پیشکشی به شهرهای ایرانشهر

عقدا

در عقدا، آفتابْ زودتر بیدار می‌شود، بر دیوارهای کاه‌گلی می‌تابد، و میان باغ‌های انار، رنگ زندگی را صیقل می‌دهد. در این شهر، آب آرام می‌گذرد، و صدایش قرن‌هاست که در گوش خاک ماندگار است. در سایهٔ ساباط‌هایش، پیوسته صدای قدم‌ها به گوش می‌رسد و در کاروانسرایش، باد، قصهٔ مسافران دور را بازگو می‌کند و شیههٔ …

یاران ایران

تبریز خیلی مؤدب با لباس شیک مجلسی روی صندلی نشسته بود. رشت از راه رسید، چترش را پشت در گذاشت و از همان قدم اول «تی جان قربان، تی بلا می سر» گویان شروع کرد به احوالپرسی با حاضرین. کرمانشاه و شیراز زودتر از بقیه به مهمانی آمده بودند، یکی با تنبور و دیگری با …

اوشیدا (کوه خواجه)

بادِ سیستان که رستمِ پهلوان را با خود بُرد، نجوای زرتشت خاموش شد. وانگاه راهزنان زمان از راه رسیدند و از آب هامون فقط قطره‌ای اشک بر گونهٔ دشت باقی گذاشتند. روحِ کوه مقدس غارت شد و نقش‌ دیوارها فرو ریخت. و آنگاه تراژدی تنهایی جسمیت یافت! اوشیدا، همان نام ابدیت که بر پیشانی‌اش حک …

کی می‌شود که دوباره…

کی می‌شود که دوباره، از آسمان آبی اردبیل، آرامش ببارد و از ابرهای سفیدش امید؟ کی می‌شود که دوباره،   از یک سو بادهای بوکان برخیزند و بوی باران را به بنفشه‌های بهاری برسانند، و در سوی دیگر بیدهای باغ‌های بیرجند پابه‌پای بوته‌های گل برقصند؟   کی می‌شود که دوباره،   پری‌های پنهان در پیچ‌و‌تاب …

انزلی، رشت، طبس

آخیش؛ انزلیِ بندرت چه امن است برای پهلو گرفتنم! …………………………………………………………….. بازدید از بازارْ روز رشت تجویز حکیم است برای بیمارِ بیزار از روز …………………………………………………………….. مفهوم «نیاکان» باید چیزی شبیه به مفهوم «کویر» باشد؛ وسیع، ناشناخته و همچون چشم‌انداز افق با عمق میدان بی‌نهایت. در کویر، هر چه بخواهی با شتاب بگذری، باز در آهستگی‌اش درمی‌مانی. …

منجیل – لاهیجان

منجیل حافظ نمی‌داند که چنین نافرمانند  دختران زیتون منجیل! و چنان زلفی بر باد داده‌اند در همهٔ این سالها! …………………………………….. لاهیجان معبود من! «نیت نماز» وجود تو هرگز شکسته نیست! که، در «قیام» به آسمان عطرآگین نارنجت، و «رکوع» به زمین سبز شالیزارت، با زمزمهٔ «سلام» به چای لب‌دوزت، «تشهد» به جانت می‌خوانم، که تو …

شخصی‌سازی بهشت

ببشتر شهرهای دنیا در حاشیهٔ رودها بنا شده‌اند، برخی از شهرهای ایران هم اینگونه‌اند. و حاشیهٔ این رودها که متعلق به همهٔ همشهریان است، پاتوق و محل گردهمایی مردمان است. اما در جایی که آب فقط پنهان از نظرها، در بستر قنات‌ها جاری است، هر کسی رودخانهٔ شخصی خود را می‌سازد و این احتمالا بخشی …

نقش جهان در دل نصف جهان

نقش جهان، آن فرش جادویی است که عرش را قاب گرفته؛ مستطیلی که بستر تماشای صحنهٔ پردهٔ آبی آسمان است. برعکسِ سالن‌های سینما که در آن تماشاگران، پردهٔ آسمان را وا‌می‌نهند و به پردهٔ نمایش فیلم پناه می‌برند، نقش جهان، تو را از زیر سقف باریک تاریک بازار به پردهٔ پهن روشن پر از راز …

بیستون

منطقۀ «بیستون» یک کوه دارد و یک راه، که گویی صحنۀ یک نمایش تاریخی‌اند. این کوه و راه نظاره‌گر چه چیزها که بوده‌اند؛ از انتظار برای شکارِ شکارچیانِ ساکنِ غارش گرفته تا آداب نیایش خدایان، و از ستایش بندگان برگزیدهٔ همان خدایان گرفته تا قیل و قال کاروان و بانگ جَرَسشان. بیستون در طول هزاره‌ها …

سفری در خیال به شیراز

در این متن، شیراز بهانه است، مقصود شیرازهٔ ایران است. ای شیراز، به زیارتت آمده‌ام! کوی به کوی در پی میخانه‌هایت می‌گردم. خشت‌ها را می‌بویم تا شاید بوی شرابی را درکشم که از می باقی در ساغر لولی شنگول سرمستی باقی مانده باشد. بگو، و برایم فاش کن که ساقیانت در کدام سروستان خفته‌اند! من …

بقعۀ شیخ صفی

«بقعهٔ شیخ صفی» عالی‌ترین مصداق «چشم جادو مال تو، دل آهو مال من» است که تنها با سودای سر چله‌نشینان این سامان سرّش برملا می‌شود.این مکانِ لامکانْ لانهٔ طاووسی است که انگار، بیتابِ نمایشِ افسونِ رنگهای پنهانِ اندرونِ آن صوفی است که زیر خرقهٔ بی‌رنگی، پس از سماعی که چهره‌اش را گلگون می‌کند، صاف می‌شود …

هفت اقلیم/ایران

گفت: راز ۷ اقلیم ایران چیست؟ گفتم: آن رود زاینده که می‌رسد از ۳۳ پل به ۴۰ ستون. …………………………………………………… در هر شعلهٔ آتش سوزانت، طرح گل سرخی نهفته است و در هر شاخهٔ گل سرخ بوستانت، شعله‌ای پنهان تو سوری و سوزی!

اُرس شهرستانک

چهره‌ی البرز چه شگفت است؛ سرِ سربلندِ سفید و دلِ کهنِ سبزی دارد.یک بار فرصتی داشتم که به دربار دماوند راه یابم و سر به آستانش بسایم و امروز رخصتی یافتم تا به حریم اُرس بانوی شهرستانک پا بگذارم و دل به دلش بسپارم.امروز در یکی از روزهای تیرِ گرم، در دل البرز او را دیدم؛ سبز بود و افراشته، البته تنها و انگار فراموش شده.پسرکی چوپان، …