کارتاژ در آستانه خودسوزی به روم گفت: «مرا به خاطر بسپار، اما سرنوشتم را نه»
مادر «روم» از خدایان بود و پدرش از بشر، همچون گیلگمش، همچون آشیل.
در سرزمین تاریک مردگان، پدر زمینیاش به «روم» گفت، هنر تو این است: آموختن صلح به آنان که شکستشان میدهی.
مادر «روم» از خدایان بود و پدرش از بشر، همچون گیلگمش، همچون آشیل.
در سرزمین تاریک مردگان، پدر زمینیاش به «روم» گفت، هنر تو این است: آموختن صلح به آنان که شکستشان میدهی.
سپر روم، نقش نبرد داشت، تا «آگوستوس» زاده شود، تا «بلند مرتبه» شود، تا شکست دهند.
بعدتر، نقش مسیح زدند بر سپرها تا شکست دهند به اسم کسی که از جنس صلح بود.
گفته بود: مرا به خاطر بسپار، سرنوشتم را نه
دیدگاهها
حس عجیبی داره…من؟ سرنوشت؟ سرگذشت؟ خاطره؟ خاطر…
………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس که میخوانید.
سلام
عجب جمله ی جالبی گفته!!!
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. بله.