وقتی فقط یک چیز یاد گرفته باشی، به همان اعتقاد داری.
وقتی فقط یک نوع غذا خورده باشی، به همان غذا اعتقاد داری.
وقتی فقط یک رفیق داشته باشی، به همان رفیق اعتقاد داری.
وقتی فقط یک کتاب خوانده باشی، به همان کتاب اعتقاد داری.
وقتی فقط یک شهر را دیده باشی، به همان شهر اعتقاد داری.
وقتی فقط یک آموزگار داشته باشی، به همان آموزگار اعتقاد داری.
وقتی فقط یک فکر داشته باشی، به همان فکر اعتقاد داری.
اگر این عدد “یک” در جملههای پایه بالا، دو یا سه یا بیشتر بشود، احتمالا جملههای پیرو بالا نیز، تغییراتی خواهند کرد.
این است که به این اندیشه رسیدم، “چرا اساسا باید اعتقاد داشته باشیم؟”
وقتی دنیای آدم وسعت مییابد، اعتقادش هم تغییر میکند.
اعتقاد میتواند متغیر باشد و به نظرم باید هم متغیر باشد. ویژگی اعتقاد این باید باشد، نه آنکه امروز میپنداریم.
“اعتقاد” این روزها خوب است. در طول تاریخ خوب بوده. اما پیش بینی میکنم روزی خواهد رسید که اندیشه “اعتقاد” دچار تزلزل جدی بشود.
اینکه چه چیزی جایگزین آن خواهد شد را نمیدانم. اما بشر روزی آن را خواهد دانست.
شاید این اندیشه ربط داشته باشد به گالیله که این روزها هم محل تولدش را دیدم (پیزا)، هم محل دفنش را (فلورانس).
او اعتقاد را به سخره گرفت تا خودش مسخره نباشد.
دیدگاهها
خوشحالم که باز رفتی فلورانس و خودت شدی!
…………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. لطف داری.
سلام
آفرین،
زنده باد،
درود بر شما.
پیشکش به شما البته با اجازه ی استاد شفیعی کدکنی که نوجو است و نوجویان را دوست دارد:
نوجویی
(از کتاب غزلیات شمس تبریز، مولانا جلالالدین محمد بلخی. مقدمه، گزینش و تفسیر: محمدرضا شفیعی کدکنی)
بگیر و پاره کن این شعر را چون شعر کهن
که فارغاند معانی ز حرف و باد و هوا.
دیوان کبیر، غزل ۲۲۹
در روزگار ما هر کس دو ورق روزنامه خوانده باشد دم از نوآوری میزند و در بیارجی کهنهها داد سخن میدهد. در قدیم نیز کموبیش شاعرانی داریم که ستایشگر “طرز” نو و “شیوهی” نو اند یا دم از “شیوهی خاص” میزنند. حد نوجویی این گونه پیشاهنگان تجدد، غالبن در حد تازگی استعارهها یا دایرهی تشبیهات است. اما مولانا وقتی دم از “نو” میزند، مقصودش هماهنگ شدن با نظام هستی است که هر لحظه در حال دگرگونی و “شدن” است.
در این چشمانداز، هم “شاعر” و هم “شعر” و هم “حالات گوینده” باید “نو” باشد و هم “شنونده” و “گوش” او.
بگفتمش خبر نو شنیدهای؟ او گفت
حدیث نو نرود در شکاف گوش کهن.
دیوان کبیر، غزل ۲۰۸۵
مولانا عقیده دارد که شعر او را، باید، در همان لحظهی سرودن و با همان حال و هوای طبیعی الهام، چشید و لذت برد و گرنه با تغییراتی که در احوال او روی میدهد، شعری دیگر و دنیایی دیگر باید طلب کرد.
شعر من، نان مصر را ماند
شب برو بگذرد نتانی خورد
آن زمانش بخور که تازه بود
پیش از آن که برو نشیند گرد.
دیوانکبیر، غزل ۹۸۱
…………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
سلام
مطلب قابل تاملی بود. اعتقاد داشتن زمانی دچار تزلزل میشه که با تعصب همراه بشه. انسان همیشه باید در فکر و ذهنش روزنه هایی رو باز بگذاره که بتونه به جلو حرکت کنه وگرنه مثل مردابی میمونه که آب جریان نداره و بوی متعفنش همه رو خفه میکنه. یادمه خودت اون روز گفتی اعتقاد داشتن خوبه چون به آدم یه چارچوبی میده و من هم موافقم چون هر چیزی رو در هستی میبینم چارچوب داره و این باعث نظم میشه پس خوبه که انسان هم چارچوبی برای خودش داشته باشه ولی حتما باید راه این چارچوب رو باز بگذاره که اگه شرایط تغییر پیش اومد راهش بسته نباشه. و اینکه انتخاب بی اعتقادی هم باز انتخاب یه چارچوبه. یعنی اینکه باز انسان داره برای خودش یه قالبی رو در نظر میگیره که اون طور باشه. پس انسان ذاتا بدون قالب نمیتونه زندگی کنه ولی باید این قالب انعطاف پذیر باشه مثل گلی که روی دستگاه سفالگری قرار میگیره و میتونه به هر شکلی دربیاد و تنها زمانی شکل نهایی رو پیدا میکنه که سفالگر درموردش اطمینان پیدا میکنه.
…………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
باید به شک اعتقاد و به اعتقاد شک کرد.
…………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. عالیه این جمله.
تنها و تنها یک چیز در جهان ثابت است
و آن «تغییر » است
…………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از تو.
درود و خداقوت
چقدر خوبه که همیشه سفر و حتی سفر تکراری هم بتونه نگاه جدید ایجاد کنه…
اینطوری دیگه حس بازگشت از سفر کمرنگ میشه
اصلا دیگه سفری تکراری نمیشه
راستش به نظرم اعتقاد، منشا بسیاری از خرافات و تعصباته و هیچ چیز به اندازه تعصب مغز رو زایل نمی کنه
باورهای ما انسانها مهمترین وجه تمایزمونه و کاش فقط باور داشته باشیم که “من هستم، پس می خواهم…”
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از شما که همیشه حرفهای خوبی برای گفتن دارید.
دوست دارم وقتی از خودت می نویسی، میشه حرف زد باهات و لذت برد.
اساسا به نظر تفاوت بین اعتقاد و تعصب وجود داره، بشر نمی تونه اعتقاد نداشته باشه ولی حرکت از یک اعتقاد به اعتقاد دیگر مثل کاری که گالیله کرد ناشی از عدم وجود تعصبه. آدم آزاده تعصب نداره و می پذیره که ممکنه نیاز به تغییر اعتقادش وجود داشته باشه. پس اندیشش همیشه فعاله تا اعتقاد پیشین رو به اعتقاد نوتری تبدیل کنه.
تکبیر
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از تو.
سلام جناب نور آقایی
طی فراخوان سومین جشنواره گردشگری و به دنبال آدرسی و یا شماره تماسی برای برقراری ارتباط با این جشنواره گذرم به خانه ی مجازی شما افتاد . از افرادی هستم که در جشنواره مذکور در بخش سفرنامه نویسی شرکت کردم ، اما هیچ ایملی و یا جوابی مبنی بر تایید ارسال و یا رسیدن مقاله به دستشان به دستم نرسید و چون در سایت هیچ شماره و ایملی که بتوانم مستقیم با جشنواره در تماس باشم وجود نداشت ، از این رو با سرچ در قسمت داوران به وبلاگ شما بر خوردم و نمی دانم هنوز اینجا را می خوانید یا نه ؛ اگر خواندید کمی راهنمایم باشید
با مهر
زیبا پسندی
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. در ایمیلی که ارسال کرده بودید، جواب دادم. موفق باشید.
از منظر عقل تک تک کلماتتون قابل پذیرش و قابل تفکر هست .
اینکه متعصب باشیم به اعتقادی و حتی به بی اعتقادی فکر هم نکنیم، دقیقا گره کور ماجراست!
اما میشه بجای تمام اون “یک” ها دو سه و حتی چند گذاشت اما انتخاب کرد که اعتقادی رو دوست تر بداریم و به قول خودتون “اعتقاد میتواند متغیر باشد و به نظرم باید هم متغیر باشد.” ممکنه توی این تغییرِ اعتقاد ، به سراغ مورد دو و سه و چندمی رفت.
احساس اما با باور و اعتقاد جون میگیره .
شاید همین باور منم چند مدت دیگه تغییر کنه. نمی دونم.
………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از نظرتون.
در کل اما
ساختار شکنی ها و تابو شکنی هاتون در برخی مسائل، مثل همین اعتقاد،آبرو، حتی شغل های اینده ی گردشگری……ذهنم رو عجیب به چالش می کشه.
من این تلاطم ذهنم ، بعد از خوندن نوشته هاتون دوست دارم.
ممنونتونم .
………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. باز هم سپاس که توجه میکنید.
چقدر راجع به این پست نظر دارم:))
جایی خوندم…..
کسی که فقط لندن را دیده باشد، لندن را هم نمی شناسد!
یعنی شما باید پاریس و رم و برلین را هم “ببینی ” تا بتوانی بگویی لندن شهر خوبی ست یا نه.
تک منبعی بودن انسان را متعصب و خشک بار می آورد و عمق فهم او را به طرز عجیبی کاهش می دهد.
وقتی خوندمش یاد این نوشته ی شما افتادم.
……………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. کاملا با این جمله که گفتید، موافقم.
سلام
بی اعتفادی، یک نوع اعتقاد هست و من به بی اعتقادی اعتقاد دارم.
روح گالیله شاد و دم گالیله و شما خیلی گرم
………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. ارادتمندم.