بخش جدیدی در این سایت راه اندازی کردم با عنوان “یادی از گذشته“
برای اولین نوشته از این دسته، چند عکس از سفر ۱۰ سال پیش به عراق را نمایش دادم و اکنون قصد دارم چند عکس از زلزلهای که ۱۰ سال پیش در “بم” اتفاق افتاد، نشان بدهم.
این نوشتههای “یادی از گذشته” تا جایی که برای خوانندگان جالب باشد، ادامه خواهد یافت.
ساعت ۱۲ ظهر روز ۵ دی ۱۳۸۲ یکی از همکلاسیهای دانشگاهم به اسم “مجید کیوان خصال” که در آن زمان در سازمان هلال احمر کار میکرد با بنده تماس گرفت و گفت: “میدانی که در بم زلزله آمده. ارتباطات تلفنی قطع شده. به کمکت احتیاج داریم.”
تخصص بنده در آن زمان نصب آنتنهای ماهواریای و انتقال اطلاعات صوتی و تصویری بر بستر سیگنالهای ماهوارهای بود. بنابراین کمک بنده هم در همان زمینه میتوانست باشد.
بعد از تماس دوستم و ماموریتی که شرکتی که در آن کار می کردم به عهده ام گذاشت، عصر همان روز به اتفاق یکی دیگر از همکاران با هماهنگی هلال احمر به کرمان پرواز کردیم. بعد از کمی معطلی، از آنجا ما و تجهیزاتمان را با اتومبیل به بم انتقال دادند.
نیمه شب به بم رسیدیم. در این هنگام متوجه شدم آنتن ماهواره که قرار بود با یک هواپیما مستقیم از تهران به بم فرستاده شود، هنوز نرسیده. ما هم وقت بسیار کمی داشتیم. بنابراین از دوستان هلال احمر خواستم ما را به سمت یک بانک ببرند. با همراهی نیروی انتظامی رفتیم و یک بانک صادرات که بر اثر زلزله تخریب شده بود، پیدا کردیم. آنتن بانک را از زیر آوارها بیرون آوردیم و باز کردیم و آن را در مکان دیگری دوباره نصب کردیم. در این میان سقف ساختمان بانک دوباره ریزش کرد و انگشت دستم مصدوم شد. اما کار جدی تر از آن بود که متوقفش کنیم…
بالاخره ساعت ۸ صبح، یعنی ۲۷ ساعت پس از وقوع زلزله، توانستم چند خط تلفن بر روی بستر ماهواره به تیم هلال احمر تحویل دهم.
۱۲ روز در بم ماندم. روزهای سختی بود.
در این ۱۲ روز اجساد بسیاری دیدم. ناله های بسیاری شنیدم. اما همکاری ها و از خودگذشتگی های بین المللی فراوانی هم دیده می شد.
هر روز کمک های مردمی می رسید.
دیدگاهها
سلام دوست عزیز
به نظر من هم این خیلی جالب خواهد بود که به گذشته برگردیم و یادی از خاطرات داشته باشیم.
به من هم سر بزن.
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام.
درود بر تو که هر جا باشی منشا خیری.
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. وظیفه ای بود که انجام دادم. همین. سپاس.
سلام
راستی که یادی از گذشته، گاهی، آواری از خاطرات تلخ و شیرین رو به ذهنت میریزه…
یادم میاد وقتی تو جریان این زلزله قرار گرفتیم اولین فکری که به ذهن من و برادرم اومد برای کمک، این بود که پتوهای خودمون رو بفرستیم بم
به نظر خودمون دوتا که کار بزرگی انجام داده بودیم!
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. به نظر من هم کار شرافتمندانه ای بوده.
بسیار عالی
گمونم بخش پر طرفداری بشه…
البته مث بقیه قسمتها
تصاویر هم غم انگیز بود هم جالب…
هم چنان اصرار دارم موی سیاه سفید (جوگندمی) بیشتر بهتون میاد….
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام.
چه حس خوبیه آدم در چنین شرایطی تا این حد مفید باشه،
دانی حس بهتر چیست بزرگوار، اینکه گذشته ات این چنین پربار و خواندنی است، پاینده باشی همسایه ی درد 🙂
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از محبتت.
کاش دوستان دیگر هم اگر خاطره ای دارند از آن روزها بگویند.
تلخ بود.
یادم میاد اونروز کوه بودم. شب که برگشتیم خبر را شنیدم.
خوش به حال شما که مفید بودید. یادم نمیاد کمک خاصی کرده باشم. ولی می دونم خیلی ها واقعا از خودشون مایه گذاشتند.
وقتی فکرش رو می کنم، می بینم خیلی به این مردم مدیونم.
راستی شما چه تخصص جالب داشتید.
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. بله، کار قبلی ام جالب بود و دوستش داشتم.
دلگیر بود ولی چه می شه کرد آدمیست و خاطرات تلخ و شیرین، فایده داشتن به معنی حقیقی احساس لذت بخشیست.
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. بله، فایده مند بودن، خیلی حس خوبیه.
سلام، سال ۸۵ با توری که خود شما راهنمایش بودید رفتیم کرمان و بم، یادم میاد بعد از سه سال شهر هنوز ویران بود و نخلها هنوز خوابیده بودند! بعد از اون دیگه به بم نرفتم اما این سؤال همیشه در ذهنم بود، آیا این شهر سامان گرفت، یانه؟
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. هنوز بم، بم نشده.
سلام . یعنی اگه مسابقه میذاشتید عمرن می تونستم حدس بزنم کار قبلیتون چی بوده !
جالب بود
کجایی جوونی که یادش بخیر (عکس آخر)
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. انسان اسیر زمانه.
سلام .امیدوارم که همیشه خوب باشی . سفر به بمت یادم و عکسها و خاطره هایی که بعد از بازگشتت تعریف می کردی .
تور اسالم خلخال با خانم خادم خیلی خوب بود با دوستان خوبی آشنا شدم ،اولین بار بود تو کیسه خواب خوابیدم تو فضای بیرون حس جالبی بود . راستی آقای رئوف خیلی به شما سلام رسوند و دوست داشت شما رو ببینه .در ضمن زیاد ذهن تو درگیر نکن .شاد باش
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. خوشحالم که خوش گذشته. موفق باشی.
درود و صد درود بر شما… بزرگوار
برقرار باشید و شاد. آفرین بر شما. شخصیت جالب و قابل تحسینی دارید.
ایام همیشه به کامتان باد استاد!
دعای خیر من همیشه بدرقه راهتان…
………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
salam , khaterate shirin ro ham begzarid , sepas
……………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. بهزاد جان آنچه که در یادم مونده بود رو نوشتم.
سلام. راجع به این مفصل حرف داریم بزنیم. میبینمت.
…………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. در خدمتم قربان.
سلام
بهمین خاطره که وقتی از نزدیک می بینمت اولین جملم همیشه اینه: سلام مرد بزرگ!
خداحافظ
……………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. لطف داری شما.
سلام.
چقدر مدیونیم به شما. که در روزهای سخت برای مردم شهر ما مفید بودی
شهروند بمی
بی نهایت سپاسگذارم
…………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. خیر قربان. وظیفه ای بوده در یک زمانی که انجام دادم. واقعا فقط همین. با این حال، سپاس از شما.
سر تعظیم و سکوت و نگاه
………………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. ارادتمند.
قسمتی از این این شعر رو که خیلی دوست دارم برای شما هم میذارم بخونید:
من « ارگ بمم » ، خشت به خشتم متلاشی
تو « نقش جهان »، هر وجبت ترمه و کاشی
این تاول و تبخال و دهان سوختگیها
از آه زیاد است، نه از خوردن آشی
شنبه بیست و هشتم مرداد
………………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. نوشته خودته؟ به هر حال جالبه.
نه، از اینترنت گرفتم، ولی نمیدونم شاعرش کیه؟
……………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
امیدوارم خاطرات اینچنینی دیگر رقم نخورد…من هم دو سه روز پس از زلزله بم برای کمک و البته بررسی سازه های تخریب شده آنجا بودم صحنه های دلخراش زیادی دیدم که هیچوقت یادم نمی رود و البته یکی از خاطات آن دوران هم مربوط به کنسرت استاد شجریان است که به همراه آقایان کلهر و علیزاده و همایون خان اجرا شد و چه شوری داشتیم در پشت صحنه های آن برگزاری و چه همت والایی داشتند این مردم نیکوکار
…………………………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. زنده باد شما.
متاسفانه دیدن دردمندی دیگران چیزیست که هرگز از حافظه و قلب آدمیزاد ( البته این شامل همه نمیشه) پاک نمیشه…بد یادگاریست و ماندگار ….
و اینکه شما در هر مسئولیتی که بودین همیشه با وجدان و درد شناس و متعهدانه کار کردین…چه اون موقع چه الان این زنده باد داره….
……………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. وجدان کار و اساسا وجدان داشتن، شاید بشه گفت دلیل زندگی کردنه.