کی میشود که دوباره،
از آسمان آبی اردبیل، آرامش ببارد و از ابرهای سفیدش امید؟
کی میشود که دوباره،
از یک سو بادهای بوکان برخیزند و بوی باران را به بنفشههای بهاری برسانند، و در سوی دیگر بیدهای باغهای بیرجند پابهپای بوتههای گل برقصند؟
کی میشود که دوباره،
پریهای پنهان در پیچوتاب رودهای پلدختر، پیغام ما را بشنوند و بگیرند و برسانند به آن دختر، به آن پسر؟
کی میشود که دوباره،
زیر تابش خورشید تفت، دشت طلا شود از رویش گندم، و تنکابن ترانهٔ طبیعت را در گوش تماشاگرانش بسراید؟
کی میشود که دوباره،
جویهای جیرفت جاری شوند به جان زمین، و جویبار جوان شود در جوشش چشمههایش؟
کی میشود که دوباره،
چالاک شود جادهٔ چالوس و چتر درختان مسیرش بر سر رهگذران گسترده گردد، و چهرهٔ چابهار در زلال دریا شاداب شود؟
کی میشود که دوباره،
خاک خویْ خوش شود به خنکای نسیم خاطرهساز، و خرم شود خراسان به سلام خورشید شرقی در هر طلوع؟
کی میشود که دوباره،
دلانگیز شود دژ دماوند و به دامانش بکشاند یاران دیارش را، و حکایت کند داستانهایش را؟
کی میشود که دوباره،
رودهای رشت راهی دریا شوند و رازها را روایت کنند برای شالیزارها، و رؤیای ری، که ریشه در تاریخ دارد و رد پای روزگار را به یادگار نگه داشته، محقق شود؟
کی میشود که دوباره،
سبز شود سبلان، که سایهسار درختانش سرپناه ساکنان سادهدلش بود، و سربلند شود سپاهان، که سازههایش ستایش زایندهرود بود؟
کی میشود که دوباره،
شاد شود شهرکرد در شکوه کوهها و شفافیت چشمههایش، و شهره شود شوشتر به شور و شکوه آبشارهایش؟
کی میشود که دوباره،
طلوع طلایی طبس را ببینیم، و شاهد تکاپوی تهران تپنده باشیم؟
کی میشود که دوباره،
عسلویه عطر آغوش دریا بدهد؟
کی میشود که دوباره،
غرق غوغای شگفتی غار علیصدر شویم، و به گنبد کاووس، که گواهی میدهد بر گذر زمان و گنجینههای پنهان، فخر کنیم؟
کی میشود که دوباره،
فردوسْ فرزانه بزاید و فیروزآباد آباد شود؟
کی میشود که دوباره،
قائم شود قامت قلههای قائن، که قافلهسالار کوههای خراساناند، و قشنگ شود قصههای قشم تا زمزمه شود در گوشماهیهای دریا؟
کی میشود که دوباره،
کوههای کرمانشاه از دیکتهٔ کتیبهٔ عشق در بیستون بیست بگیرند؟
کی میشود که دوباره،
گلهای گردنهٔ گدوک در جوار «سه خط طلا» شکوفه کنند و شوکاها ببویند آنها را؟
کی میشود که دوباره،
در لابهلای برگهای چای، نگاهمان به لبخند لذتبخش لاهیجان بیفتد، و گوش به لالایی دلانگیز لالهزارهای لرستان بسپاریم؟
کی میشود که دوباره،
از مرزهای مهاباد تا مشهد، مرهم شود زخم زمان با مهر مردمان؟
کی میشود که دوباره،
نگین نیشابور نقش خود را باز یابد و پای نخلهای نرماشیر حنابندان شود؟
کی میشود که دوباره،
از همدان تا هویزه، هزاران پرنده در آسمان ایران برقصند؟
و کی میشود که دوباره،
در میان گلبرگهای یاسهای یاسوج، باران را به یزد به تحفه بریم، یادگاری برای آتش یزدان؟
دیدگاهها
کاین کیآشیان را کیانی بیکین باد
…………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. زنده باد.
متنی است هوشمندانه.
یکی دونام را از میهن نمی دانستم، جستجو کردم.
…………………………………………………………………………………………
جواب: سلام و ارادت.