هم ذات پنداری

به گونه ای سفر می کنم که او سال ها قبل از من سفر می کرد.

به موضوعاتی علاقمندم که او قبل از من به آن ها علاقمند بود.

سفرنامه می نویسم و او قبل از من می نوشت.

از قبل از هیچ کدام این ها خبر نداشتم.

نه این که بخواهم خودم را با او مقایسه کنم ولی این ها که گفتم راست بود.  

حالا هر شب او را می خوانم.

حالا او در من می زید.

دارد به من می گوید یک کاری بکن.

و من دنبال راهم.

دیدگاه‌ها

  1. پگاه

    سلام. با هم دیگه پس تله پاتی میکنید؟
    ………………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. نه، ولی خوبه.

  2. حامی

    …..و راه اش را ادامه خواهی داد . خوشحالم که زیست این مرد , در زندگی
    یک مرد از جنس خودش تداوم می یابد . تداوم زندگی که لحظه لحظه اش از کشف
    و شهود لبریز بوده , باید لذت بخش باشد . انگار خوب می دانسته این مسئولیت را
    به که واگذار کند . راهش , راهت , لبریز از خورشید فرزانگی .
    ………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. ۶۰۰ صفحه از او می خوانم تا شاید چند صفحه از او بنویسم.

  3. حامی

    سحر آنگاه است که خورشید در کف شرق است
    و غروب آنگاه که خورشید در کف غرب
    چراغی بیافروز نازنین
    چراغی بیافروز
    که اینک جز شمعی نیمه جان چیزی در کف ما نیست
    در این ظلمت خفتن بدترین مرگ است
    نازنین ! این شب با خواب به سحر نمی رسد
    بیا تا برافروزیم

    اگر غیر از این بود متعجب می شدم که این چشمه ی فزاینده از کجاست؟

    شاد باشی و رها
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. موفق باشی.

  4. Masi

    فکر کنم در حقیقت ” او” بوده که شما رو خوانده!

    و خیلی خوووب میدونسته این جستجو رو به عهده ی کی بذاره👌
    ………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. شاید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *