دوباره به این شهر بی‌اسطوره برگشتم

از سفر برگشتم و همه چیز در طول سفر، طبق آن‌چه در نوشته قبلی بیان کرده‌ام، پیش رفت. چند عکس از سفر هست که تقدیم می‌کنم.

 

برنج‌کاری (نشا) در سفید چاه

 

 قبرستان سفید چاه

 

 شالیزار در سفید چاه

 

تانگری داغ (کوه خدا): محل دفن خالد نبی

 

 

اسب ترکمن

 

در نزدیکی کلات

 

عشایر کلات

 

عشایر کلات

 

عشایر کلات

 

قصر خورشید: کلات نادری

 

موزه مردم شناسی کلات

 

 کلات: خدایان به قربانیان می‌نگرند

 

پسری از کلات

 

تلاش

 

در راه کلات به مشهد

 

برج اخنگان

 

دیدگاه‌ها

  1. زهره نيلي

    سلام.رسیدن به خیر.شالیزار و گندمزار رو همیشه خیلی دوست داشتم در نتیجه از دیدن دو تا عکستون لذت بردم.عنوای یکی از عکسا هوشمندانه و عالی بود: خدایان به قربانیان می نگراند…

  2. *

    سلامی دوباره.
    مثل همیشه عکسهاتون زیباست. همیشه زندگیهای ساده ،جذاب تر به نظر میرسند و من عکسی که مربوط به عشایر کلات و گندمزارها است رو بیشتر دوست دارم.دست شما درد نکنه که همیشه ما رو( با نمایش عکسهای سفرتون) همسفرخود میکنید.
    با آرزوی سلامتی و موفقیت

  3. cydar

    شاید به همین دلیل باشد که همیشه از شنیدن هر آنچه مرتبط با ترکمانان است لذت می برم.
    یک حس عمیق و خوشایندو آشنا……………شاید دلیلش یک رگ ترکمنی باشد!
    از بین تمام عکسهای زیبا اسب ترکمنی را بیشتر دوست دارم .حس آزادی در نهایت آرامش را القا میکند.

  4. اسطوره!

    سفیدچاه بی اسطوره نیست شایدشما اطلاعات درستی دربارش ندارین
    همه قهرمان هارو تو بوق و کرنا اعلام نمی کنند خیلیا که اون پایین زیر خروارها خاک خوابیدن بزرگترین قهرمان های زندگی خانوادشون بودن …………………………………….. بهم برخورد من مال همون حوالیم زود قضاوت نکنید
    …………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. دوست عزیز، عنوان این نوشتار من به “سفید چاه” بر نمی گرده، بلکه به تهران برمی گرده. منظور بنده از برگشتن، برگشتن به تهران بوده. موفق باشید.

  5. سیما سلمان‌زاده

    عنوان رو‌ خیلی دوست دارم.
    عکسهای سفیدچاه عالی هستند.
    سپاس
    ………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس بابت مطالعه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *