جمعه‌ام درد می‌کند

این روزها آن‌قدر دردهای عجیب و غریب وجود دارد و آن‌قدر همه گوششان پر شده از شنیدن این دردها، که حتی افسون قلم و جادوی تصویر هم نمی‌تواند مرهم باشد.

ظاهرا همه‌امان خالق درد و مخلوق آنیم. از طرفی نهایت همدردی، کمی، آن هم سطحی، شنیدن دردهاست.

این است که آدمی نمی‌داند با این درون در حال انفجار خود چه کند و نزدیک شدن به دیگری به مثابه نزدیک شدن یک توده باروت به توده دیگر است. گویی همگی آبستن Big Bang دردهاییم.

دیدگاه‌ها

  1. مهدیس

    سلام. مبارکه. لباس جدید تنش کردین. امیدوارم در این خونه رو دیگه نبندید. اینجا از معدود جاهایی بود که خیلی از آدم هایی که بهش رفت و آمد می کردن بجای همدردی تلاش می کردن دوا و درمون باشن, همراه می شدن, یه گوشه کار رو می گرفتن, می آموختند و آموخته هاشون رو خرج پروژه هایی می کردن که از همین تریبون باهاش آشنا شده بودن. مجبورم افعال ماضی به کار ببرم چون اینجا دیگه خلوت شده. تعجبی هم نداره چراغش این اواخر خیلی کم سو بود یه مدت هم که خاموش شد. ولی محفل این خونه اونقدر گرم و خواستنی هاست که دوباره همه دورش جمع بشن. امیدوارم اگه همسایه درد بودید یا همخونه شادی, اگه جوینده همدرد بودید یا یابنده همراه, چراغ اینجا رو همیشه روشن نگه دارید.
    بعدن نوشت: خوشحالم که اینجا هنوز منو می شناسه. احتیاجی نبود اسم و آدرس ایمیلم رو تایپ کنم. خودش می دونست من کیم :)
    ………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام بر مهدیس گرامی. خیلی خوشحالم که تونستم به قولم وفا کنم و دوباره بنویسم، هرچند خیلی طول کشید. سپاس از ابراز محبتت.

  2. سیما سلمان زاده

    آرش جان درود
    جمعه رو هم از سر می گذرونیم تا شنبه رو با قدرت بیشتری شروع کنیم
    اجازه بده چندتا دلنوشته از جمله به اشتراک بگذارم

    جمعه ها،
    قدمش سنگین است
    نفسش سنگین است
    آغاز فوق العاده ای دارد
    تو را جذب خودش میکند
    اما .. اما امان از پایانش
    تمام غم و دلتنگی تو را خواهد گرفت
    به وحشیانه ترین شکل ممکن
    به دلت یورش میبرد
    و تو را
    به کنج تنهایی نبودن عزیزترینت میکشد …
    اما مگر سر کردن با این همه غم
    کار آسانی است
    مگر میشود به جای خالی نبودنت فکر نکرد
    برای سر کردن غم دوری تو
    حتی یک عمر هم
    افاقه نمیکند …
    مانی_دانته

    جمعه باشد
    و عطر تبسم چشمانت
    بی پروا
    بر دستانم ببارد

    و طلوع آبی عشق
    بنوازد
    زیباترین ترانه ی نیاز را
    بر آدینه باران نور….

    ایوان خاطرات ما
    شمعدانی های بی تاب
    و غروبی به وسعت اشک
    بر دامان طلایی پرواز…

    من
    اینگونه میسرایم
    تو را
    بر وسعت آدینه ای
    به رنگ آبی مهتاب……..
    سمیه_خلج

    تکلیفش باخودش روشن نیست
    جمعه رامی گویم..
    نمی داند بایدشادباشد
    یاغمگین
    وسط بلاتکلیفی باخودش گیرکرده است
    نمیدانددل چه کسی رابه دست آورد
    دونفره هایِ عاشقانه
    یا دلتنگی هایه بی قراری وتنهایی
    جمعه سرگردان است میان ماندن یارفتن
    نمیداندبغض کند یا بخندد
    جمعه مثل مسافری ست که بعداز
    سالها عزم بازگشت داشت ولی
    ازپروازجامانده.
    دل پردردی داردجمعه…
    فرهاد_فرهادی

    اینها رو نوشتم که بگم جمعه رو جدی نگیر…
    این جمعه هم میگذرد?
    ………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. ارادتمندم. سپاس که برام پیغام گذاشتید.

  3. مینا

    با ناامیدی اومدم اینجا گفتم اگرم چیزی ننوشتین مطالب قدیمی بخونم ولی خوشحالم که دوباره نوشتین
    ………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. زنده باد شما. دارم سعی می کنم دوباره بنویسم.

  4. گندم

    سلام
    خوبه که می نویسید
    ننوشتن شما مثل یک‌جور گم شدن بود.
    پس خوبه که پیدا شدید
    ………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. زنده باد شما.

  5. فلورا شعبانپور

    سلام
    من هم خیلی خوشحالم که اینجا هستم…چون فکر میکردم شما در اینستاگرام مینویسید و من چون نمیخوام به اینستاگرام هم مبتلا بشم به ناچار محرومم…
    اما در خصوص جمعه و دردش… باید بگم که چاره نداره اما میشه مدارا کرد و کمتر آسیب دید… راهش دوری گزیدن از جذب غم و درده! نمیتونم توضیح بدم که چطور باید دوری گزید؟! چطور در برابر هجوم افکار ناخوشایند ایستادگی کرد… خودم هم کم کم و ناخودآگاه یا شاید ناخواسته آموختم… حالا به جایی رسیدم که حتی اگر دلم بخواد به نوای محزونی گوش کنم… گاهی حتی در گوگل جستجو میکنم در یوتیوپ پیدا میکنم … اما گوش نمی دم! باور بفرمایید گاهی با اطمینان حتی در فیسبوک همخوان میکنم… اما در برابر گوش دادنش مقاومت میکنم… غم و درد رو راندن، در ابتدای امر طاقت فرساست… اما آموختنی ست! البته شاید تجربه ی من اینطوره…
    تمام این سخنرانیهایی که مرتکب شدم به این معنا نیست که انسان بسیار شادی هستم و روحیه ای بسیار مفرح دارم… نه… انسان بهتری شدم و تلخ نیستم و این برای من گنج و غنیمت بزرگیست… درود
    ………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. زنده باد شما. اینکه آدم در چالش‌ها به دنبال تغییر و بهبود باشه، خودش از بزرگترین موهبت‌هاست.

  6. ناديا

    هر روزم جمعه است…
    توام با زخمی که هر روز روی اون نمک میپاشن
    از سرسختی و صبوری خودم در عجبم
    خیلی وقته که شنبه رو حس نکردم….
    ………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. امیدوارم اتفاقات خوب براتون بیفته.

  7. Masi

    شاعر می فرماید: درد در من همیشه پابرجاست / تا که دستان مهربانت را، روی آشوب این عصب بکشم

    درد که همیشه هست، درد جز جدایی ناپذیر وجود انسان ِ …….افسون قلم ِ شما اما حکم همین دستان ِ مهربان روی اعصاب آشفته رو داره.
    بنویس لطفا، نوشتن توی ِ خون و رگ و پی شماست.اینو باور کن لطفا.
    ……………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. زنده باشید.

  8. لیلا

    سلام
    همین نوشتن فکر کنم ار دردت کم میکنه!!

    مى‌گویند که درد
    ‏آدم‌ها را به هم نزدیک مى‌کند؛
    ‏به من بگو
    ‏کدام‌مان شاد هستیم
    ‏که این همه از هم دور مانده‌ایم؟

    اوغوز آتای
    ………………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. عالی بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *