۱- در اواخر قرن هجدهم و قرن نوزدهم شعر فارسی در غرب شهرت بسیار یافته بود و حتی تقلید از شاعران ایرانی رواج داشت. در این میان، یکی از رماننویسان و طنزپردازان انگلیسی، غزلی سرود و در آنها کسانی که به نام حافظ شعر منتشر میکردند را به باد انتقاد گرفت. حتی «لرد بایرون» (شاعر مشهور انگلیسی) در کتابش از شاعری به نام «استات» انتقاد میکند که چرا اشعار خود را به نام حافظ منتشر میکند. او مینویسد: اگر حافظ از آرامگاه پرشکوه خویش در شیراز برخیزد و ببیند که اسمش را یکی از بیحیاترین و وقیحترین دزدان ادبی روزگار، استات اهل دادمور غصب کرده است، چه خواهد گفت. «جیمز کلارنس منگان»، شاعر ایرلندی هم اشعار خود را به عنوان ترجمهٔ اشعار حافظ چاپ میکرد. روزی یکی از ناشران لندن از او پرسید چرا گوهرهای شعر خود را به نام حافظ چاپ میکنی؟! منگان جواب داد: برای اینکه حافظ بهتر از منگان فروش دارد.
۲- «ثعلبهٔ ویرانگر» کتابی است که در سال ۱۸۰۱ میلادی انتشار یافت. نویسندهاش، Robert Southey از فرهنگ شرق و ایران خوشش نمیآمد. او از اینکه برخی نویسندگان آن زمان، فردوسی را همتای هومر پنداشته بودند، ناراحت بود و معتقد بود که نه در شعر و ادب فارسی، و نه در طرحهای فرش، و نه در موسیقی، «چیزی نمیتوان یافت که برای چشم و گوش آدمی موزون و خوشایند باشد.»
با این حال، او تحت تأثیر ادبیات شرقی، از جمله هزار و یک شب و همچنین احتمالا تحت تأثیر داستان «واثق» -در چند سطر پایینتر در رابطه با این کتاب نوشتهام- اثر خویش را با عنوان Thalaba the Destroyer خلق کرد. جالب اینکه برخی از قهرمانان در این اثر عبارتتد از: سیمرغ، هاروت و ماروت (به عبارتی همان خرداد و مرداد)، ضحاک و حسن صباح.
یکی از مواردی که در ثعلبهٔ ویرانگر جلب توجه میکند، «حلقهٔ جادویی» (Magical Ring) است که در برخی از قصههای پریان یا به عبارت جدیدتر، ژانر رئالیسم جادویی (که به قول بورخس ژانری است که از هزار و یک شب نشأت گرفته شده است) دیده میشود، و در دورهٔ ما نیز در «ارباب حلقهها» نمود پیدا کرده است.

۳- «واثق» (Vathek) نوشتهٔ «ویلیام بکفورد» (رماننویس انگلیسی) عنوان کتابی است که در اواخر قرن هجدهم میلادی با الهام از ادبیات شرقی و بهویژه «هزار و یک شب» نوشته شده است. در این رمان، خلیفه واثق، از نوادههای هارون الرشید است که با اغوای مادر یونانیاش، فاسد و زیادهطلب میشود. او میخواهد به گنجهای پادشاهان ایران در خرابههای «استخر» دست یابد، بنابراین از پایتختش «سامرا» سفر خویش را آغاز میکند. در طول مسیر، عاشق دختر امیری به نام «نورونهار» میشود که در ادامهٔ سفرش او را همراهی میکند. او نهایتا و پس از رخدادهای عجیب به استخر میرسد و اجازهٔ ورود به شبستانهای ابلیس، در دنیای مردگان را پیدا میکند. ولی در آن دنیای مردگان، به بیهودگی همهٔ گنجها پی میبرد و ادامهٔ داستان…
در این کتاب، آن جایگاه ابلیس که گناهکارانی در آن تصویر شدهاند که از دلشان آتش زبانه میکشد، «تخت جمشید» است. این رمان به سبک «گوتیک» یکی از آثار کلاسیک است که خواندش توسط بزرگان ادبیات توصیه شده است. پینوشت: بارها و بارها نویسندگان اروپایی از مکانها و بنمایههای ایرانی، رمانها ساخته و پرداختهاند، و ما در این میان به داشتههای فرهنگی-ادبی کمتر با نگاه خلاق نزدیک شدهایم.