قرار شد از تاریخ ۱ تا ۴ خرداد یک گروه ۳۰ نفره آلمانی را در شهرهای شیراز و اصفهان همراهی کنم. وظیفهی بنده فقط همراهی و ارتباط گرفتن با این گروه بود و نقش راهنما بر عهده ی یکی از دوستان آلمانی زبان، “محراب سوری” گذاشته شده بود. همین جا بگویم که همه افراد از …
“خورراس” نامی است که مسافران اسپانیایی ام به من دادند. ظاهرا تلفظ نام “آرش” برایشان سخت است.
“مجتبی گهستونی” در تهران بود که به بنده خبر داد قرار است سومین بزرگداشت “مسعود بختیاری” در منطقه “تاراز” اجرا شود. فقط چند دقیقه فکر کردم و گفتم من هم می آیم.
مطلب قبلی را با کمک اینترنت موبایل و از روی تخت درمانگاه چند ساعت پیش نوشتم. حالا حالم بهتر است و گزارش تصویری سفر به بندر انزلی و رشت را تقدیم می کنم:
بدون مقدمه عرض کنم که سفری پیش آمد برای بازدید از یک هتل سنتی در شهر “عقدا”، متعلق به استان یزد. همچنین دعوت شده بودم تا از یک محل اقامت سنتی در “بَرزُک” متعلق به استان اصفهان دیدار کنم. گزارش تصویری زیر بیانگر بخشی از سفر به “عقدا” و “برزک” است. اینجا مسجد جامع “اردستان” است. …
نوشته بودم که می روم، رفتم. سه نفر بودیم که به کاشان رفتیم. سر مزار “سهراب” رفتیم. در “گلستانه” قدم زدیم. “چنار” را هم دیدیم. هیچ کدامشان آنطور نبود که می بایست باشد. از تهران مستقیم به “خانه نقلی” رفتیم. این خانه، پاتوق ماست. جایی است برای استراحت و آرامش. عکس خوبی گرفتم. دوستش دارم. …
از تاریخ ۱۷ تا ۱۹ خرداد به مدت ۳ روز و ۲ شب به استان آذربایجان غربی سفر کردم. آنچه در زیر می خوانید و می بینید گزارش این سفر است.
قرار بود سوم و چهارم و پنجم خرداد را به استان آذربایجان غربی سفر کنم. یک سفر تقریبا کاری بود. هماهنگی ها انجام نشد و نرفتیم. با این حال، سفر لغو نشد. مقصدمان تغییر کرد. این شد که:
حضور “مجتبی گهستونی” در تهران برای شرکت در نشست “موزه ها و بلاگرها”، بهانه ای شد تا روز بعد از مراسم به همدان سفر کنیم. عکس های زیر گزارش کوتاهی از این سفر است که در تاریخ ۲۸ و ۲۹ اردیبهشت انجام شد:
روز یکم اردیبهشت به پارک “نهج البلاغه” رفتم تا در یک اتفاق جالب و منحصر به فرد حضور داشته باشم. به خاطر این موضوع سفر یک هفته ای به شرق ایران را دو روز به تاخیر انداختم. داستان از این قرار بود: به ابتکار دو تن از دوستان دوران دانشگاه (حمید ناهید و غلامرضا محمدی …
از مدت ها پیش (زمستان سال قبل) به خواهرزاده هایم قول داده بودم تا یک سفر به جزیره قشم برویم. باید به قولم عمل می کردم. دیدم به زودی هوا گرم می شود و نباید فرصت را از دست بدهم. این شد که به همراه مادر و دو خواهرزاده ام (غزاله و ارشیا)، یعنی همان …
سفری که بعد از برگزاری پنجمین جشن راهنمایان گردشگری اتفاق افتاد، اولین سفری بود که در راستای یکی از دیرینه ترین آرزوهایم شکل گرفت. تاکنون بسیاری از گونه های سفر را تجربه کرده بودم: سفر با خانواده، سفر به عنوان ماموریت، سفر به دوردست ها، سفر به عنوان راهنما، سفر برای دیدار دوست، سفر با …
در ساعت ۱۵ روز پنج شنبه ناگهانی و به شیوه ی Last minute تصمیم گرفتیم تا به تفرش سفر کنیم و بر همین اساس، ساعت ۱۹:۳۰ از تهران خارج شدیم. ما چهار نفر بودیم: اشکان بروج، وحید نظری، فرشاد تهمورثی و من. نام گروه را در این سفر F&F گذاشتیم که بهتر است از وجه …