در آستانه فصلی گرم

بالاخره امروز من هم مزه‌ی تلخ هر سه مورد باتوم و آجرپاره و گاز اشک‌آور را چشیدم. در جایی که امروز بودم، دیدم که ماموران ضد شورش خودشان شیشه‌ی اتومبیل‌ها و پنجره‌ی ساختمان‌ها را شکستند. تاسف شدیدم از این بود که دوربینم همراهم نبود. حالا که می‌نویسم جای باتوم درد نمی‌کند و اشک از چشمانم جاری نیست، اما هنوز صدای شعارهای مردم را از همین صد متری‌ام می‌شنوم.

امروز زنی را دیدم که برای مردان سنگ جمع می‌کرد. دختری را دیم که از پنجره به مردم بطری‌های آب می‌رساند. زنان و مردان بسیاری را دیدم که سیگار روشن می‌کردند و دودش را به چشم کسانی که چشمانشان از گاز اشک‌آور می‌سوخت، فوت می‌کردند. امروز یک لباس شخصی را دیدم که شعار دهندگان را به طرز ناباورانه‌ای کتک می‌زد.

در این میان گاهی در گوشه‌ای می‌نشستم و حضورم را در میان این جمع تحلیل می‌کردم. می‌خواستم هر آیینه بدانم که برای چه هدفی آن‌جا هستم. من رای نداده‌ام. رای نمی‌دهم. اما من آن‌جا بودم چون ریا و ریاکار را می‌شناسم. من آن‌جا بودم چون اعتقاد دارم کسی که حرفش را نگوید، مرده است. با این‌که به زندگانی امیدی ندارم، اما هنوز نمرده‌ام، پس همچون مردگان نخواهم بود.

این هم اتومبیل محمد یزدانی که جلوی چشمانمان مورد لطف و عنایت ماموران ضد شورش قرار گرفت. اعتراضش هم منجر به باتوم خوردنش شد.

دیدگاه‌ها

  1. مریم

    سلام
    پس تو هم مثل همه ما چشیدی ولی دیر چشیدی. جای باتوم هم خوب میشه. یک هفته است بی خیال درس و لیسانسم شدم به چه دردم میخوره لیسانسی که نه آزادی نه حق انتخاب و نه…ندارم. ناراحت نیستم از اینکه کتک خیلی از این دژخیمان خوردم. خوشحالم که حرفم را زدم و امروز همه به این دیکتاتور تو دهنی زدیم.
    واقعا ما مردم باید کسی مثل خامنه ای رهبرمان باشد تاسف میخورم به حال خودمان. شرمم میشود از اینکه بگویم یک آخوند گدا و بیسواد شده رهبر ایران کسی که اصلا حرف عادیش هم نمیتونه بزنه برای ما مردم خط و نشان میکشه.
    پاینده باد ایران و ایرانی

  2. cydar

    ……من هم رای نداده ام و رای نمی دهم ولی چرا آنجا بودید؟
    آیا تنها راه مردم هر روز به خیابان رفتن و شعار دادن و کشته شدن است؟راه بهتری نیست؟!

    ولی از نظر من راه بهتر اعتصاب عمومی است.چرا که به قلب هدف اصابت میکند و اسلحه ایست بسیار ویران کننده تر از اسلحه های مدرن و نفرت انگیز این حیوانات درنده!

    یک هفته اعتصاب عمومی برابر است با فلج شدن نظام پوسیده دیکتاتوری و فاسد.این را میخواهیم یا کشته شدن دوستان و عزیزانمان را آنهم برای رسیدن ریاکاران دیگر به اهدافشان؟

  3. فرشاد

    سلام متاسفم برای آقای یزدانی ما هم مثل شما بودیم فقط باتوم نخوردیم ولی از گاز اشک آور یه دل سیر واز دود اشغال و سیگار تا……..

  4. من

    باید فکری کرد ، راهی اندیشید ، نمیتوانم هر روز را با دلهره سپری کنم که آیا خواهرم و برادرم به خانه خواهند رسید و صدایشان را خواهم شنید . شب های تلخی را می گذرانیم و این تلخی برای کودکانمان تلخ تر است . خواهر زاده ام از اینکه همه فریاد می زنند زبانش بند می آید و از اینکه همه گریه می کنند به شدت می ترسد . باید فکری کرد و چاره ای اندیشید . این دولت از انداختن مردم به جان یکدیگر لذت می برد .

  5. راحله

    من نه تنم من وطنم
    وطن منم من وطنم

    بر لب هر مرد و زنم
    در دل هر پاک تنم

    شور منم سور منم
    پاک گوهر نور منم

    پیر منم شیر منم
    رسته ز زنجیر منم

    عاشق دل خسته منم
    طوطی لب بسته منم

    تیر بزن بر بدنم
    مهر مزن بر دهنم

  6. سعيد فكري

    چه حیف که کشور در ۱۴ قرن اخیر همبشه پس از اندکی پیشرفت به اعماق تباهی فرورفته. دوباره احیا شده و دوباره ویران. الان هم که دیگه چیز زیادی ازش نموده. ویرانه هاش ویرانتر می شه. حیف!

  7. آزاده

    می دیدم این روزها را
    داستان های مشابه آن را بارها در تاریخ خوانده ام
    دیوانه تاریخ هستم و این بار بخشی از آن را با چشمان خودم دیدم همین دیروز
    ای کاش این بار این طور نمی شد
    سوالم اینست که چرا ما باید همیشه از خون رد شویم؟
    چرا فقط در کشور من اینچنین است؟چرا بسیاری از کشورها بعد از یک بار طغیان تا حدودی به اهدافشان می رسند اما ما …….
    آیا همیشه باید کشته شد؟ اگر این راه درست است چرا ما بعد از این همه رنجی که دست کم در این ۱۰۰ سال گذشته برده ایم هنوز به خواسته هایمان نرسیده ایم؟
    آیا این باربه خواسته هایمان می رسیم؟ یا باز هم آن داستان قدیمی ناکامی و سکوت تکرار می شود؟
    کجای کار ما غلط است؟
    کم کم دارم به این نتیجه می رسم که انگار این قانون دنیاست
    گویی کار دنیا بدون قربانی نمی گذرد….
    داستان کودکانه و ساده ای که کسی باورش نمی کند.

  8. فرهنگيان

    سلام. بابت اونچه که به شماو آقای یزدانی گذشته و اونچه که برکشورم میگذره متأسفم. خواهشی از همۀ دوستان دارم و اون اینه که مواظب خودشون باشن. نه بخاطر ترس، بلکه بخاطر فردا و فرداها.
    موفق باشید

  9. سمیرا یحیایی

    نترس نترسید نترسیم
    آسیاب به نوبته…
    یک هفته در سکوت اعتراض کردیم و هیچ شیشه ای شکسته نشد…پای این اهالی کوفه که به شهر ما رسید نه جسم سالم داریم و نه روح …نه می تونیم خطی بنویسم و نه بخوانیم…نه خواب داریم و نه راه ….چشم به تنها گزینه گشوده ایم و پای در پیکار و نه تن به تن که نامرد از استخوان شهر من بالا می رود و پوست دباخی می کند… آرش عزیز تمام تلاش اینها ترساندن ماست پس نترسیم و کنار ننشینیم…
    می دونم لحن ام زیادی خشکه اما این روزهایم گلوست…
    تفنگ به دست ما هم می رسد روزی…

  10. لاله تازه شکفته شده

    زیادی ادای وطن پرست ها رو در میارید.خست ام از این همه افراط و تقریط یا یه عده دم از وطن میزنند آرش و کوروش به رخمان میکشنند یا یه عده با تحجر دینی اشان با مقدسات بازی میکنند .( سمیرا یحیایی اهالی کوفه جایی در ایران ندارد عزیز ایران عراق نیست) من ماه دیگه امتحان مهمی دارم ولی رمقی برای درس نیست.من فکر میکنم اینقدر بعضی افراد را در چرخه الک نکردیم که حالا باید با این چیزها مواجه شیم اگر هر کسی در هر لباسی خطا میکرد باز خواست میشد (یعنی واقعا عدل علی حاکم میشد) اینقدر تشخیص حق و باطل سخت نمیشد مردم حتی به اسلام هم بد بین نمی شدند اسلام را مصادف با عده ای نمی دانستند.از موسوی هم خسته ام از کسی که وقتی یادم میامد یاد جنگ دلار ۷ تومانی اقتصاد سر پا مانده جنگ و حالا احساس میکنم تاریخ نویسان بعد از انقلاب خیانت کردند ننوشتند چه بر سر ایران امد ننوشتند در این سالها افرادی با لباس اسلام به اسلام ضربه زدند اینکه اسلام وایران عزیزم هر چه بر سرش میاید و ضربه بر تنش میخورد از یک عده به ظاهر مسلمان وطن پرست میخورد.با افراط و تفریط راه به جایی نداریم.

  11. حسین

    داستان دریا شده کشور ما هر چه باد شدیدتر می شود و با شلاق و ضرباتش بر پیکر آرام دریا میزند قطره قطره دریا به تلاتم در می آید موجی سهمگین می وشد و بر باد سوار می شود و هر انچه در دل دارد نعره میزند تا خود را به ساحل می رساند و آرام می شود.باد خسته می شود دریا آبی و بعد بارانی می بارد و صفایی بر دل خسته دریا می بخشد.ابرها کنار می روند و آرامش دوباره به دریا بر می گردد.هر دریایی پر تلاتم می شود طوفانی میشود باز آرام می گیرد.جالب تر اینکه تند باد هیچ آسیبی بر موجوداتی که در زیر آب هستند نمی تواند وارد کند هر چه که هست همان جوش و خروش سطح دریاست.و ماهی ها و موجودات در انتظار روز آفتابی قانون این بوده عده ای فدا شوند تا بقیه روی آسایش را ببینند.

  12. سمیه

    دردهای من جامه نیستند تا ز تن درآورم

    چامه و چکامه نیستند تا به رشته سخن درآورم

    نعره نیستند تا ز نای جان برآورم

    دردهای من نگفتنی است

    دردهای من نهفتنی است

    دردهای من

    گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

    درد مردم زمانه است

    مردمی که چین پوستینشان

    مردمی که رنگ روی آستینشان

    مردمی که نامهایشان

    جلد کهنه شناسنامه هایشان

    درد می کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *