هرگز کسی باور نمی‌کند

همان‌گونه که فرو می‌ریزند فکرهای برآمده از هیجان ناقص نارس مالیخولیایی‌ام بر این صفحه در این نیمه‌شب…

می‌بینم که چگونه فرو می‌افتد پوشش نه چندان قابل اعتماد روحم در برابر نگاه تیز دیگران…

دریغ یا دست‌مریزاد؟ کدامیک؟ نمی‌دانم…از آن رو که، زور نوشتن همیشه بر من بیچاره می‌چربد.

براستی کدامیک؟ من محتاج به مرگ جریان‌های ذهنم، یا مشتاق یک نیروی تحمل بی‌آبرویی.

دیدگاه‌ها

  1. Nahid Saadatian

    سلام .
    زمانی می گفتند : ” خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو . ”
    اما حالا اگر به خود ایمان داریم باید یقین داشته باشیم که :
    ” خواهی که شوی یکتا ، رسوای جماعت شو . “

  2. رهرو

    تیزی نگاه دیگران را گریزی نیست. جریان های ذهنی محتوم به مرگ، می میرند. نیروی تحمل آنچه باید هم، در تو هست!
    زمان، راه را نشانت می دهد!

  3. نگار

    من احتیاج به عصیان دارم …

    دلم می خواهد گناهی کنم و توبه نیزنکنم …

    می خواهم بدانم فراتر از گناه چیست …

    من از اشتیاق مردم به تقدس خسته ام …

    و این خستگی من را به عصیان می کشاند …

  4. لیلا

    سلام
    منم باور نمیکنم.
    به نظرت باید باور کرد؟؟!!!
    …………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. نمی‌دونم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *