صبح در هنگام ترک خانه، به دلیلی ناراحت و برای انجام فعالیت هایم در ادامه ی روز بی انگیزه بودم. این بی انگیزگی تا جایی ادامه داشت که حتی یک ساعت بعدتر و در نزدیکی محل کار از خودم پرسیدم چه چیزی در این روز وجود خواهد داشت تا حال بدم را به حال بهتری تبدیل کند؟ راستش فکر می کردم امروز از زندگی ۳-۰ عقب خواهم بود.
ولی اتفاقاتی رخ داد، همه اش مربوط به کتاب…
۱- با سرکار خانم “ناهید سعادیتان” دیداری داشتم. کتاب شعرشان که تازه چاپ شده و همین دیشب به دستشان رسیده را به بنده هدیه دادند. از این اتفاق خوشحال شدم… یکی از گل ها را جبران کردم.
۲- برای حضور در جلسه ای مربوط به کتاب گردشگری خوزستان، به میدان انقلاب رفتم. کمی زود رسیده بودم، بنابراین به سراغ کتابفروشی ها رفتم و در یکی از آن ها چند کتاب خوب خریدم. یکی از کتاب ها، کتابی بود از “اُمبرتو اِکو”. با قلم این نویسنده ی ایتالیایی از طریق “مهدی فتوحی” سالها قبل آشنا شدم و افکارش را دوست دارم…. دومین گل را هم زدم.
۳- جلسه ی مربوط به کتاب گردشگری خوزستان خوب پیش رفت، در ضمن دو کتاب هم در همان جلسه هدیه گرفتم. با اینکه هر دو کتاب عالی بودند، اما یکی از آنها خیلی بیشتر خوشحالم کرد. از آن کتاب هایی است که نامش را نمی توانم ذکر کنم، درواقع از آنهایی است که در ایران اجازه ی چاپ نخواهند یافت. این هدیه یک میوه ی ممنوعه بود و چه کسی است که شیرینی میوه ی ممنوعه را ستایش نکند… بنابراین سومین و چهارمین و پنجمین گل را با هم زدم.
۴- آخر شب هم، تفاهم نامه چاپ یک کتاب را با یک شرکت مورد بررسی قرار دادیم و به نظر انجام شدنی باشد… ششمین گل را زدم.
در حالیکه ۹ صبح خانه را با حال بد ترک کرده بودم، بعد از ۱۵ ساعت، نیمه شب به خانه برگشتم. و تنها به خاطر روی ماه کتاب، ۶-۳ جلو افتادم.
دیدگاهها
سلام – تبریک
………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
سلام .
ممنون از لطفتون استاد .
شاد باشید و برقرار .
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. موفق باشید.
آرش جان با درود به تو دوست عزیر. هر موقع ناراحت هستی پنجره و یا درب خانه را باز کن و به “حرکت” فکر کن. این جمله را از ذهن خود عبور بده:
آی عشق؛
چهره آب ات پیدا نیست
………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام به تو.
هر وقت حس عقب ماندگی بهت دست داد کمی به بعضیا فکر کن قطعا بهتر میشی.
درنهایت هم میتونی یه زنگ به من بزنی تا دیگه حدتریک کنی…!
……………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. چشم قربان.
ارش خان سلام گرم من و عیال و شاهین برای شما
گاهی وقتها بد نیست جائی وجود داشته بباشد که ادم بتواند درد دل کنند که ظاهرا” اینجا همان جاست إ
نمیدونم چراا ما ایرانیها بخصوص تحصیلکرده ها و خارج رفته ها در موقع حرف زدن و پز روشنفکری دادن زمانی که از خارج صحبت میکنیم مرتبا از چگونگی رعایت مقررات توسط انها حرافی ها میکنیم ولی همینکه پا به وطن میگذاریم پای بند هیچ اصلی نیستیم. در خارج عمرا زباله در خیابان بریزیم ولی خیابانهای خودمان را زباله دان میکنیم. به تجربه شخصی خودم بیشترین درصد پرتاب زباله از ماشین به داخل خیابان مربوط به ماشینهای مدل بالاست. و یا چرا در خارج در جائی که باید در صف قرار بگیریم کاملا مبادی اداب رفتار میکنیم ولی در داخل براحتی حق دیگران را پایمال میکنیم. از این دست مثالها الی ماشااله میتوان زد.
امیدوارم این درد دل باب فتحی شود برای ورود دیگران و خود شما به این مقوله.
از اطاله کلام پوزش می طلبم.
به امید دیدار
در ضمن شاهین هم سلام ویژه میرساند.
…………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. خوشحال شدم کامنت شما رو دیدم. سلام بنده رو به شاهین معروف برسونید. به امید دیدار دوباره.
بیشتر ممنوعات و مکروهات و یواشکی ها ، ماندگار، عجیب و در کمال ناباوری خوشایندترینند….
لب تو میوه ی ممنوع “ولی” لب هایم، هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد…
همین ” ولی” گویای همه چیزه بنظرم…
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام.
ولی نباید گل خورد.
………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. موافقم.
سلام
گل زدی یا گل خوردی؟؟!!
……………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. تو متن مشخصه که.