عبور از چراغ قرمز

دو یا سه قدم که به وسط خیابان گذاشتم، چشمم به او افتاد. با تردید قدم بعدی را برداشتم. همان‌طور که راه می‌رفتم و عرض خیابان را می‌پیمودم احساس شرمندگی با سرعت در درونم رخنه کرد. کار از کار گذشته بود و دیگر فقط می‌خواستم تند عبور کنم.

او به من نگاه نمی‌کرد. با خودم فکر کردم چه خوب! آرام ایستاده بود. آرزو می‌کردم نگاهش هرگز به من نیفتد.

به آن سمت خیابان رسیدم و با سرعت از کنارش رد شدم. برگشتم و از پشت نگاهش کردم. چراغ که سبز شد او به سمتی رفت که من از آن آمده بودم. پسربچه‌ای بود که به مدرسه می‌رفت.

دیدگاه‌ها

  1. بهنام افتخاریان

    ای جانا. آدم تو اون لحظه فقط دلش میخواد بترکه درک میکنم شدید.
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام.

  2. اسکندری

    آخ که چه حس بدی

    توجیه: ما که بچه و مدرسه‏ای بودیم، امکانات نبود، تلویزیون هم سیاساکتی و اینا نداشت!!!
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام.

  3. Hassan

    این تابلوهایی که سر چهار راه ها هستن رو حتما دیدین که نوشته :

    کودکان مراقب شما هستند ….

    یادم افتاد سال ها قبل می نوشتند : …. مراقب کودکان خود باشید ….

    واقعا ما داریم به کجا می ریم .. با این وصف میشه حدس زد شعار ده بیست سال دیگه چی می تونه باشه.
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. میشه بگی چه شعاری خواهد شد؟

  4. Hassan

    می تونه این باشه :

    کودکان! به مدرسه ای نروید که حاصل آن عبور از چراغ قرمز است.

    البته این جمله با توجه به متن شما که …. چراغ که سبز شد او به سمتی رفت که من از آن آمده بودم ….. یه ذره ایهام هم داره.
    ……………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. جالب بود.

  5. مرتضی

    شرمنده شدی ولی کو درس عبرت حاج آرش!!!
    رد نشو آقا جون رد نشو از چراغ قرمز! ۱ با جستی ملخک ۲ با جستی ملخک بار سوم میزنن میترکی اونوقت دیگه نه جشن راهنمایان داریم نه سفرنامه نویسی نه گردشگری ادبی و نه تعطیلات نو و نه انجمن صنفی و ….
    از خویشتن خویش آگاهانه محافظت بفرمائید ان شالله
    …………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. چَشم.

  6. آرش

    چراغ های قرمز ذهن ما! فکر کنم پسر بچه رو بشناسم!
    …………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. اوهوم.

  7. محجوب

    سلام
    من هم زیاد می بینمش. البته من تا جایی که امکان داشته باشه باهاش دوستم اما او هر وقت من رو میبینه تعجب می کنه. احساس می کنم که نمی شه سرش کلاه گذاشت آخه اون من رو خوب می شناسه چون بچه ی محلیه که من از اونجا اومدم. کاش من هم می تونستم برگردم!
    …………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. زیبا بود.

  8. suzan

    salam,kheili vaghte ke saay mikonam ghavanine neveshteh va naneveshteh ro raayat konam,vali khob bazi vaghta pish miad ke ba tojihe mashghaleye ziad bazi ghavanin ro zire pa migzaram,yek bar darsi gereftam ke ta aakhare omram yadam nemire,piadeh boodam,trafice sangin va baroone shadid,naresideh be cheragh rad shodamo …..tasadof:))))))))))))))))
    .jalebiye ghaziye in bood ke alave bar poole bimarestan bayad khesarate motor va mashini ke bahashoon tasadof kardeh boodam ro ham midadam:))))))))))))
    (hagham bood)
    …………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. تجربه…

  9. ماهی

    وجدان درد ظریفی بود.
    …………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. بله، دقیقا.

  10. شادی گنجی

    این داستان کوتاه می تونه تبدیل بشه به ی فیلم کوتاه برای فرهنگ سازی…. عالی بود.
    …………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. منم همین طور فکر می کنم.

  11. فروغ

    یاد فیلم بنجامین باتن افتادم.
    چقدر حیفه که این وسط خیابون کمه اینقدر، همیشه عبور، همیشه یا از پشت چراغ قرمز نگاهش می کنیم یا از پشت چراغ سبز
    و چه تعبیر قشنگیه از گذر عمرمون
    سپاس
    …………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس از شما.

  12. م.معظم

    تو تاکسی بودیم که رادیو داشت درباره فرزندان حرف می زد !چشمم به بیلبوردی افتاد که رویش نوشته بود :سه چیز را از کودکی هیچگاه فراموش نکن : شادی بی حد – دوستی بی دریغ – کنجکاوی نا محدود !
    …………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. آره، منم این تابلو رو دیدم.

  13. 1975

    عالی!آورین!آورین!
    …………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس.

  14. Masi

    خودآگاهی عجیبی بود…خویشتن خویش رو درخشان نوشتین!
    پسر بچه رو می شناسم…..

    معرکه بود این نوشته…..معرکه.
    این قلم و این فکر تکرار نشدنی هستند.قدر شما رو می دونم توی سایتتون چیزهایی رو درک کردم که فراتر از خودم بود.
    ……………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. زنده باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *