کار بزرگ یک مَرد و حواشی تاسف برانگیز آن

“مجتبی گهستونی” برای بسیار کسانی که در عرصه میراث فرهنگی و گردشگری فعالیت می کنند نامی است کاملا آشنا.

این بزرگمرد ۳۵ ساله، ۲۰ سال است که قلم و قدم و فکر و زبانش برای معرفی و پاسداشت داشته های فرهنگی و طبیعی خوزستان از کار نایستاده و همواره – این “همواره” تعارف و اغراق نیست و اصلا جای هیچ شک و شبهه ای ندارد- بسان یک پهلوان دلیر، گاهی تنها و بی یاور، اما پر امید، ایستاده و آن هم چه ایستادنی، که شکوه و خضوع را تواما دارد.

۸ سالی هست که او را می شناسم. در خانه و در سفر، در اندوه و شادی، در سلامت و بیماری دیده امش. صبر و متانت، صراحت و جسارت او را خوب شناخته ام. از اهداف والای او بی خبر نیستم. از تلاش های بی وقفه اش آگاهی دارم. از حسن نیت و نگاه تیزبینش درس ها گرفته ام.

و اگر بخواهم از او بگویم سطرها و صفحه ها و دفترها پر خواهد شد، که او خود از ۱۵ سالگی سطرها و صفحه ها و دفترها را برای رسالتی که اختیار کرده، پر نموده. پس لزومی بیش از این به معرفی او نیست. اما …

مجتبی و یارانش، در تاریخ ۲۸ مهر “اولین جشنواره مادران و پدران قصه گو” را در اهواز برگزار کردند. من (تا حدی) می دانم که چقدر تلاش کرده، چقدر سفر کرده، چقدر خون دل خورده، چقدر ریش گرو گذاشته، تا بتواند مراسمی را برای گرامیداشت فرهنگ شفاهی همه مردمان خوزستان، نه فقط یک گروه یا گروه های خاص -آن گونه که اندیشیدند و برداشت کردند- برگزار کند.

شنیده ام در هنگام برگزاری مراسم، گروهی از سالن بیرون رفته اند و بر علیه “مجتبی گهستونی” شعار داده اند و او را به قوم گرایی متهم کرده اند. جای تاسف دارد. بسیار جای تاسف دارد. دوست دارم سرم را بر روی زانوانم بگذارم و بگریم. برای شرافت و صداقت کسی بگریم که برای ثبت میراث معنوی همان قومی که ادعای نادیده گرفته شدن می کنند، روزهای بسیاری را صرف کرد.

از آنها می پرسم، آیا مجتبی نبود که مُضیف را به گردشگران معرفی کرد؟ آیا مجتبی نبود که برای ثبت مراسم قهوه خوری تلاش کرد؟

من این مرد را می شناسم، همان قدر برای معرفی “صابئین مندائی” سفر کرد که برای معرفی عرب – بختیاری ها. همان قدر برای آبادان زحمت کشید که برای دزفول، که برای بهبهان، که برای شوش، که برای اهواز، که برای …

در همین مراسم هم هیچ حقی از هیچ گروهی ضایع نشده. عکس ها و خبرهای منتشر شده کاملا  گواهی می دهد. مجتبی و دوستانش آستین بالا زدند و برای ایران، برای ایران، برای ایران کار کردند، چرا نمی خواهند بفهمند؟

واقعا چه کسی به خودش اجازه داده که بر علیه این مرد شریف شعار بدهد و همت و تلاش و نیت پاک او را نادیده بگیرد؟ تا کی ایران و ایرانی قرار است فرزند خلفش را به مسلخ بفرستد؟ واقعا تا کی؟

من به شعاردهندگان پیشنهاد می دهم، بروند دست مجتبی را ببوسند و مجسمه اش را در شهرشان بسازند و یادشان باشد که او یک مرد آگاه و شریف است که روزگار ما مثل او خیلی کم دارد.

پی نوشت: تا می آیم کمی انرژی در خودم ذخیره کنم و حرکت دیگری را شروع کنم، با خبرهای اینچنینی لِه می شوم. احساس می کنم چشمه ای هستم که روز به روز آبش کمتر می شود. چرا نمی گذارند کمی (فقط کمی) امید برایمان باقی بماند؟

دیدگاه‌ها

  1. سعیده

    نادان ها .
    نه به بعضی ها که یک ایده میدن و میرن پی کارشون و آخر کار میان و نطق میکنن که کیفیت پایین بوده .
    نه به کسانی که کار و ایده رو صاحب هستن و اینجوری ازشون تشکر میشه .
    دریغا!
    ………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. متاسفانه اینطوریه.

  2. ممدلی

    چرا از ایران نمی رید؟! من موندم ادم هایی که شرایط رفتن دارند چرا موندن تو این مملکت خراب شده. چی داره اینجا من نمی فهمم….
    ………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. فکر می کنید من شرایط رفتن دارم؟ حالا به فرض شرایطش باشه، کجا برم؟ چی کار کنم؟

  3. علی

    سلام

    از صخره ایست که گره خورده به بغض
    یک طرف خاطره ها، یک طرف فاصله ها.
    ……………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

  4. ممدلی

    چی بگم والا. من فقط دلم می سوزه برای ادم های زحمت کشی مثل شما که این همه فعالیت می کنند و زحمت می کشند ولی در کشوری که هیچ بهایی برای این ادم ها قائل نیستند. اصلا هیچ بهایی برای انسانیت قائل نیستند. ادم هایی مثل شما باید جایی باشند که وقتی کاری می کنند قدر کارهاشون دونسته بشه تهش یه دستت درد نکنه بگن بهشون نه تو این مملکت دروغ و ریا و زیراب زنی و حسادت و هزارتا چیز دیگه.
    اینجا جای زندگی نیست … .
    ……………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. نمیدونم.

  5. عزیزمحمدی

    سلام و وقت بخیر ، این اولین بار و اخرین بار نیست که حسودان و ناقص العقل ها و بد سگالان و تهی مغز ها به اسم چه و چه و چه فرزندان و منادی های علم وازادی و میهن دوستان واقعی را به مسلخ می برند ، پس باید دوباره و دوباره تلاش و همت کرد و ما خودمان بهم دل گرمی و امید دهیم ، من از اینجا به نوبع خودم دست تک تک تمام عزیزان را و مخصوصا روی گل آقا مجتبی گهستونی را می بوسم میگم این نیز بگذرد و ایندگان متوجه می شوم که چه کارها شما میهن پرستان انجام دادی .
    ……………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس از اینکه پشتیبان مجتبی هستید.

  6. سعیده

    آقای ممدلی بی نهایت با شما مخالفم .
    این ما هستیم که جامعه رو خوب / بد میکنیم . آیا علاقه به وطن باعث میشه که بذاری و بری ؟
    من که نمیتونم . شاید یک عده ترسو و نا امید بتونن . این مملکت هویت ملی مونه , پرچممون , تاریخمون , فرهنگمون…
    چطوری میشه گذاشت و رفت ؟ چطوری میتونید این جمله رو بگید ؟

    دو تا ضرب المثل مینویسم براتون , امیدوارم که حق مطلب رو ادا کنم :

    وقتی باد بند میاد آدمها دودسته میشن :
    دسته ی اول بادبادکهاشون و جمع میکنن , دسته ی دوم انقدر میدون تا بادبادکهاشون رو هوا نگه دارن .

    آدمهای خوشبین و بدبین هردو برای جهان لازم اند :
    خوشبین ها هواپیما میسازند و بدبین ها چترنجات
    ……………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

  7. مهدیس

    وقتی ” شود بنده بی هنر شهریار/ نژاد و بزرگی نیاید به کار”، وقتی ” بگیتی نماند وفا/ روان و زبان ها شود پر جفا”، وقتی چنان فاش گردد غم و رنج و شور/ که شادی به هنگام بهرام گور” آنگاه ” چو بسیار از این داستان بگذرد/ کسی سوی آزادگان ننگرد” از این روست که “شود روزگار مهان کاسته”.
    ……………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

  8. پرويز شجاعي پارسا

    واقعا” جای تاسف داره
    کسانی که اینکار رو کردند باید از خودشون خجالت بکشند .
    ………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. نادانی باعث این کارها میشه.

  9. نیلوفر فریدنی( راهنمای فرانسه زبان)

    سلام
    درود بر جناب گهستونی و تمام فرزندان برومند ایران
    این تصنیف وصف الحال ایشان است :

    وطنم ای شکوه پا برجا در دل التهاب دورانها

    کشور روزهای دشوار زخمی سربلند بحرانها

    ایستادی به جنگ رو در رو خنجر از پشت می زند دشمن

    گویی از ما و در نهان بر ما وطنم پشت حیله را بشکن

    وطنم ای شکوه پا برجا در دل التهاب دورانها

    رگت امروز تشنه عشق است دل رنجیده خون نمی خواهد

    دل تو تا ابد برای تپش غیر عشق و جنون نمی خواهد

    شرم بر من اگر حریم تو پیش چشمان من شکسته شود

    وای بر من اگر ببینم چشم رو به رویای عشق بسته شود

    وطنم ای شکوه پا برجا در دل التهاب دورانها

    کشور روزهای دشوار زخمی سربلند بحرانها

    از تب سرد موجهای خزر تا خلیجی که فارس بوده و هست

    می شود با تو دل به دریا زد می شود با تو دل به دنیا بست

    می شود با تو دل به دریا زد می شود با تو دل به دنیا بست

    وطـنم
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

  10. سورمه

    من خبر نداشتم. بی نهایت ناراحت شدم. هرکس مجتبی گهستونی رو بشناسه می دونه که خوزستان باید این مرد رو طلا بگیره. من نمی فهمم همچین مردمانی چه فکری می کنن؟ کی کنار مجتبی گهستونی بودن؟ تا من یادم میاد این مرد تنها بوده و خیلی کارها رو تنهایی انجام داده. البته الان اوضاع نسبت به چندسال پیش بهتر شده ولی واقعن یه زمانی بود که هر خبری از میراث فرهنگی خوزستان درمیومد اسم مجتبی گهستونی پاش بود. چه بسا اگر نبود خیلی اتفاق ها که نباید می افتاد برای میراث خوزستان تا حالا افتاده بود. چه بی خوابی ها و سختی ها که نکشیده تو این راه. خیلی خیلی ناراحت شدم. به جای تشکرشونه
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. متاسفانه اینطوریه دیگه.

  11. شهریار (سفرنویس)

    مجتبی خان ، مردی است که به خاطر سرزمینش ، به خاطر کشور، روزهایی را بدون دخترش – شهرزاد – گذرانده،!
    نمی دانم کدام از شما دختر دارید یا اصلا احساس می توانید بکنید که دخترتان منتظر شما باشد و شما ….
    مجتبی خان دوستت دارم
    خدا قوت
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از تو.

  12. جهرمى

    سلام به شما و مجتبى عزیزم تقریباً تا یاددارم متاسفانه همینطور بوده هرکه بیشتر زحمت میکشه و خون جگر تره از این مشتى جماعت تنگ نظر و کوته بین بیشتر ازار میبینه ولى از اونجایى که تواین تقریباً یک دهه مى شناسمت مثل فولاد ابدیده هستى . مجتبى جان همانطور که تلفنى هم بهت گفتم خیلى دوست دارم صورت ( حالا نه چندان) ماهت رو میبوسم دلم هم خیلى برات تنگ شده
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. زنده باد شما.

  13. علی

    و باز هم سلام

    حلق سرود پاره‌، لب‌های خنده در گور
    تنبور و نی در آتش‌، چنگ و سَرَنده در گور
    این شهرِ بی‌تنفّس لَت‌خورده چه قومی است‌؟
    یک سو ستاره زخمی‌، یک سو پرنده در گور
    دیگر کجا توان‌بود، وقتی که می‌خرامد
    مار گزنده بر خاک‌، مور خورنده در گور

    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. زیبا بود. سپاس.

  14. اسکندری

    سلام آرش جان
    واقعا جای تاسف داره که تعصبات قومی و نژادی بصورت کورکورانه هنوز وجود داره و شیرینی هر اتفاق خوبی رو از بین میبره و اینجوری باعث اختلاف و چند دستگی میشه
    اینا مطمئنا مجتبی رو نمیشناسن که همچین رفتاری داشتن.
    همه نشستن سرجاشون و کسی مردش نیست مثل مجتبی بیاد تو میدون، بعد که یک مرد پیدا میشه اینجوری اذیت میکنن.
    اصلا راست میگن خودشون یک جشنواره محلی برای خودشون اجرا کنن هرطور که دوست دارن، ببینم واقعا میتونن؟!!
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. موافقم.

  15. یک آشنا

    مجتبی خیلی آقاست. خیلی آقا. از اون آدمهایی که لفظ آقا واقعا برازنده شونه. من با مجتبی وقتی که ۱۷- ۱۸ سال بیشتر نداشت آشنا شدم. در نشریات مطلب می نوشت و گاهی هم برای نشریه ای که من اونجا کار می کردم مطلب میداد و ازقضا مطالبش رو من باید ویرایش می کردم. چه روزهای شیرینی بود. مجتبی با همه نوجوانیش بود و خیلی دوستان شیرین تر از جان دیگر هم که حالا دیگر نیستند، با ما بودند.
    از همان روزها عشق به ایران، میراث فرهنگی، هنر ، آزادی و…در وجودش موج می زد. ارتباط کاری ما خیلی خوب بود. با وجود سن کمش بسیار بسیار پخته بود. برای اینکه اهدافش رو عملی کنه گاهی فقط یک روز از اهواز میومد تهران و دوباره برمی گشت و من همیشه دلم می سوخت که این پسر جوون چقدر تلاش می کنه تا بتونه افکاری رو که در سر می پرورونه به ظهور برسونه. چند سالی گذشت و دیداری دوباره تازه شد . مجتبی خیلی پخته تر شده بود و حالا برای خودش وزنه ای بود . خدارو شکر که مسیرش رو درست رفته بود.
    من از صمیم قلب براش احترام قایل بوده و هستم. امیدوارم هرجاهست، هرکاری می کنه و هرفکری که در سر داره برایش توام با سربلندی باشه. خدا رو شکر که ما هنوز هم این آدمها رو داریم. خداروشکر که این آدمها در ناملایمات روزگار خسته نمیشن. خدارو شکر که خدایی هست و آینده ای هست و امید هنوز هم در قلب بسیاری از ما زنده هست.
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس که نوشتید.

  16. ئه وین

    سلام من برگشتم.مدتها از همه بیخبر بودم. حالا دوباره برگشتم و الان دارم خبرهایی از اتقاقات عجیب و غریب جدید رو میخونم.فعلا فقط می تونم بگم : عجب !
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. شما نباشی اینجوری میشه دیگه.

  17. محمد گائینی

    چه دردآور بود این خبر!
    من شخصا هر کجا نشانی از معرفی میراث فرهنگی خوزستان دیدم نام مجتبی عزیز رو هم کنارش دیدم و در دیدار نزدیکش هم تمام عشق به این خاک رو در وجودش حس کردم
    واقعا باید متاسف بود برای کسانی که فقط و فقط تخریب را یاد گرفته اند…
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از تو.

  18. لیلا

    درودها آرش عزیز و بزرگ وار

    خیلی خیلی تاسف آوره …من خودم اون جا حضور داشتم و این صحنه های تلخ و دیدم…
    سپاس از این مطلب ات ….خیلی خوب و به جا نوشتی…
    مجتبای عزیر واقعن سال هاست تنهایی با ر خیلی چیزها رو به دوش می کشه. با تمام ناملایمت ها و سختی هایی که همه می دونیم
    …و حالا هم که با تلاش های بی وقفه مجتبا و دیگر دوستان شوش در آستانه ی جهانی شدن و افتخار دیگری برای سرزمین کهن ما….
    درود بر مجتبا گهستونی عزیز و درود و سپاس آرش بزرگ وار و گرامی

    لیلا کیانی کیا.عضو انجمن میراث فرهنگی تاریانا
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از شما.

  19. علی حیدری-بردیه

    وقت همگی بخیر
    من روز برگزاری با لباس عربی و قهوه عربی به استقبال مهمانان رفتم ولی متاسفانه دختر دوست همراهم بدحال شد که مجبور به ترک همایش و تا نیمه شب در بیمارستان بودم.و روز بعدش شنیدم
    جناب آقای نور آقایی مضیف بردیه متعلق به خانواده یا شخص خاصی نیستش.من هم همیشه و هرجا میگم که دست کسانی همچون شما و مجتبی را بوسید بخاطر معرفی فرهنگ و قومیتها.
    شاید خیلی ها از حرف من ناراحت بشن ولی مثه همیشه حرفمو راحت میگم:همونایی که اومدن و اعتراض کردن با اینکه من نمشناسمشون و نمیخوام بشناسم ولی کدومشون کاری برای قومیت خودشون کردن؟؟؟
    کدومشون قبل اینکه مضیف بردیه توسط دوستانی همچون شماها معرفی بشه،آیا شناختی داشتن از سازه ای بنام مضیف؟؟؟
    کدومشون مطلبی در مورد سازه مضیف و یا قهوه خوری عربی و یا دیگر آیین های عربی مطلبی جهت معرفی منتشر کردن؟؟؟
    و خیلی چیزای دیگه
    من فقط و فقط و فقط میگم که ای کاش مجتبی بیشتر اطرافیانش رو میشناخت و در برگزاری چنین جشنواره هایی از ادمایی که سابقه برگزاری و شناخت و اشنایی بیشتر با قومیت و ایین ها و سنت های خودشان دارند،کمک و مشورت میکرد.
    در اخر هم دست مجتبی رو میفشارم و میگم که منتظر برگزاری جشنواره ها و برنامه های بیشتری هستیم.
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از تو. امیدوارم هر روز شاهد موفقیت های بیشتر تو و خانواده محترمت باشیم.

  20. ژاله ابراهیمی

    ژاله
    دیشب خواب آقای گهستونی را دیدم… غمگین بود.
    همان جریان همیشگی مردمی که به قطار ایستاده سنگ نمی زنند، اما قطار در حال حرکت را سنگباران می کنند…
    زنده باد مجتبی گهستونی!
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از تو.

  21. و.ک

    چرا تو کشوری مثل سوئیس که بیشترین قومیت جهان رو داره این اتفاقها نمی افته ولیتو یک استان با چند تا قومیت این اتفاق می افته؟
    نمیخوام لکچر بگم و شعار بدم ها . نه .
    این واقعا سوال منه , اینجور جاها اصولا (شخص من ) اول از همه به خودم میگم کجای کارم اشتباه بوده ؟ که مخاطب من احساس کرده که رعایت نشده ؟
    دست مجتبی عزیز رو هم از همینجا میبوسم .
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. احساس من اینه که همه مردم نیاز دارن تا مورد توجه قرار بگیرن و با احترام باهاشون رفتار بشه. اما خودشون هم باید فکر کنن که باید با احترام با بقیه رفتار کنن.

  22. الهۀ معروضی

    برای مجتبی گهستونی:
    بر هم بزن قانون نحس بی اساسی را / این قصۀ از روز اول اقتباسی را
    وقتی اساساً بی گناهی نیست در عالم / از نو بیا بنویس قانون اساسی را
    مرغ قفس زاد از قفس بیرون رود مرده ست / شاعر بیا بس کن تو هم بحث سیاسی را
    ما از شروع ارتباطی تازه می ترسیم / چون یادمان دادند “بیگانه هراسی” را
    هر کس حواسش جمع باشد زود می میرد / ترویج کن در بین مردم بی حواسی را
    جای “علوم اجتماعی” کاش بگذارند / در درسها سرفصل “تنهایی شناسی” را
    سرودۀ اصغر عظیمی مهر
    ………………………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس.

  23. مجتباگهستونی

    با درو د عرض ادب و احترام خدمت شما عزیزان. از لطف و محبت و صمیمیت همه شما عزیزان نسبت به خودم سپاسگزارم. من لایق این همه کلمات سراسر با احساس نبودم. خوبی از خودتان است.
    ………………………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. رفیق تو برای همه ما خیلی بیش از این ها عزیزی.

  24. Masi

    ما هر ضربه ایی از خودی می خوریم از نادانی و تعصب هست ولاغیر….
    با تعصب میشه به راااحتی همه ی خدمت ها رو ندید، میشه اونقدر تنگ نظر بود که اصلا پیشرفت ها به چشم نیان.

    یک روزی باید همه ی اینا رو کنار بذاریم و با وسعت دل و نیت خوب این دنیا و آدماشو ببینیم.

    متاسفم برای همه ی این نوع اتفاقات!
    ……………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. بله. همینطوره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *