آرتین

بچه خواهرم، سه ساله است. مادرم می خواست او را به یکی از این جلسات زنانه ای که در ماه محرم برگزار می شود با خود به همراه ببرد.

آرتین به مادرم گفت: مادرجون جایی نریم که اینجوری باشه و در این زمان ادای “سینه زدن” را درآورد.

ادامه داد: جایی بریم که دست بزنن. و در این زمان دو تا دستش را به هم می زد.

دیدگاه‌ها

  1. آناهیتا

    بهش بگید آرتین جان ،دایی عیبه .الان باید سینه بزتی ، وقتی بزرگ شدی بهت می گم چرا ما نتونستیم آدمهای شادی باشیم ……
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. شاید بهتر باشه من به عنوان دایی کاری کنم که اون شاد زندگی کردن رو یاد بگیره تا اینکه صبر کنم بزرگ بشه و بعد بهش بگم که چرا ما شاد نیستیم.

  2. نغمه

    حق داره بچه .
    شاد زندگی کردن هنره .
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. بر منکرش لعنت.

  3. سپیده

    حقیقتا روزها و روزها اتمسفر غمبار و شکنجه آور رو برنامه ریزی کردن و با همت اجرا کردن رقت باره خصوصا برای ملتی که الان همه جوره در سختیست و ذهن شهروندانش خود هزار مرثیه ی ناگفته است. تو گویی این روزها کسی که ریه ای آلرژیک از آلودگی های هر روزه دارد در اتاقکی در بسته بگذاری و مونوکسید را با فشار قوی به خوردش بدهی. بماند که برای خیلی از حاضرین در مراسم خصوصا جوانترها تنها نوعی بهانه برای کارناوال خیابانی و تخلیه انرژی ست.
    ………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام.

  4. نازي

    ای جانم آرتین عزیز به عقل و هوشت و احساست واقعا باید احترام گذاشت که سه سال از سنت گذشته معنی خیلی چیزها رو فهمیدی.
    ………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. این دایی من یک ناقلای به تمام معنیه…

  5. مريم

    سلام-چقد امسال واین روزا همه همسنام”۳۵سالمه”حس ارتین رو داشتن -البته من دنبال شادی نبودم به این شکل …
    دنبال ی آرامش بودم تا ی کتاب خوب به اسم “انسان در جستجوی معنی”-و”نیروی حال”رو برای تعطیلات تموم کنم-اما دریغ از ی صفحه خونه ما بر خیابون -صدای وقت وبی وقت طبل وسنج-وبچه هایی که با لگدزدن به ماشینها ودراومدن صدای دزد گیرکیف میکردند اونقد عصبیم کرد که از خیرش گذشتم
    حرف خیلی ….
    اما جاشاینجا نیست خیلی از ادما رو دیدم دنبال ی نگاه نو به این دهه وتعمق بیشتر بودن-انگار ی تولد دوباره
    ایام بکام-یا حق
    ………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. نمی دونم…

  6. فریبا

    از قدیم گفتن آب راه خودش رو پیدا میکنه…تاریخ نشون داده که چطور مردم ایران در طول قرن های پس از سلطه ی اسلام با تغییر یا اختراع مراسم و آداب مذهبی تلاش کردن تا همزمان هم فرهنگ ایرانی و افسانه ها و اسطوره های خودشون رو حفظ کنن و هم مذهبیون رو راضی نگه دارند و این شترمرغی که الان روی دست ما مونده رو ساختن که نه شتر صحرای عربستانه و نه مرغ افسانه ای ایران…با حفظ احترام برای مذهب، متاسفانه این بساط “حسین. حسین” به سبک متال و دوپس دوپس ساب های تکیه ها و قیافه ها و ادا و اطوار جدید هم گویای تلاش برای حفظ سیطره ی مذهب به هر قیمتی هست!. کم کم حواشی اونقدر متنوع و متفاوت میشه که صورت مساله فراموش میشه. احتمالا نسل آرتین خان که بزرگ بشن “شادی مذهبی” در راستای پیروزی معنوی حق بر باطل باب بشه و مردم در این دهه بجای سینه زنی برای امام حسین کف بزنن !
    مگر اینکه…
    ………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. ؟؟؟

  7. شهریار

    آرش خان
    درباره این موارد ، خیلی با شما حرف دارم، آن چیزی که باید اتفاق بیافتد، خودش شکل می گیرد. مطمئن باش
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. باشه، حرف میزنیم.

  8. Maryam

    ما که تقریبا چیزهایی از آن واقعه تاریخی می دانیم، از این همه مطالب و نوحه های بی سر و ته گردانندگان تکایا با این همه سر و صدای آزار دهنده، عصبی شدیم، این طفلک که هنوز چیزی هم نمی داند. او شادی می خواهد نه عزا ، آن هم با این اجرای افتضاح!!
    هر سال که می گذرد، بیشتر حس می کنم که مراسم عزاداری و بازگویی آن واقعه تاریخی، به بازیچه و سرگرمی تبدیل شده است.
    این نوه کوچولوی شما هم اگر یکی از مراسم خوب تعذیه را می دید، شاید قضیه کمی برایش تفاوت می کرد. شاید.
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. شاید اینطوره باشه.

  9. Masi

    بچه به طبیعتش احترام گذاشته و شادی رو انتخاب کرده
    به همین سادگی
    ……………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. بله

  10. لیلا

    سلام
    ای جان به این خواهر زاده که شاد بودن و شاد شدن را میفهمه و درک میکنه و دوست داره عزیزم.
    …………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس.

  11. لیلا

    سلام
    اگر من تهران بودم یا آرتین اصفهان با اجازه مادرشان میبردمش با خودم مهمونی تا با هم دست بزنیم و برقصیم.
    آرتین جان پسر پایه ایی واسه مهمونی عزیزم
    …………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. محبت دارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *