نوشته بودم که می روم، رفتم.
سه نفر بودیم که به کاشان رفتیم.
سر مزار “سهراب” رفتیم. در “گلستانه” قدم زدیم. “چنار” را هم دیدیم.
هیچ کدامشان آنطور نبود که می بایست باشد.
از تهران مستقیم به “خانه نقلی” رفتیم. این خانه، پاتوق ماست. جایی است برای استراحت و آرامش.
عکس خوبی گرفتم. دوستش دارم.
در شصت سالگی اش، من ۱۷ سال داشتم. در دبیرستانی که درس می خواندم آقای “هدایتی” استاد هندسه بود. و چه عالی هندسه به ما حالی کرد. حالا ۸۰ ساله است و ساکن “ده آباد”، نزدیک “خالد آباد”، نزدیک “بادرود”. او نیم قرن تدریس کرده. حدود یکی دو سال پیش در یک جمع دوستان دبیرستانی دیدمش. همانجا از کارم پرسید و دانست. بعدتر تلفن زد و گفت بیا خانهی مرا ببین. در یک خانه-باغ که ثبت میراث شده تنها زندگی می کند. مجرد است. دانست مجردم. به من گفت: “تو هم راه ما را پیش گرفته ای”. خوشحال شدم.
یکی از دلایل سفرم به کاشان، دیدار او و اجابت امرش بود. اکبر رضوانیان و کیان (پسر ۲ ساله اش) هم همراهمان شدند. از کاشان به “ده آباد” رفتیم. با استادم چای نوشیدیم و گپ زدیم.
استادم نقاشی می کشد. سرگرم است.
استاد “هدایتی” همکلاس “ایرج خواجه امیری” (خواننده) بوده. “ایرج” اهل “خالد آباد” است.
پدر استادم است.
صبح روز جمعه به پیشنهاد آقای “رضوانیان” به سراغ کسی رفتیم که قدیمی ترین زورخانه کاشان را از زیر خروارها خاک بیرون آورده و به تنهایی و با وجود مشکلات فراوانی که سر راهش بوده آن را بازسازی کرده است.
نمایی از کف زورخانه را در تصویر می بینید. آقای “دانشپور” هم نقاشی می کند و هم مجسمه های فلزی می سازد. شغل اصلی اش فُرغون سازی بوده.
خیابانی که زورخانه در آن قرار دارد، قرار بوده توسط شهرداری تعریض شود. “دانشپور” قبل از اینکه شهرداری بجنبد، خودش می جنبد و این زورخانه را به ثبت ملی می رساند تا از تخریب آن جلوگیری کند. همسایه ها از این کار او عصبانی می شوند و هنگامی که او در حال بازسازی زورخانه بوده، روی دیوارها می نویسند: “مرگ بر دانشپور”
ما چنین مردمانی هستیم. همان هایی هستیم که خانه پدری “محمود دولت آبادی” را خراب کردیم و به مکانی که “سهراب” شعر می گفته بی توجه بوده ایم و …
یکی از مجسمه های فلزی آقای “دانشپور” را در تصویر می بینید.
یکی دیگر از آثار آقای دانشپور
زیباست. دقت کنید…
اسلحه ای برای نوراندازی
یک نقش قدیمی بر روی یکی از دیوارهای زورخانه
بعد از ترک کاشان به “مشهد اردهال” رفتیم. جایی که اتفاقا همه ی اتفاقات سفت و سریع هستند. “سهراب” جای خوبی دفن نشده.
نمایی از نقاشی های سردر ورودی زنانه امام زاده در مشهد اردهال
نمایی از نقاشی های سردر ورودی مردانه امام زاده در مشهد اردهال
منظره ای در نزدیکی مشهد اردهال
اینجا “گلستانه” است. حدود ۵ کیلومتر با “مشهد اردهال” فاصله دارد. تابلویی ندیدیم که رویش نوشته باشد، گلستانه. اینجا “چه بوی علفی می آید” دیگر معنا ندارد.
اگر بگذارند و بگذاریم، می توان به “گلستانه سهراب” تبدیلش کرد.
باز هم “گلستانه”
انارهای “گلستانه”
اینجا بخشی از روستای “چنار” است. همان روستایی که “سهراب” در زیر سایه ی درختان آن “صدای پای آب” را سرود. آنچه که در تصویر می بینید، درختچه های خشکیده است. “چنار” از “گلستانه” حدود ۲ کیلومتر فاصله دارد.
نمایی از درختچه های انار در روستای “چنار”
به این دلیل، اسم این روستا “چنار” است. ما هم از انار “گلستانه” چشیدیم و هم از انار “چنار”. مزه اشان فرق داشت. یکی از اهالی روستا گفت: “چناااار، اناااار”
شاید، سهراب همین جا نشسته بود و “صدای پای آب” را شنید.
پی نوشت: همه عکس ها با موبایل گرفته شده.
دیدگاهها
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
پشت دریا ها شهری است
قایقی باید ساخت
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
سلام استاد خوشا یه سعادت شما هر جا اراده کنی فردا آنجایی………………………..
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. بله، از این لحاظ روزگارم بد نیست.
سلام آرش.چه لذتی بردیم . چه جاها که نرفتبم….
سلام آرش.چه لذتها که خواهیم برد.چه جاها که خواهیم رفت….
سلام آرش.چه فیلم ها که خواهیم ساخت.چه حرفها که خواهیم زد….
چقدر کار داریم ما…
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. خوبه که هستی. خوبه.
جناب نورآقایی سلام. چقدرمتاسف شدم که نتوانستم شماراازنزدیک ملاقا ت کنم ودقیقا همان روز برای من ازاصفهان مهمان رسید ومتاسفانه نتوانستم برنامه دیدارشما را ردیف کنم .منتظر می مانم برای باردیگرکه به کاشان آمدید زیارتتان کنم .آقای رضوانیان منو کاملا می شناسند . خیلی وقته به خانه نقلی سر نزدم ….یادم باشد به خانه نقلی ویلدا ومرضیه واینروزها کیان هم سری بزنم .باسپاس…..
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از لطف شما. به امید دیدار.
سلام ومرسی که لحظات خوبتون رو با ما شریک میشید.
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. خواهش می کنم. قابلی نداره.
سلام
منم اردهال رفتم
زیبا بود و با صفا
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
yadesh be kheyr Arash jan sale 84 raftim Ardehal vali hich kodum az in jaha ro nadidim,albate sholuqi o belbesho ro ham yadam nemire
ey kash bazi vaqtha tourhaye khodemuni tartib midadin ba bachehaye anjoman baraye jahaee ke hanuz nadidim ba hazineye monaseb mesle unvaqta…
Mahnoosh Nikbar
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام ماهنوش. من تا جایی که بتونم در همین جا برای سفرهایی که میرم اطلاع رسانی می کنم. ولی منتظر کسی نمی شم. هر کی بیاد، خوش اومده. به امید دیدار.
سهراب چه زیبا گفت:نه تو میمانی نه اندوه نه هیچ یک از مردم این آبادی….
به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که غصه هم می گذرد آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند….
لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز….
……………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. ف.ق العاده بود. سپاس.
gozareshe jalebi bood bekhosoos ke shoma khodet ra mehvar nemikoni , har che hast etelah resanist. kheliha fori ye ax dar kenareh mazareh sohrab migrand,ta khodeshoon ra matrah konand, mamnoon.
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از توجه و محبت شما.
چقدر زیبا نوشتین…
دوست داشتم.مرسی
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. قربان شما.
روی دیوارها می نویسند: “مرگ بر دانشپور”…
همه از دست غیر می نالند سعدی از دست خویشتن فریاد
سلام و سپاس برای این گزارش فوق العاده
تا فقر فرهنگی این دیار کمرنگ نشه، دستمزد کار فرهنگی بیش از این نیست اما اینم می دونیم که کسایی که دارن حرکت مثبت می کنن کج فهمی دیگران دلسردشون نمی کنه…
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
سلام
خوب بود،
همین که هنوز همین ها رو هم داریم خوبه.
باید به آینده امیدوار بود…
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. بله، شاید.
مرسی از تو … مرسی از تو
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. ارادتمندم.
دلم سهراب خواست … الان رفتم سراغ هشت کتاب و خوندم و خوندم و خوندم
به زودی من هم به سراغش خواهم رفت … نرم و آهسته تا مبادا چینی نازک تنهاییش ترک برداره…
به زودی زود خواهم رفت
صداش رو می شنوم
ممنون آرش به خاطر این به اشتارک گذاشتن هات
روزگار به کامت
به امید دیدار
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. ارادتمندم. به امید دیدار.
خدای من چقدر کار برای انجام دادن… چه قدر جا برای دیدن و چه قدر زمان کم…
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. این خوبه. امیدوار کننده است.
چه جالب سهراب عکسی در کنار همین آب دارد با سبدی در کنارش و سیبی در دستش!
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. فکر کنم همین جا باشد.
خوب بود همه مردم شهر دانه های دلشان پیدا بود .
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
چقدر همسفر شدن باهات لذتبخشه
خوش گذشت بهم ، مرسی .
…………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. ارادتمندم.
سلام و درود
خانه استاد و آن زورخانه به چه نامهایی و با چه شماره ای ثبت ملی شده اند؟؟
…………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. زورخانه دانشپور. این تنها اطلاعاتی است که دارم.
مردم بالا دست چه صفایی دارند.
الان داشتند بیشتر معنا داره.
سلام آقای نورآقایی
من بچه روستای بالای چنار هستم
خیلی چیزا عوض شده خیلی چیزا… میدونی
…………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. می دونم.
و چه زیبا گفت سهراب: دهان گلخانه فکر است
مرسی که فکرهاتونو به اشتراک میذا رید
…………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. قابل نداره قربان.
سلام همیشه پر نشاط و تازه باشد چقدر عکسها تون قشنگ بودن دستتون درد نکنه
…………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. قربان شما.
سلام .امروز یکبار دیگر با دقت بیشتری این سفرنامه را خوانده و دیدم .مرسی
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. موفق باشید.
یادش خوش!
چقدر این روزها، روزهای مهر، من را یاد سهراب می اندازد.
………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. بله، مهر حال و هوای خودش رو داره.
شاید شناختی کمی دارید که میگویید سهراب جای خوبی دفن نشده است.
شاید نیاز به ساخت آرامگاه مدنظرتان است؟؟!!!
به سراغ من اگر می آئید نرم و آهسته بیا که مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من!
چینی نازک تنهایی او سنگ نبود
صحبت شاعر پر دغدغه بی رنگ نبود
خالی از درد نبود
درد بشکستن حرمت، ترک دل، تب عریان شدن شعر بلند خورشید، درد پر محنت بازار رکود عفت
درد سهراب همان درد غروب شرم است
درد پنهان شدن روح زلال بزم است ….
…
.
.
غم سهراب غم گل شدن ذهن حیات است نه سنگ!
در آنچه می گوئیم قدری تامل کنیم…
یا حق
………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. راستش الان هرچی فکر می کنم یادم نمیاد چرا نوشتم که سهراب جای خوبی دفن نشده. اما قطعا ساخت آرامگاه مد نظرم نبوده.
اگر یک نفر
هر آنچه که
از درونش برمی آید را بنویسد
بی شک از درون او
کسی رفته است !
“ایلهان برک”
…………………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
هندسه هنوز هم برای من مقدسه
هندسه زندگی شگفتانگیزه
در آستانه مهر، خوندن از سهراب بهترین حال رو داره…
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس که مطالعه کردید.
گزارش عالیست، مثل همیشه….پر نکته، جذاب و آموزنده
فقط من چقدر این فعل “حالی کردن” رو دوست داشتم داخل متن.(و چه عالی هندسه به ما حالی کرد)
حق دارین که اون عکسی که از فانوس گرفتین رو دوست بدارین….خیلی زیبا و پر از حس هست ! سیاه و سفید ها گاهی خیلی بیشتر و زیباتر احساس رو نشون میدن! نور و سایه ی مطلق…
…………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس که این سایت رو مطالعه میکنید.
سلام گزارشتون عالی بود کاش از گلستانه بیشتر عکس میذاشتید
خیلی دنبال عکسهای گلستانه گشتم تا به گزارش شما برخوردم
کاش بتونم یک روز کاشان و گلستانه اش را از نزدیک ببینم
…………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از محبت و توجه شما. گلستانه دیگه اون طوری نیست که سهراب تعریفش رو کرده. چیزی ازش باقی نمانده. امیدوارم بتونید به مکانهایی که دوست دارید، سفر کنید.