفانه در این مورد اطلاعاتی ندارم. من فقط چند ساعت در اسلوونی بودم.

  11. shireen

    یکی‌ از فانتزیام اینه که برم اسلوونی اسب سواری، بعدشم عصرونه از اون قرص نون گنده‌ها بخورم. یه زمانی‌ خواستم بعد از یه کار سخت یه استراحت جسمی‌ و روانی‌ به خودم بدم اولین مقصدم اونجاست. فکر نکنم گرونی هم باشه، هنوز آلوده معیارهای توریستی نشده (بلانسبت دست اندرکاران توریسم البت ؛) )
    …………………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. زنده باد تو.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *