دو کتاب را همزمان خواندم و در این هنگام:
از لابهلای صفحات یکی، همواره غبار ناشی از تاخت اسبان جنگی در هوای اتاقم پراکنده بود و صدای پیدرپی چکاچک شمشیرها در گوشم میپیچید.
۱۱ سال تمام به همراه قهرمان کتاب از خراسان تا اصفهان تاختم و از جیحون تا سند رانده شدم و از گرجستان تا عراق کُشتم و از دهها حصار گریختم و به صدها قلعه وارد شدم.
در این میان به همان اندازه که رشادت ورزیدم، خیانت دیدم.
اما در سطرهای کتاب دیگر، همواره چشم نرگس پشت پنجرهی اتاقم به افسونگری مشغول بود و زلف بلند یار را به شراب ارغوانی آغشته میکرد و سینهام را چاک میداد.
چند سالی به همراه قهرمان کتاب در شیراز به بوی گیسوان مست شدم و به خال هندوان گرفتار گشتم و در محراب ابروان سجده کردم و چه خرقهها که دریدم.
در این میان به همان اندازه که غنا ورزیدم، فقیر گشتم.
قهرمان جنگاورم تنها به اندازهی نیمی از قهرمان عاشقم، زیست. دومی به دنیا که آمد ۱۰۰ سال از مرگ اولی میگذشت.
من اکنون مدهوشم.
در جهان اتاقم یک طرف به برق شمشیر “سلطان” روشن است و طرف دیگر از خاک کوی “رِند” تاریک.
از خودم میپرسم: “به کدام سو باید رقصید؟”
………………………………………………………………………………………………..
پینوشت: از آنجا که میدانم نام دو کتاب را خواهید پرسید، بهتر است زودتر بگویم:
– سلطان جلالالدین خوارزمشاه
– ماجرای پایان ناپذیر حافظ
دیدگاهها
بشوی اوراق اگر همدرس مایی…
………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. راستش متوجه معنی این مصرع و ارتباطش با این نوشته نمی شم.
سلام ، با توصیفی که از شما خوندم ، خیلی دلم می خواد هر دو تا کتاب رو مطالعه کنم ، همیشه مطالعه کتابهای تاریخی مربوط به ایران برام هیجان انگیز بوده و کاملا می تونم توصیف شما رو درک کنم .
سالم ، موفق و شاد باشید .
………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. پیروز باشد.
“در این میان به همان اندازه که رشادت ورزیدم، خیانت دیدم”
………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
جقدر زیبا توصیف کردید .
ولی واقعا به کدام سو باید رقصید ؟؟
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. قربان شما. منم نمی دونم.
این لذت بخش ترین نوشته ای بود که در انبوه نوشته هات تا امروز ازت خوندم، لذت خوندن و جنگیدن و مست شدن ات، نوش…
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. خوشحالم که خوشت اومده رییس.
خوش باد مستی ات که مرا نوش می کنی
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام.
با درود
اشتباهی که همه عمر پشیمانم از ان —— اعتمادی ست که بر مردم دنیا کردم
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. خالی نبند کیخسرو خان.
چقد زیبا نوشتی ، واقعا از خوندنش لذت بردم . مرسی
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. قابلی نداشت.
به سوی “دل”.
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. شمارت خوبه ها.
سلام و درود بر آقا آرش عزیز که چه زیبا از فراز و نشیب تاریخی که بقول بچه های مدرسه مغزشون رو پوک میکنه و سردردمیاره ! عبور کردین. آفرین به این اندیشه ! چه زیبا و سبک بال ما رو به گذشته بردین. و شوق خوندن کتابا رو در ما بیدار کردین. مواظب سلامتی تون باشید.
………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از توجه شما.
درود بر شما
مثل همیشه نوشته هاتون ناب و خوندنیه
طبع لطیفتون پایدار♥
………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. محبت دارید.
چشم انداز عمومی ایران را نمیتوان از تاریخش جدا کرد. با هر چشم اندازی که روبرو باشی هیچ گذری خالی از طنین شیهه ی اسب دلاوران و مرزبانان نیست. بر هیچ کوهساری نمیتوان بدون شنیدن صدای چکاچک شمشیر جانبازان چشم دوخت…
و تنها تاریخ و آیین نیست که در و دیوار شهر ما را آراسته است . عشق و عاشقان نیز در اینجا هرگز جا خالی نکرده اند. صدای تیشه ی فرهاد از جای جای این سرزمین به گوش میرسد حتی اگر فرهاد خفته باشد…
شاید اینجا چها راه هنر عشق است و همیشه بازار کلاف تاریخ هزار نخ…
شاید در هیچ کجای جهان به اندازه اینجا صدای شیهه اسب و بانگ جرس برنخاسته است با بستن محمل ها…
در اینجا آرام جانان بی شماری دل ستانده اند و رخت بر بسته اند و با گامهای سنگین اشتران دور شده اند و یاد سنگین خود را بر جای گذاشته اند . و کاروانهای بی شماری حتی اگر آهسته رانده اند بالاخره رفته اند و چشمان یار، یار را با خود برده اند…
از این است که ما عاشق کاروان مانده ایم و از این است که برای عشق از نخست آسان افتاده است مشکلها…
آری اینجا سرزمین عشق از نخست آسان است با همه ی مشکلها…
و فکر میکنم که تو رقص در میانه ی میدان را برگزیده ای آرش…
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. از اینکه نوشتی، سپاسگزارم.
یک دست جام باده و یک دست {شمشیر و نیزه ها}
رقصی چنین “میانه” میدانم آرزوست!
میان این روشن و تاریکی زیر سقف آسمان باید رقصید….بی جهت و سو
………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از توجه شما
سلام
چه جالب و زیبا کتابها را توصیف کردی!!!
آیا شما کتاب به امانت می دهید؟؟
……………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. گاهی و بسیار بستگی دارد به آدمش.