راننده اتومبیلی که من مسافرش بودم پشت یک اتومبیل دیگر که در خیابان بهصورت دوبل پارک کرده بود، گیر افتاد و بوق ممتد و گوشخراشی به صدا درآورد. بعد رو به من کرد و گفت: ببین «الاغ» کجا پارک کرده؟! چند ثانیه گذشت و از مخمصه رها شد و جلوتر آمد و پهلو به پهلوی …
درخواست اسنپ دادم. راننده قبل از آمدن، تماس گرفت و گفت: اگر اجازه بدهی بروم بنزین بزنم. پرسیدم: چقدر بنزین داری؟ گفت: یک چهارم باک پر است. گفتم: عجله دارم، لطفا بیا، با این بنزین ده برابر از مسافتی که من میخواهم بروم میتوانی رانندگی کنی. با این حال، بیست دقیقه معطل کرد و آمد. …
به راننده تاکسی گفتم: همانجایی که اون خانوم ایستاده، پیاده میشم. راننده ایستاد. ۵۰۰۰ تومان به او دادم و در حالی که در ماشین را باز میکردم که پیاده شوم، متوجه آن خانم سالخورده و دهان کم دندانش شدم. خانم رو به راننده پرسید: جیحون میری؟ راننده گفت: سر جیحون خانم سالخورده رو به من …
من: فرودگاه چند؟ راننده: کدوم فرودگاه؟ من: مهرآباد راننده: چند میخوای بدی؟ من: پونزده خوبه راننده: (با لبخند) بیا بالا، حراجش کردیم. سوار شدم. راننده: (سرش را به سمت چپ چرخانده بود) بابا نکنید این کارا رو. ماه رمضونه به خدا. دلمون میلرزه. سرم را به همان سمتی چرخاندم که او نگاهش به آنجا بود. …
با اشاره دستم، اتومبیل پراید جلوی پایم ترمز کرد. مقصد را گفتم، سر قیمت توافق کردیم و سوار شدم. راننده: همه چی زوره من فقط نگاهش کردم. راننده: همه چی زوره، حالا چه فرقی داره که چقدر کرایه بگیرم. من هنوز تصمیم نگرفته بودم سر صحبت را باز کنم. راننده: من مهندسم باید کرایه کشی …
در تاکسی شاهد جدال راننده با یکی از مسافران بودم. در زیر به بخشی از دیالوگ این دو نفر توجه بفرمایید. به نظرم این پدیده در عین حالی که بسیار اتفاق می افتد، بسیار جالب توجه هم هست. …………………….. – حاجی احترام خودتو نگه دار. – حاجی خودتی، احترام هم شوهر کرد. – اِ! – …
در صندلی عقب تاکسی که نشستم، متوجه شدم بغل دستی ام با تلفن صحبت می کند. “غلام اَدَبت، بابا گمشو این حرفا چیه…”
در اتوبان همت منتظر بودم تا اتومبیلی سوارم کند و به مقصد برساند. بعد از چند دقیقه، یک تاکسی سبز رنگ جلوی پایم ترمز زد. سوار شدم. سلام کردم و خسته نباشید گفتم. جواب احوالپرسی را که داد، گفتم: “تا سر دهکده المپیک چقدر تقدیم کنم؟” همزمان از کیف پولم یک اسکناس ۲۰۰۰ تومانی درآوردم. …
با دستم اشاره میکنم، اتومبیل پراید ترمز میکند… من: دهکده المپیک، دربست. راننده: چند؟ من: موقع اومدن ۴۰۰۰ تومن دادم. راننده: ۵۰۰۰ تومن بده سوار شو. من: زیاده راننده: دشت آخر شب بهم نمیدی؟ سوار شدم. دست راستم را روی پیشانی گذاشتم. سردرد داشتم. راننده رو به من کرد و گفت: غصه داری؟ بدون اینکه …
در تاکسی نشستهام. راننده با تلفن صحبت میکند: تلفن اول: سلام… بابا چه عیدی؟، چه کشکی؟… حالا اینا رو ولش کن، جنس چی داری… به ما چند میدی؟… بابا به قول معروف برای ما چند درمیاد؟… پس من با این قیمت بدم؟… تلفن دوم: آقا خوبی؟… ببین چی دارم بهت میگم. چند تا لیزری وکیوم …
داخل تاکسی و روی صندلی سمت شاگرد نشستهام. در خیابان شریعتی فشار ترافیک همیشگی به اعصابمان تحمیل میشود. تاکسی پشت چراغ قرمز است. جوانکی در پیاده رو ایستاده، سرش را به اطراف میچرخاند و با صدایی که ما از داخل تاکسی میشنویم، برای خودش میخواند: “حسین جانم، حسین جانم” راننده رو به من میکند و …
تاکسی ایستاد. یکی از مسافران پیاده شد. اسکناس هزار تومانی به راننده داد و منتظر شد بقیهاش را بگیرد. راننده کمی تعلل نشان داد. مسافر خم شد و سرش را از پنجره داخل کرد و گفت: “۸۰۰ تومن میشه.” راننده با خونسردی و خوشرویی جواب داد: “بیا داداش” هنوز دو ثانیه از حرکت تاکسی نگذشته …
جوشی بِنِه در شور ما…تا مِی شود انگور ما رادیوی اتومبیل کرایهای که سوارش شدهام ترانه پخش میکند. خواننده را نمیشناسم، سراینده ابیات را چرا. آرام با خودم تکرار میکنم: جوشی بِنِه در شور ما…تا مِی شود انگور ما برف میبارد. اتومبیلی که سوارش هستم روبروی بیمارستان قلب میایستد. زنی بچهای بغل کرده، مَردش کنارش …