ادامه از بخش اول:
۶- کوه و خدا:
قبل از هر چیز، جالب است بدانیم اینکه جایگاه خدا در کوه است، باوری عام و قدیمی است.
پناه جستن خدایان به کوه و تولید مثل آنان در کوه و اقامتشان بر کوه از قدیم نمایانگر اهمیت و تقدس کوه نزد مردمان مدیترانه بوده است. موضوع مهم این است که خدا در کوه با پیامبرانش سخن گفته است و همین موضوع باعث تقدس کوههایی شده که به اعتقاد مردم این اتفاق در آنها صورت گرفته است. هرودوت مینویسد:” ایرانیان عادت داشتند که بر بلندترین قله کوهها برای زئوس (هرودوت خدای ایرانیان را زئوس تصورکرده است) قربانی دهند.” ارتباط خدایان و اسطورههای هندی هم با کوه مشخص است. در هنر مسیحی چهار رودخانه از کوه مقدس و عرش خدا جاری میشوند. در وندیداد، اشاره شده که اهورامزدا در بالای کوه با زردشت مکالمه کرده است.
۷- کوه و خورشید:
در ادبیات و فرهنگ عامه، خورشید در پس کوه غروب میکند.
در نقاشی کودکان، در اکثر مواقع کوهی حضور دارد و بر فراز این کوه همیشه خورشیدی در حال درخشیدن است. ارتباط کوه با خورشید در بسیاری از جوامع هند و اروپایی و غیر هند و اروپایی دیده شده است.
بزرگترین خدای جامعه اینکا، خورشید بود که برای عبادت او عبادتگاههای بزرگ و چندین طبقه هرم مانند میساختند که نمادی از کوه وآسمان بود. در اساطیر آریایی کوه با خورشید و آب با ماه ارتباط داشته است.
۸- کوه و شاه:
بنا به سنت ایرانی، تاریخ بشر با کیومرث آغاز میشود. در متون قدیمی کیومرث نمونه اولین انسان است که حتی پیش ازآفرینش جهان انسانی هم وجود داشته است. جالب است بدانیم، کیومرث که اولین انسان (مرد) و اولین پادشاه جهان در اسطورههای ایرانی است، کوهنشین معرفی شده است:
کیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای
کیومرث را “گرشاه” یعنی “پادشاه کوه” هم خواندهاند.ن قش شاهان ایرانی را بر کوه حجاری کردهاند. آرامگاه برخی از شاهان ایرانی نیز در داخل کوه است. مهرداد بهار توضیح جالبی در این زمینه دارد. او در رابطه با دفن پادشاهان هخامنشی در دل کوه رحمت (کوه نزدیک تخت جمشید) اظهار میدارد، همانطورکه خورشید در کوه غروب میکند، شاه هم در کوه غروب میکند. از کوه که آب بیرون میآید، نعمت بیرون میآید. شاه هم که نعمت بخشنده است در کوه مدفون میشود تا همچنان برکاتش ادامه داشته باشد.
۹- کوه و انسان:
رابطه کوه و آدمی از دیرباز برقرار است، در واقع از همان هنگامی که بشر قبل از آمدن به دشتها در میان غارها میزیسته است.ب عدها تکلم، یعنی آنچه که آدمی را از بقیه موجودات مجزا میکند، احتمالا برای اولین بار در کوه برای بشر اتقاق افتاده است. در واقع کوه اولین موجودی است که با پژواکش جواب انسان را داده و با او حرف زده است. به همین علت بشر از همان ابتدا کوه را دارای یک نیروی مافوق انسانی تصور کرده و برایش احترام خاصی قائل است و جایگاه خدا را در آن میداند. وقتی داستان پیامبران را میخوانیم، متوجه میشویم که بیشتر آنان در کوه بود که صدای خدا را شنیدند و سپس به میان مردم آمدند و پیام خدا را ابلاغ کردند. از طرفی وقتی به داستان توفان نوح رجوع میکنیم، میبینیم بعد از فاجعه سیل و سرگردانی مردم در دریا، قلهی کوه اولین چیزی است که سر از آب بیرون میآورد و حکم نجات دهنده را برای آن جمع فلک زده پیدا میکند. از این رو کوه به عنوان ناجی نسل بشر، مقدس میشود. واژه “منوش” در جوامع هند و اروپایی دو معنی داشت: یکی به معنی فکر (انسان/مرد) و دیگری به معنای کوه. کوه منوش در اوستا (یشت ۱۹، بند۱) ذکر شده است ولی در آن جا “منوشه” نامیده شده است. منوش احتمالا از همان “منو” ریشه میگیرد و “منو” در ادبیات هندی نیای قوم آریا و نخستین قربانی کننده و به عبارتی از نمونههای “نخستین انسان” است. همچنین وجود واژه “منو”، در واژه “منوچهر”یا “منوشچهر”، یکی از شاهان افسانهای ایران تمیز داده میشود. بنا به روایت بندهش (فصل ۱۲، بند ۱۰)،”منوش چهر” در کوه “منوش” به دنیا آمده است. منوشچهر (منوچهر) همان شاه ایرانی است که در برابر حمله افراسیاب، شاه توران قرار میگیرد و پس از یک دوره طولانی از نبردها، تیر معجزهآسای آرش کمانگیر مرز میان ایران و توران را مشخص میکند. “منوشچهر” پسر “منوخورنر” است که در اینجا “خورنر” تغییریافته همان واژه “خورنه” اوستایی است که در بالا ذکر شد و به معنای “فر” است.
جالب است بدانیم که “منو” در ادبیات باستانی هند، داستانی شبیه به داستان طوفان نوح دارد. کوه در ایران حتا گاهی مورد ستایش قرار میگیرد. به این دو جملهی برگرفته از اوستا نگاه کنیم: کوههای آب ریزان را میستاییم و میستاییم ستیغ کوهی را که تو بر آن روییدی.
۱۰- کوه و آسمان:
کوه به آسمان نزدیک میشود و از این طریق با خدا و قدوسیت ارتباط مییابد. کوه پیوند زمین و آسمان را شکل میدهد. در اساطیر ایرانی قله البرز از زمین تا درازای آسمان (پل چینوت) کشیده شده و ارواح پس از مرگ در سفر خود به جانب بهشت یا دوزخ از آن باید بگذرند. در واقع در باورهای کهن ایرانی، آسمان از چهار طبقه تشکیل شده است: پایگاه ستارگان، پایگاه ماه، پایگاه خورشید و سرانجام پایگاه روشنی بیپایان(بهشت)
در معماری اهرام مصر که تداعی کننده کوه هستند، ارواح فراعنه قرار است که از طریق این کوههای مصنوعی به جهان دیگر انتقال یابند.
۱۱- کوه و مرکز دنیا:
به طور کلی، رمز پردازی مرکز جهان شامل نمادهای زیر است:
۱- در مرکز جهان، کوه مقدس واقع شده و در آنجا زمین و آسمان به هم میپیوندند.
۲- هر معبد و هرکاخ و هر شهر مقدس و هر اقامتگاه شاهانه با کوه مقدس همانند شده و بدین گونه به مقام مرکز ارتقا یافتهاند. نمادگرایی در ارتباط با مرکز و کوه کیهانی، اعتقاداتی را به وجود آورده بود که مکانهای مقدس و حرمهای مطهر را مراکز جهان قلمداد کرده و معابد را تصاویری از کوه کیهانی میدانستهاند. بهشتی که آدم در آن با آب و گل آفریده شد، در مرکز کیهان واقع است. بهشت ناف زمین بود و بنا بر روایتی بر فراز کوهی، بلند تر از همه کوهها قرار داشت.
۱۲- کوه و مرگ:
میرچا الیاده اشاره میکند که آفتاب در میان کوهستان غروب میکند و راه مرده به جهان دیگر، همواره ازآنجا میگذرد. لفظ معمول و عادی در زبان آشوری برای “مردن”، “به کوه آویخته شدن” است.
بنا به معتقدات مردمی اورالی ـ آلتایی، راه مردگان جادهای سربالایی در کوهستان است.
۱۳- خورشید و خدا:
دانته میگوید: “در همه عینیات جهان چیزی ارزشمندتر از خورشید به عنوان نماد خدا وجود ندارد. زیرا که خورشید با زندگی مرئیاش، نخست خود و همه اجرام آسمانی و زمینی را منور میگرداند.” خورشید تجلی خداست. تقریبا در همه فرهنگهای کهن زمانی وجود دارد که خورشید، خود خدا بوده است. به عبارت دیگر، ایزدان خورشیدی را در همه تفکرها میتوان یافت:
شمش ایزد خورشید بینالنهرین بود. حتی مردوک هم در ابتدا خدای خورشید بود.
مهر و جمشید در ایران باستان به گونهای از ایزدان خورشیدی به شمار میآیند.
رع خدای آفتاب مصریان بود. در اساطیر یونان، هلیوس ایزد خورشید است.
زاس خدای خورشید در چین و آماتراسو ایزدبانوی خورشید در ژاپن هستند.
حتی در باور اسلامی، خداوند نور آسمانها و زمین است. و این نور به طور اخص تداعیگر خورشید است. در جایی از اوستا، کالبد اهورامزدا همانند خورشید تصویر شده و در جای دیگر خورشید چشم اهورامزداست. در خرده اوستا،”خورشید نیایش” نماز مختصری است که بامداد و شامگاه خوانده میشود و بخشهایی از آن در ستایش اهورامزدا، امشاسپندان و ایزدان است. همچنین از ایزدان زرتشتی، هور و خورشید است که زمین و آنچه در اوست را پاکیزه میدارد. او زیباترین پیکر را در میان آفریدگان “هرمزد” دارد و به منزله چشم اوست. و دیوان فقط هنگامی دست به کار میشوند که او غروب کرده باشد.
۱۴- خورشید و شاه:
شاه نماینده خورشید بر روی زمین است. گاهی شاه با ایزد آفریننده و خورشید برابر است.
در بعضی سنتها خورشید نیروی حیاتی شاه را در خود نگه میداشت که انعکاس یا مسبب نیروی حیاتی مردمش و حاصلخیزی سرزمینش بود.ا مپراتور ژاپن از سوی ایزدبانوی خورشید “آماتراسوا” نزول میکند.
“شو” نام امپراتور افسانهای چین است که به خورشید منصوب بود.
همچنین شاه ایرانی نمادی از خورشید است. واژه “شید” که در خورشید آمده است در واژه جمشید هم دیده میشود. در واقع به سبب زیبایی و فروغی که از جم ساطع میشد به او لقب “شید” داده بودند. خورشید در منابع کهن علامت اقتدار سلطنت و بقای ایران زمین بوده و به عنوان مظهر مملکت، بالای چادر شاه و حتی بر درفش پادشاهان قرار داشته است. سخن دیگر اینکه، نقش خورشید را بر تختهای سلطنتی و تاج شاهان میتوان تشخیص داد. ابوریحان بیرونی مینویسد:
“از آیین ساسانیان در این روز (مهرگان) این بود که تاجی را که صورت آفتاب بر آن بود به سر میگذاشتند…” آمین مارسلن مینویسد: یکی از پیش نامهای شاهان اشکانی برادر خورشید و مهر بوده است.
در واقع هرچند که به عقیده کارشناسان “مهر” همان خورشید نیست، ولی نمیتوان گفت که مهر و خورشید با هم بیارتباط هستند و میدانیم که مهرداد نام برخی از شاهان اشکانی است. در ایران روزگار صفویه هم پادشاه را برادر خورشید مینامیدهاند. به زعم “مهرداد بهار” شاه، برادر خورشید است. همانطوریکه خورشید در کوه غروب میکند، غروب شاه ایرانی هم در کوه است و به همین خاطر شاهان هخامنشی در کوه دفن شدهاند.
نماد خورشید را در بسیاری از فرهنگها به شکل صلیب (چلیپا) نقش کردهاند. و میبینیم در تخت جمشید و نقش رستم، مقبره شاهان ایرانی در مرکز یک صلیب واقع شدهاست. در واقع چلیپا نمادهای فراوانی را میپذیرد که ما از آن جمله، به مواردی اشاره میکنیم که به بحثمان مربوط میشود: زروان (زمان بیکران)، نماد الوهیت آریائیها، دیائوس(خدای باستانی آریائیان)، چهارآخشیج (آب، باد، خاک، آتش)، خورشید و حرکت خورشید، آتش،چهار سوی گیتی، زندگانی طولانی، زندگانی جاوید، رهایی و رستگاری، تکامل و تعالی. در مصر، شاه با خورشید هم ذات پنداشته میشد. همانطور که خورشید مرکز جهان شمرده میشود شاه هم مرکز قلمروی فرمانروایی است.
۱۵- بناهای خورشیدی:
به نظر میرسد بسیاری از بناها و ساختمانهای عهد باستان بر مبنای تفکر تقویمی/خورشیدی ساخته شدهاند. از همه مشهورتر یکی در فرانسه (کارناک) و دیگری در انگلستان (استون هنج) است. برای اهرام مصر و حتی برخی از بناهایی که در ایران وجود دارند (کعبه زرتشت و برخی از چهار تاقیها) نیز تفسیرهای نجومی و تقویمی ارائه شده است.
۱۶- شاه و خدا:
“حتی اگر همه نیروهای سازندهی جهان هستی در اختیار خدایان باشد، پدیدآوردن شالودهی تمدن بشری، وظیفه شاهان (میرنده) است.” در دوره خاصی از تاریخ بینالنهرین، پادشاهان دارای الوهیت بودند. در این زمان، پادشاهانی که به خدایی شناخته میشدند، ادعا میکردند که پسر یا برادر خدایان اصلی بودهاند. همچنین در مرحلهای از دوران باستان، شاه را غالبا دارای نیروهای فوق طبیعی یا تجسم یکی از خدایان میدانستند و بر اساس این باور اعتقاد داشتند که سیر طبیعت کمابیش زیر فرمان اوست و هم او مسئولیت بدی و خوبی آب و هوا، بدی و خوبی محصولات و از این قبیل را بر عهده دارد. عقیده بر این بود که شخص شاه، کانون پویای گیتی است که شعاعهای نیرو و توان از آن به همه جای ملکوت میتابد. و از این رو هر حرکت شاه،از چرخش سر گرفته تا بالا رفتن دست یا مثلا عطسهای، بلافاصله در بخشی از طبیعت اثر میگذارد. به طور کلی شاه نقطه اتکا و تعادل هستی به شمار میرفت. در اسطورههای ایرانی، جمشید نخستین انسان است که به مقام خدایی رسیده و شاه سرزمینهاست. او که بر همه هفت کشور فرمانروایی داشت و دیوان و مردمان را مطیع قوانین خود کرده بود، چون تاج بر سر نهاد، خطابهای تقریبا به این مضمون خواند: “من دارای فر ایزدی هستم. من پادشاه و خداوندگار شما هستم…” نویسندگان یونانی وصف کردهاند که شاهان ایرانی دارای یک فرشته یا روح ایزدی هستند. مورخ قرن چهارم، “تئوپومپوس” نقل میکند که بزرگان ایرانی در سر هر وعده غذا، میزی انباشته از خوراکیها برای فرشته شاه تدارک میبینند. تصوری که یونانیان از فرشته شاه داشتند، میتواند تعبیر معقول اعتقاد پارسیان به فروهرها، و از آن جمله فروهر پادشاه باشد. در واقع ایرانیان برای فروهر بزرگ شاه بزرگ احترامی ویژه قائل بودند.
شاه همچون ظرفی بود برگزیده از جانب خداوند، سرشار از قدرتهای فوق بشری که در اطرافش اثرات جادویی خاصی وجود داشت. هنرمندان ایرانی کوشیدهاند تا این خصوصیت را در نقشهایی که از شاه پرداختهاند با بزرگتر نشان دادن وی از دیگران جلوه دهند. همان طور که اهورا مزدا در نقوش باستانی ایران هیچگاه پا را بر زمین نمیگذارد،ب لکه همیشه در هوا پرواز میگیرد، شاه ایران نیز هرگز پا بر زمین نمینهاد. شاهنشاه ایران در کاخش بر روی فرشهایی راه میرفت که کس دیگری حق نداشت پا بر آن گذارد. بیرون کاخ هرگز پیاده نمیشد و بر ارابه یا اسب سوار بود. به طور کلی چنان که در نقشهای حجاری شده در زمان هخامنشیان و ساسانیان دیده میشود، شاه و اهورامزدا شبیه هم پنداشته میشوند. در این رابطه میتوان گفت که تنها ریش شاه و ولیعهد شبیه اهورامزداست و نه هیچ کس دیگر. شاهان ایران به طور مرتب مورد نیایش و اکرام و تعظیم از طرف اطرافیان واقع می شدند. “پوزیدونیوس” میگوید که دیدن شاه برای کسی امکان نداشت مگر اینکه آن شخص قبلا شست و شو میکرد و جامه سفید در بر مینمود. علاوه بر این کسانی که با شاه غذا میخوردند محدود به بستگان درجه یک میشدند. بهترین گواه بر این که شاه ایران موجودی سرشار از نیروهای ایزدی تصور میشد، پرستش یا ستایشی است که پس از مرگ وی به عمل میآمد. “اریستوبولوس” توصیفی دقیق از گور کوروش هنگامی اسکندر آن را دیدار کرده، برای ما به جای گذاشته است. او مینویسد در باغستانی، برج کوچکی قد برافراشته بود که با وسایل تشییع مجهز بود. در این جا مغان به پاسداری مشغول بودند و هرماه برای آن اسبی قربانی میکردند.
شاهان هخامنشی همانند همه شاهان بینالنهرینی منبع عمده علوم غیبی بودند، زیرا از راه خواب و یا واسطههای دیگر با خداوند ارتباط داشتند. شاه ایران در واقع خلیفه اهورامزدا بر روی زمین بود. شاه ایرانی به فضیلت گزینش الاهیش وجودی ممتاز و یگانه بود. هیبت و عظمتشان شاه، همان عظمت خدای ایرانیان را منعکس میکرد. برای همانندی شاه و خدا باید به نمایشنامه پارسیان، نوشته آیسخولوس اشاره کرد: در این نمایشنامه، او داریوش را “ایزوتئوس” یعنی برابر با خدایان،”تهئیون” یعنی خداگون، “نئوس پرسیانس” به معنای خدای ایرانیان و همچنین “اکه کوس” به معنای معصوم و برکنار از لغزش، نام میبرد. مهرداد بهار هم شاه ایران را مظهر اهورامزدا میداند. از طرف دیگر، اهورامزدا همچون “ورونا” خدا ـ شاه است. این موضوع هم رابطه و همسان باوری شاه و خدا را در دوران باستان مینمایاند. همسان باوری شاه و خدا نه تنها در ایران بلکه در بینالنهرین و مصر و سرزمینهای دیگر هم مشاهده میشود. در قدیم شاه سیام هرگز پا بر بر زمین نمیگذاشت و بر تخت زرین از جایی به جایی دیگر میرفت. مورد دیگری که در رابطه با شاه و خدا میتوان اظهار داشت این استکه برگزاری جشن روز اول سال (روزی که سرنوشت انسان و جهان در سالی که در پیش است، تعیین میشود) در بابل و به احتمال قوی در ایران، نوعی تجدید پیمان شاه با خدایان بود. در بابل چنین تصور میشد که در روز اول سال، همه خدایان به ریاست مردوک در معبدی گرد هم میآیند تا سرنوشت سالی را که در پیش است، و به ویژه حوادث زندگی شاه را تعیین کنند. در مصر باستان هم، فرعون همانند خدایان، بر کمربندش دم حیوانی را وصل کرده بود که از پشت کفلش آویخته شده بود و ریشی مصنوعی بر چانه داشت که وجهی الهی به او میبخشید.
۱۷- فر و کوه در اساطیر چینی:
از آنجا که فرهنگ سکاییها که سرزمینشان در میان امپراتوری ایران و چین بود، هم بر تمدن و فرهنگ چین اثر گذاشته و هم بر فرهنگ و تمدن ایران، مناسبتهای بسیاری در اسطورهها و باورهای ایرانیها و چینیها دیده میشود. مهمترین این همسانی را در شاهنامه فردوسی و کتابی موسوم به “فنگشنینی” میتوان ردیابی کرد. با این توضیح، نویسنده کتاب “آیین ها و افسانههای ایران و چین باستان” اذعان کرده که شاید بتوان به یاری اساطیر چین، به پرستش “رابطه فر و کوه” پاسخ گفت. او میگوید:
“در چین پنج کوه مقدس وجود داشت که چهارتای آنها در چهار جهت اصلی شاهنشاهی چین بود و پنجمی در میان آنها. شاهنشاه چین برفراز قلل این کوهها قربانیهای خود را پیشکش خدایان آسمان و زمین میکرد. یکی دیگر از آیینهایی که در چین برگزار میشد، آیین مشهور “فنگ” بوده که درباره خدایان آسمان و زمین به عمل میآمد و گمان میبردند که این خدایان، تندرستی شاهنشاه و بهروزی کشور را پاس میدارند. قربانیهایی که روی کوهها به عمل میآمد، در هنگام آغاز شاهنشاهی یک دودمان تازه اهمیت ویژهای داشت. بنا به اعتقاد چینیان هر یک از دودمانهای پادشاهی دارای موهبت زمامداری بود و همچنان که در ایران باستان فرکیانی از یک پادشاه به پادشاه دیگر میپیوست در چین نیز موهبت زمامداری هر سلسله تا پایان ادامه مییافت و سپس به دودمان دیگری منتقل میشد. این موهبت در عین حال که جنبه زمانی داشت جنبه مکانی هم پیدا می کرد و سلسله نیرومند و فرمانروا نیروهای سرکش را تا دیواره کوههای چهارگانه که مرز شاهنشاهی به شمار می رفت واپس میراند و بزرگداشتی که فرمانبران شاهنشاه جدید بر فراز کوههای چهارگانه نسبت بدو به عمل میآوردند، دارای اهمیت دوگانه سیاسی و دینی بود. اما از این گذشته، در پیوند موهبت زمامداری با کوهها جریان معجزآساتری نیز وجود داشت. بنابه اعتقاد چینیان در هنگام به پادشاهی رسیدن هریک از شاهان از یکی از کوههای چهارگانه ابر یا بخاری رنگین برمیخاست. مثلا وقتی “هوانگ-دی” به شاهنشاهی رسید، از کوه فئو در کرانه دریای خاور ابری زردرنگ برخاست و هنگام به قدرت رسیدن “یائو” از همین کوه بخاری قرمز رنگ متصاعد شد. بدینسان موهبت زمامداری به گونهای مادی و عینی برفراز کوه ها نمایان میگردید و در نتیجه کوه “فئو” که در نزدیکی دریا قرار داشت و دورادور آن را آب احاطه کرده بود پایگاه موهبت زمامداری و قدرت شاهنشاهی به شمار میرفت و بزرگداشت بسیار درباره آن به عمل میآمد.
موهبت زمامداری پادشاه چین، نقش مهمی در بیرون راندن بیگانگان از مرزهای چین و رواج تمدن در آن سرزمین بازی میکرد. درست همانگونه که فر کیانی نگاهبان اقوام آریایی بود و همه انیران و مهاجمان ویرانگر را از ایران زمین بیرون میراند.
۱۸- تعبیری از فرو کوه:
احمد نوری در نشریه وهومن مینویسد: “…پیوند فر ایرانیان که فر ایزدی و فر کیانی است با کوه و کوهستان، بدان سبب است که ایرانیان فر خود را مانند کوه پابرجا و جاوید میدانستند و بر این باور بودند که هیچ نیرویی نمیتواند فر ایرانیان را نابود سازد. همچنین کوهها را دارای فر ایزدی میدانستند و چون کوهها همواره در ایران دارای تقدس و ارزش بودند، فر خود را برگرفته از فر ایزدی کوهها میدانستند.”
۱۹- نتیجه:
خواننده محترم با خواندن مقاله فوق به خودی خود رابطه غیر مستقیمی را که میان “فر و کوه” برقرار است، درک می کند. اما تنها برای اشارهای کوتاه به نتایج زیر میپردازیم:
۱- کوه رابطه میان زمین و آسمان و در واقع رابطه میان انسان و خداست. فر هم واسطهای است که از ایزد به انسان میرسد. در این رابطه، کوه نمود عینی دارد و فر نمودی معنایی. از این طریق میتوان به ارتباط میان کوه و فر دست یافت. ۲- کوه جایگاه خدایان است. بنا به ارتباط شاه با خدا و همینطور شاه با کوه، کوه میتواند جایگاه شاه هم باشد. این مساله به همراه ارتباط شاه با فر میتواند جوابگوی رابطه میان فر و کوه باشد. ۳- فر از طرف ایزد و نمودی از اوست که به شاه میرسد. فر با خورشید ارتباط دارد. خورشید هم نمادی از ایزد است. از طرفی شاه با خدا و خورشید هم در ارتباط است. به این ترتیب باز هم به رابطه میان فر و کوه میرسیم. ۴- کوه یک مکان مقدس و جایگاه خدایان است. کوه به معنای گذر از یک مرحله به مرحله دیگر است. مرگ هم یک مرحله گذر است. دفن شاه پس از مرگ در کوه تداعیگر این مرحله گذر است. شاهی که از طرف اهورامزدا دارای فر است، در کوه دفن میشود. این هم رابطه دیگری میان کوه و فر.
آرش نورآقایی
منابع:
* آب و کوه در اساطیر هند وایرانی، امان الله قرشی، تهران، هرمس، مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها، ۱۳۸۰
* رساله در تاریخ ادیان، میرچاالیاده، ترجمه: جلال ستاری، تهران، سروش (انتشارات صدا و سیما)، ۱۳۷۶
*کالبد خدایان :مروری بر چگونگی تجسم امر قدسی در معماری تمدنها و فرهنگهای گوناگون، پژمان شقاقی، تهران، قصیده سرا، ۱۳۸۴
*آیین شهریاری در شرق، نویسنده سموئیل کندی ادی، مترجم فریدون بدرهای، تهران،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،۱۳۸۱
*فرهنگ نگارهای نمادها در هنر شرق و غرب، جیمز هال، مترجم: رقیه بهزادی، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۸۰
*آیینها و افسانههای ایران و چین باستان، نوشته کویاجی.جی.ک، ترجمه جلیل دوستخواه، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران، ۱۳۶۲
*فرهنگ مصور نمادهای سنتی، جی.سی.کوپر، ترجمه ملیحه کرباسیان، تهران، فرشاد، ۱۳۷۹
*فرهنگنامه خدایان، دیوان و نمادهای بینالنهرین باستان، نوشته جرمی بلک، آنتونی گرین، ترجمه پیمان متین، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۳
*از گونهای دیگر، جستارهایی در فرهنگ و ادب ایران، میرجلال الدین کزازی، تهران، نشرمرکز، ۱۳۶۸
*فره ایزدی در آیین پادشاهی ایران باستان، ابوالعلاء سودآور، تهران، نشر نی، ۱۳۸۴
*از اسطوره تا تاریخ، مهرداد بهار، گردآورنده و ویراستار:ابوالقاسم اسماعیلپور، ویرایش ۲، تهران، نشر چشمه، ۱۳۷۷
*شاخه زرین، جیمز جرج فریزر، ترجمه کاظم فیرزومند، تهران،آگاه، ۱۳۸۲
*اساطیر ایران، نوشته جان ر هینلز، ترجمه و تالیف باجلان فرخی، تهران، اساطیر، ۱۳۸۳
*درفش ایران از باستان تا امروز،نصرت الله بختورتاش، تهران، بهجت، ۱۳۸۳
*سرور دانای آسمانها،ن ویسندگان: تونی آلن ـ چارلز فیلیپس ـ مایکل کریگان، مشاور:وستا سرخوش کرتیس، مترجمان: زهره هدایتی ـ رامین کریمیان، تهران، نشر نی، ۱۳۸۴
*نشان راز آمیز: گردونه خورشید یا گردونه مهر، بختورتاش، ویرایش ۳، تهران، فروهر، ۱۳۸۰
*نماد خورشید در فرهنگ و ادبیات، راهله غراب، محقق، ۱۳۸۴
*نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایران، آرتور کریستین سن، ترجمه و تحقیق: ژاله آموزگارـ احمد تفضلی، تهران، نشر چشمه،۱۳۷۷
*پیکرگردانی در اساطیر، تالیف منصوررستگار فسایی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳
*فرهنگ نمادها، ژان شوالیه، آلن گربران، ترجمه و تحقیق سودابه فضایلی ،تهران، انتشارات جیحون، ۱۳۸۵
*فصلنامه کوه، شماره ۳۷، سال ۱۰، کوههای مقدس، مرتضی دزفولی
دیدگاهها
سلام. من الهه حبیبی هستم. کارشناس رادیو ایران صدا. ما برنامه ای به نام میراث داریم که مربوط به میراث فرهنگی ایران است. لطفا با شماره من تماس بگیرید که در صورت امکان با هم همکاری داشته باشیم.
۰۹۱۹۲۱۹۱۷۲۴
از ساعت ..:۱۸ تا ساعت ..:۱۹ صدا و سیما را تحمل کردم و منتظر برنامه شما بودم ولی خبری نشد. فکر می کنید ساعت و روز اطلاع رسانی شما را درست خواندم؟ یا تأخیر داشته است؟ یا نمی دانم….
…………………………………………………………………………
جواب: سلام. البته چیز مهمی را از دست ندادید، اما از شبکه ۲ در همان ساعتی که گفتم برنامه زنده پخش شد.
پخش شد ۱۸:۳۰ کانال ۲
tabrik migam baraye movafaghiyat haye pey dar peyat .az jesaratat dar kalam mosahebe tv khosham amad .hakime tavanaei hasti eftekhare shagerdyat ra ta akhare omr yadak khaham keshid.
……………………………………………………….
جواب: سلام و سپاس
سلام استاد .الان با مرد شریف و بزرگوار آقای رضوانیان تماس تلفنی داشتم سلام گرمی رساندند و فرمودند به دلیل عدم دسترسی به اینترنت نتوانسته برایتان پیام بگذارد.به هر حال خیلی خیلی سلام گرم گرم رساندند.
راستی به دلیل فراموشی که گرفتم برنانه دیروز را دیر متوجه شدم و سعادت دیدن برنامه نبود.ایا باز برنامه ادامه دارد؟
………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام به شما و آقای رضوانیان. واقعا نمی دونم که برنامه پخش دوباره داره یا نه. به امید دیدار
سپاس از شما برای این مطلب روان و آرام
سلام. حضور خوب و تقریبا مسلطی بود. البته اگر مجری برنامه اینهمه به میان حرفهای شما نمی پریدند بهتر هم میشد. مشتاقانه منتظر سه شنبه ها هستیم وادامه گزارش…
سلام جناب نورآقایی
من در حال نوشتن پایان نامه ی کارشناسی ارشد در رشته ی ایران شناسی هستم. پایان نامه ام در مورد کوه دماوند است. مطلب شما را خواندم. بعضی قسمت ها مناسب کار من است. اگر موافق باشید من آن قسمت ها را مشخص کنم و شما لطف کنید و بگوید در کدام کتاب و ترجیحا کدام صفحه اش است. در غیر این صورت خودم تک تک کتاب ها را خواهم گشت. البته چندتایی از این کتاب ها را خوانده ام ولی نه همه شان را.اگر این لطف را بکنید چندین روز مرا جلو خواهید انداخت. به خصوص که فرصت چندانی برای اتمام کا ندارم.
ممنون
…………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام به شما. شما آن بخش ها را مشخص کنید و برای بنده بفرستید. سعی می کنم کمک کنم. ولی وقت من خیلی زیاد نیست و این روزها همه اش در حال سفر هستم. برایم بفرستید ولی تنها به امید من ننشینید. سپاس از شما.
درود
موارد مورد نظر را به آدرس ایمیلتان فرستادم
سپاس پیشاپیش
…………………………………………………………………………………
جواب: سلام به شما. سپاس.