«رامیرس عزیز. بندبند نامه تو اعتراف بود و اقرار. نامهات را با لذت نخواندم همانطور که نمیتوانی یک ماهی مرده را با لذت بخوری اما وقتی گرسنه هستی باید جان خودت را نجات دهی. من هم گرسنه کلمات تو بودم و هستم. تاریخ همیشه بهترین معلم نیست چرا که اگر بود به فرزندی مانند انسان، بهتر درس میداد و نمیگذاشت چنین بیپروا آن را از یاد ببرد. اینبار من وظیفه این معلم مهربان را در قبال تو ایفا میکنم باشد که بتوانم راهگشای تو باشم. نام گالیله را حتما شنیدهای. همان دانشمند بزرگی که نمادی از شعور را در قرن شانزدهم به ما نشان داد. داستانش را هم میدانی. در دادگاه اعتراف کرد- مجبورش کردند- که خورشید دور زمین، این سیاره متعفن میچرخد. گالیله این حرف را زد اما عجب که اینبار کسی نتوانست تاریخ را تحریف کند و چنین شد که امروز میدانیم زمین به دور خورشید میچرخد. آنچه تو اعتراف کردی از همین جنس است. بر ناصیهات دیده بودند که میتوانی گیاه حقیقت را به ریشه مردم پیوند زنی از این روی دو کار کردند: نخست به مردم فهماندند که چیزی به نام پیوند حقیقت وجود ندارد و دوم، تو را خاموش کردند. زمانی که در پاریس بودم دوستی میگفت حاضر است برای اعتراف نکردن به چیزی که اعتقادی به آن ندارد خودش را از پنجره بیرون بیندازد اما من به او گفتم چنین کاری فقط زمین را کثیف میکند. چند مامور نظافت میآیند و آن را تمیز کنند و همین. اما راه دیگری هم وجود دارد. باید نوشت. باید از هر چه حقیقت است دفاع کرد. تو به چیزی اعتراف کردی که نمیخواستی در قلبت بماند. پس حالا هم نگران این مساله نباش. چنین چیزی در قلب تو ریشه نخواهد دواند. آزادی، شب نیست که نگران طلوع خورشید باشد مبادا تاج و تختش نباشد و نابود شود. آزادی اسم انسانهای این کره خاکی است. به تعداد همه مردم، آزادی وجود دارد. اسم همه فرزندانت را بگذار آزادی تا اگر یکی را از تو گرفتند باز هم آزادی داشته باشی.» ترجمه: علیرضا کیوانینژاد
اورهان پاموک در گفت و گو با گراناتا
در گفتوگویی با مجله گراناتا به چند نکته اساسی درباره اتهاماتش و اینکه اگر اعتراف میکرد چه میشد، اشاره کرد:«سیاست وادی جذابی است برای آنها که دوستش دارند. من به این علاقه احترام میگذارم اما زمانی این علاقه برایم نفرتانگیز میشود که میبینیم مردم را به مسلخ تفتیش عقاید میبرند و آنجا تازه میفهمی این مساله تازه یک شروع است چرا که از او میخواهند به خلاف حقیقت اشاره کنی. من هیچ وقت به این مساله تن ندادم. مردی نیستم که طاقت شکنجه داشته باشم اما نمیگذارم به اسم من، تاریخ را شرمنده کنند. قاضی دادگاه دو بار از من درباره آنچه گفتم سئوال کرد. دفعه اول وکیل من با استناد به تمام مفاد قانونی ثابت کرد من حرکتی ضد منافع ملی ترکیه انجام ندادم و فقط در پازخ به خبرنگاری که از من پرسید نظرم درباره نسلکشی چیست، توضیحاتی دادم. اما مرتبه دوم، خودم با قاضی حرف زدم. برایش توضیح دادم که مردم ترکیه دیگر از این روند خسته شدهاند. دلشان نمیخواهد با هموطنان ارمنی و مسیحی مشکلی داشته باشند. من هم دلم نمیخواهد وقتی در خیابان راه میروم مرا به چشم یک نویسنده بیاعتنا به تاریخ بنگرند. قاضی به این هم اعتنایی نکرد. من هنوز هم معتقدم نمیتوان تمام ردپاهای روی برف را پاک کرد. اگر بتوانی این کار را انجام دهی با ردپای خودت چه میکنی؟»
ای بابا
نیلوفر مهر زمین
درود بر شما
تارنگار درست شد .ببخشید من فکر کردم شما این کار را کردی برای همین از خودم شرمنده هستم مرا ببخشید . باید بیشتر شما را بشناسم
دیدگاهها
آزارم ندهید درستر است.
فکر خوبیه …. چشم
«رامیرس عزیز. بندبند نامه تو اعتراف بود و اقرار. نامهات را با لذت نخواندم همانطور که نمیتوانی یک ماهی مرده را با لذت بخوری اما وقتی گرسنه هستی باید جان خودت را نجات دهی. من هم گرسنه کلمات تو بودم و هستم. تاریخ همیشه بهترین معلم نیست چرا که اگر بود به فرزندی مانند انسان، بهتر درس میداد و نمیگذاشت چنین بیپروا آن را از یاد ببرد. اینبار من وظیفه این معلم مهربان را در قبال تو ایفا میکنم باشد که بتوانم راهگشای تو باشم. نام گالیله را حتما شنیدهای. همان دانشمند بزرگی که نمادی از شعور را در قرن شانزدهم به ما نشان داد. داستانش را هم میدانی. در دادگاه اعتراف کرد- مجبورش کردند- که خورشید دور زمین، این سیاره متعفن میچرخد. گالیله این حرف را زد اما عجب که اینبار کسی نتوانست تاریخ را تحریف کند و چنین شد که امروز میدانیم زمین به دور خورشید میچرخد. آنچه تو اعتراف کردی از همین جنس است. بر ناصیهات دیده بودند که میتوانی گیاه حقیقت را به ریشه مردم پیوند زنی از این روی دو کار کردند: نخست به مردم فهماندند که چیزی به نام پیوند حقیقت وجود ندارد و دوم، تو را خاموش کردند. زمانی که در پاریس بودم دوستی میگفت حاضر است برای اعتراف نکردن به چیزی که اعتقادی به آن ندارد خودش را از پنجره بیرون بیندازد اما من به او گفتم چنین کاری فقط زمین را کثیف میکند. چند مامور نظافت میآیند و آن را تمیز کنند و همین. اما راه دیگری هم وجود دارد. باید نوشت. باید از هر چه حقیقت است دفاع کرد. تو به چیزی اعتراف کردی که نمیخواستی در قلبت بماند. پس حالا هم نگران این مساله نباش. چنین چیزی در قلب تو ریشه نخواهد دواند. آزادی، شب نیست که نگران طلوع خورشید باشد مبادا تاج و تختش نباشد و نابود شود. آزادی اسم انسانهای این کره خاکی است. به تعداد همه مردم، آزادی وجود دارد. اسم همه فرزندانت را بگذار آزادی تا اگر یکی را از تو گرفتند باز هم آزادی داشته باشی.» ترجمه: علیرضا کیوانینژاد
اورهان پاموک در گفت و گو با گراناتا
در گفتوگویی با مجله گراناتا به چند نکته اساسی درباره اتهاماتش و اینکه اگر اعتراف میکرد چه میشد، اشاره کرد:«سیاست وادی جذابی است برای آنها که دوستش دارند. من به این علاقه احترام میگذارم اما زمانی این علاقه برایم نفرتانگیز میشود که میبینیم مردم را به مسلخ تفتیش عقاید میبرند و آنجا تازه میفهمی این مساله تازه یک شروع است چرا که از او میخواهند به خلاف حقیقت اشاره کنی. من هیچ وقت به این مساله تن ندادم. مردی نیستم که طاقت شکنجه داشته باشم اما نمیگذارم به اسم من، تاریخ را شرمنده کنند. قاضی دادگاه دو بار از من درباره آنچه گفتم سئوال کرد. دفعه اول وکیل من با استناد به تمام مفاد قانونی ثابت کرد من حرکتی ضد منافع ملی ترکیه انجام ندادم و فقط در پازخ به خبرنگاری که از من پرسید نظرم درباره نسلکشی چیست، توضیحاتی دادم. اما مرتبه دوم، خودم با قاضی حرف زدم. برایش توضیح دادم که مردم ترکیه دیگر از این روند خسته شدهاند. دلشان نمیخواهد با هموطنان ارمنی و مسیحی مشکلی داشته باشند. من هم دلم نمیخواهد وقتی در خیابان راه میروم مرا به چشم یک نویسنده بیاعتنا به تاریخ بنگرند. قاضی به این هم اعتنایی نکرد. من هنوز هم معتقدم نمیتوان تمام ردپاهای روی برف را پاک کرد. اگر بتوانی این کار را انجام دهی با ردپای خودت چه میکنی؟»
ای بابا
درود بر شما
تارنگار درست شد .ببخشید من فکر کردم شما این کار را کردی برای همین از خودم شرمنده هستم مرا ببخشید . باید بیشتر شما را بشناسم
بدرود
http://eistgah.blogfa.com توی این وبلاگ می خوام پرچم دانمارک و آلمان و ببینی که کجاس .همین
سپاس بیکران…
Bayad mineveshtam
be sedaghat eteghad dashtam
saxt azar didam
سلام
من نمیدانم واقعا اگر ازارت دادم شرمنده ببخشید.
………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. همیشه بزرگوار بودی. سپاس از تو.