قصه‌های تاکسی ۵

در تاکسی نشسته‌ام. راننده با تلفن صحبت می‌کند:

تلفن اول:

سلام… بابا چه عیدی؟، چه کشکی؟… حالا اینا رو ولش کن، جنس چی داری… به ما چند میدی؟… بابا به قول معروف برای ما چند درمیاد؟… پس من با این قیمت بدم؟

تلفن دوم:

آقا خوبی؟… ببین چی دارم بهت می‌گم. چند تا لیزری وکیوم دارم. می‌خوای؟… نه، نه، اینور سال می‌دم. اون طرف سال ندارم… نقد… خواستی خبرم کن

تلفن سوم:

جون مادرت از چک حرف نزن… یه دقیقه گوشی رو نگه دار

در این لحظه از اتومبیل پیاده شدم.

دیدگاه‌ها

  1. آناهید

    سلام استاد آرش جان
    اولین باریه که قصه های تاکسیتون رو خوندم. به قدری جالب بود برام که قبلیا رو هم دنبال کردم. دوسشون داشتممممممم! چه بسیار ازین داستان های زشت و زیبایی که بر من گذشته و نانوشته موندن!!!!!!!!
    ………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. باید نوشت و در خاطر ثبت کرد.

  2. مهدیس

    آرش عزیز و بزرگوار
    نوشته هاتون از تجربه و درد های مشترک سخن میگن ولی رنگ و بویی تازه دارند، سپاس که در این روزگار همه الودگی، اینگونه پاک و زلال می نویسی حتی هنگام که سخن از درد است.
    خیلی خوشحال شدم از اینکه دیشب دیدمتون.
    مثل همیشه ارادتمندم 🙂
    ………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. قربان محبتت. امیدوارم موفق و پیروز باشی که هستی.

  3. ماهی

    عجب جامعه ی باحالی داریم ما!
    ………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

  4. رزا

    با سلام
    نوشته جالب و واقعی بود. مردم ما چند منظوره شدن.
    ………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

  5. وحیده

    سلام آرش جان ؛
    چه باید کرد با فرهنگ معاصر ایران ؟ شاید به خاطر اینه ، که دیگه زشتی ها زشت نیستندو زیبایی ها آن طور که باید زیبا نیستند !آدما تا کجا می خوان پیش برن ؟ چی داره سرمون میاد؟
    ………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. متاسفانه جوابی ندارم.

  6. zahrajafari

    سلام
    تاکسی که بهونه است
    به تازگی هرکس بیشتر حرمت ها رو زیر پامیذاره و ضد ارزش ها رو ارزش تصور میکنه بیشتر بهش احترام میذارن
    تو خیابون راه میرفتم،اول صبح بود،باخودم گفتم برای اینکه امروزم قشنگ تر باشه ،اولین کسی رو که دیدم سلام بدم
    یکی رو دیدم:
    سلام،صبح بخیر
    -سلام به جا نمی یارم
    -شما فکر کن یه دوست
    -برو بابا دیوونه….
    ………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. جالب بود.

  7. م.معظم

    سلام .از این پس در تاکسی هستیم حواسمان را بیشتر جمع می کنیم تا نویسنده ای انجا نباشد !!!! و یا اینکه گوشمان را باز می کنیم تا ما هم بتوانیم قصه تاکسی بگیم !!!۱
    ……………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. ارادتمندم.

  8. نغمه

    همه اش پول و پول و پول
    ………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

  9. نغمه

    همه اش که شد پول
    ………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

  10. المیرا

    خاطرات عالی وتازه ان ….ومن هم خاطراتم به یادم می اید

    توی یک تاکسی بودم …..کدومش را براتون بگم ….؟؟؟خوبهاش را می گم ….بدهاش همین ته مونده انرژی ام را هم می گیره …صبح ابری زمستونی داشتم می رفتم سر کار….راننده اهنگی از داریوش گذاشته بود (با زهم خاطره ام مربوط به موسیقی شد)!!!

    رفتم تو حس آهنگ …من اون ماهو دادم به تو یادگارییییـــــــــــــــــــــــی…….رسیدم به مقصد مورد نظر وامدم کرایه را حساب کنم وگفتم چه آهنگ قشنگی بود ممنون….راننده نگاه مشتاقی به من انداخت وگفت کجا میری بعدش… بشین…. هرجا باشه می برمت گفتم من اهل دربست واین داستانها نیستم(چون این رند بازی ها حقیقتا خسته ام کرده بود )گفت خوب داری حال می کنی بشین می برمت هر جا میری کرایه مهم نیست مگه نگفتی خوشت اومده؟؟من هم با شک وتردید داخل ماشین ماندم وپیاده نشدم ….احساس کردم صحبتش صادقانه بود ….تا خود مقصد همش آهنگ .وترانه های گلچین را گوش دادم راننده هم سکوت کرده بود(بعد از همان مکالمه اولیه ولحن شرمگین من سکوت اختیار کرد و…..من در این اندیشه که چه صبح متفاوتی …..یک نفر تو را دربست به مقصدی که مقصدش نیست بیاورد ودر تمام مدت سکوت کند وبگذارد تو آرام بمانی …..ودر همین سکوت محبت فطری وغزیزی خود را نمایان سازد وبعد بی هیچ سخن ودر خواست وکنایه ای …لبخند زند که روز خوبی داشته باشی …واصلاااا هم کرایه قبول نکند …..وتو را درکنار خیابانی پر سروصدا گذاشته …تا روزی دیگر ادامه یابد
    …………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. شما میتونید مینیمالیست خوبی باشید.

  11. المیرا

    خیلی خوشحال شدم از تعریفتون ..برایم بسیار ارزشمند بود….دوست دارم راهی به سوی نویسندگی پیدا کنم ..اما نمی دونم چطوری واز چه طریقی شروع کنم…من از کودکی به انشا نویسی خوب معروف بودم وبعد ها رشته ام چیز دیگه ای بود ….خیلی ها به من گفتن برو جدی دنبال این کار ولی اصلا کانالش را نمی دونم چه جوریه …خلاصه این هم یک ارزوی دیگه!!
    ……………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. خیلی بخونید و خیلی بنویسید. در مورد همه چیز بنویسید؛ احساسات، دیده ها، شنیده ها، خوانده ها، طبیعت، آثار باستانی، تحلیلی، …

  12. المیرا

    خیلی ممنون از راهنمایی ات حتما سعی ام را می کنم…
    ……………………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. موفق باشید.

  13. المیرا

    یک سوال ذهنم را درگیر کرده ؟؟چرا گفتی همه زمینه ها؟؟تحلیلی مستند .ادبی ..و…چه نیازی هست که یک نفر در همه موضوعات وتم ها کار کند .وقتی به صورت طبیعی وفطری یک استعداد ار بقیه شکفته تر است ؟؟واین در مورد من احتمالا بیشتر حسی است
    ………………………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. منظور از این نوشتن، تمرینه. شما اول باید تمرین کنی و بعدها زمینه تخصصی خودت در نوشتن رو انتخاب کنی.
    فعلا هر چیزی که به دیده و شنیده و خوانده درمیاد رو باید بنویسی. البته این رو من میگم شاید شما و دیگران قبول نداشته باشین.

  14. المیرا

    سلام خیلی ممنون ..حق با شماست …
    …………………………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. فقط پیشنهاده.

  15. لیلا

    سلام
    داستانها خیلی جالب و با حال هستند.
    میشه این داستانها را در قالب یک کتاب در آورد یا نه؟؟؟
    ……………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. تعدادشون کمه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *