ریتم کند رویش مرگ‌بار شب‌های‌ بلند خیال‌های‌ بی‌سرانجام

به سفری می‌روم که مدت‌ها بود آرزویش را داشتم. سفری به دور دشت کویر و کویر لوت.

خلاصه‌اش می‌شود این: از تهران به سمنان و دامغان و شاهرود و سبزوار و نیشابور و بیرجند و طبس و زاهدان و بم و کرمان و شهربابک و یزد و کاشان و دوباره تهران.

راستش را بخواهید، این‌بار هیچ فروغی در دلم روشن نیست. این‌بار فقط می‌خواهم بروم. برای دور شدن از حقارت ناحقی که گرفتارش شده‌ام.

به این امید که مدتی در گوشه‌ای، ناآشنا در خودم بلولم…اما می‌دانم و البته صد افسوس، که این‌گونه نخواهد بود.

اتاقم طول و عرضی ندارد که در نیمه‌شب‌ها بتوانم در آن گامی چند بردارم. فقط می‌توانم زانو بزنم و سر به زمین بسایم… این است که سفر می‌کنم.

من برای ۹ روز می‌روم، آن‌گاه شاید آدم دیگری برگردد.

خدا می‌داند، حجم سخنانی که فرو می‌برم چه اندازه زیاد است. با این‌حال، بابت این گزافه‌گویی‌ها، عفو کنید.

چرا که من گرفتار ریتم کند رویش مرگ‌بار شب‌های‌ بلند خیال‌های‌ بی‌سرانجام شده‌ام.

دیدگاه‌ها

  1. شهرزاد فتوحی

    خداوند تو را شفا دهاد جوان… من نیز به این درد مبتلایم اما شفایم را خداوند به مرگ حواله کرده…
    به بیابان برو…بیابان آدم را تسکین می‌دهد … آرام می‌کند… حداقل وقتی در آغوشش هستی چنین است…

  2. مهدی فتوحی

    عزیزم مشکل تو با بیابان و این حرفها حل نمی شود. این کارها مثل قرص استامینوفن کدئین می مانند برای درمان درد بیماری سرطان. اینجور مواقع باید دوزمصرفت را ببری بالا. برو یک کتاب از مارکی دوساد بخوان یا فیلم پرتقال کوکی کوبریک یا سالو پازولینی یا چه می دانم کتاب ۱۹۸۴ اورول یا حتا چنین گفت زرتشت نیچه را بخوان یا چه می دانم هرچیز که بی قرارترت کند. آرامش می خواهی چه کار. آب کم جو تشنگی آور به دست. در ضمن این قیافه ی ننه من قریبم اصلا هم بهت نمی آید . این کارها را بگذار برای اهلش. به قول حافظ
    من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشق
    چارتکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
    و تو چارتکبیر زده ای رفیق
    حرمت اندیشه ات را نگهدار که داری جا پای خیلی ها می گذاری . تو داری در خاطره ی تاریخ قدم بر می داری. وقتی عشق چهاراسبه می تازد باید عنان بدو واگذارد و دل به دریا نهاد .
    که از شبنم عشق خاک آدم گل شد
    صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
    سر نشتر عشق بر رگ روح زدند
    یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
    ( نجم الدین رازی/ مرصاد العباد)

    به عنوان حسن ختام یک رباعی هم از خواجه عبدالله تقدیمت می کنم شاید ناگفته هایت را بهتر بیان کند.

    سیر آمدم ای خدای از هستی خویش
    از تنگدلی و از تهی دستی خویش
    از نیست چو هست می کنی بیرون آر
    زین نیستی ام به حرمت هستی خویش

    پاورقی:

    عجب منبری رفته ام من! یک شیشکی هم نثار خودم می کنم که خر برم ندارد برای خودم خری شده ام.

  3. مهدی فتوحی

    برای این که به تو هم ثابت بشود من پخی یستم ایرادهای خودم را بگیرم: ننه من غریبم درست است و در ضمن فیلم را نمی خوانند. می بینند. بقیه ی ایرادها را خودت بگیر سرت گرم بشود…..

  4. فرزانه

    همه ما شبیه هم هستیم دوست عزیز. تو گرفتار شب های بلند خیال های بی سرانجامی و من اسیر عصرهای بدون کشدار انتظار های بدون ثمرم.

  5. مریم

    سفر به سلامت!
    امیدوارم که به هدفی که براش این سفر رو انتخاب کردید برسید. براتون دعا می کنم.
    امیدوارم آدم دیگری برگردد !

  6. ali jabbaari

    salam arash khaan ?che tori ?dar che haali ? mmese inke shab ke mishe to ham mesle man vaarede fazaaye asaatiri daraoone khodet mishi !fekr mikonam in tor baashe !fekr mikonam agar az in vaz khasteh shodi dar vaghe az khodet kami khasteh shodi va rastesh hale in joor chizaa ba safar nist chon az khode adam ke gorizi nist,vali be fekre ye ettefaagh baash ke betooneh kheyli khosh haalet koneh !!!betooneh kamelan fazaaye roohito avaz kone!!arash khaan ketaabe resaaleh ye dar tarixe adyaan ro khunadam ,kheyli toop bood ketaab ghodrate ostooraro hanooz shooroo nakardam ,chandin maghaaleh ham az esmaayeelpoor khoondam!ey kaash behem migofti nazaret raje be esmaayeel poor chiye !ba’d bayad begam ke alaan donbaale ye ketaabe dorosto darmoon migardam ke tamaame asaatire iraani ro morrefi kardeh baashe , serfan morrefi kardeh baashe va albateh sehhate elmi boodanesho shomaa ta’eed koni.intoriyaa kholaase besyaar donyaaye zibaayest, taghriban tammame vaghtamo be khodesh ekhtesaas mideh , vali besyaar amoozandast va dar eyne haal honarmandaaneh,hamishe azat mamnoonam ke maghaaleh haat vaghean mano alaaghe mand kard be in maghooleh !ye baar ostaad shafiye kadkani sare kelaas goft OSTAADE VAGHEYE kasi hast ke daneshjoo ro be chizi ke dars mideh alaghe mand kone.man ke eftekhaare shagerdiye shomaa ro nadashtam vali jedan baa maghaaleh haaye shomaa bood ke be in zamineh motaale’aati alagheh mand shodam,khodaa shomaa ra kheyre kasir bedahad,ya hagh,mohem tarin chiz ine ke adam ehsaase mofid boodan kone va be raasti shomaa az mofid tarin adam haaye hastid ke man dar toole zendegim didam

  7. لیلا

    سلام
    کلا سفر حال و هوای آدمی را تغییر می دهد.
    تو با سفر و دیدن چیزهای جدید و تجربه کردن شاد میشوی
    همیشه به سفر باشی همراه با سلامتی و آرامش
    ……………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. بله. سفر و یادگرفتن؛ موضوعات مهمی هستند برای من.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *