دقایق ابتدایی فیلم صحنهای از سینهی ستبر کوهی را نشان میدهد که مدفن نامآورترین شاهان شکوهمندترین دورهی تاریخی ایران است. در این لحظه بیننده به این اندیشه میافتد که قرار است شاهد فیلمی باشد که قهرمان داستان به پشتوانهی یک تاریخ ۲۵۰۰ ساله سینهاش را مالامال از افتخار کند.
اما اشتباه آن اندیشهی آغازین تماشاچی تاریخ در پایان فیلم برملا میشود؛ و این همان جایی که باعث میشود بفهمیم چرا عنوان این نوشتار را قعرمان گذاشتهام.
اگر بخواهم با زبان ریاضی این فیلم را توصیف کنم، خواهم گفت: بیننده با معادلهای پر از معلومها و مجهولهایی در یک طرف تساوی روبرو میشود که در طرف دوم آن، چیزی نیست جز صفر.
فیلم به وضوح بخشی از سبک اندیشه، گفتار و کردار روزمرهی ایرانیان را نشان میدهد که هرچند بسیار زننده است، اما همیشه و به عمد کمرنگ جلوه داده میشود، تا نکند خدشهای به پیشینهی پرطمطراق تاریخ پر از راستی و درستی ایرانیان وارد کند. و اینجاست که
اصغر فرهادی با مهارت و نبوغ خود، بخشی از میراث ایران را بر پردهی سینما کالبدشکافی میکند.
فیلم پر از نشانههای فرهنگی است که هر کدام به نوبهی خود ارزشمندند و از آن میان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
نمایش میراث جهانی نقش رستم (نشانگان تاریخی)، روابط عمیق خانوادگی (نشانگان عاطفی)، فعالیتهای بنیاد خیریه (نشانگان اجتماعی)، تزئین و پخش آش نذری (نشانگان مذهبی) و روابط فردی (نشانگان عشق).
اما قضییه این است که جمع جبری همهی این داشتههای فرهنگی با بازگشت قهرمان به زندان پوچ میشود.
شاید هدف اصلی کارگردان یک چیز است؛ طرح این سوال که، چرا؟
چرا با وجود تصمیم درست قهرمان فیلم برای بازگرداندن پول به صاحبش در حالی که خود شدیدا به آن نیاز دارد، رفتار و مرام بسیار آشنای راننده تاکسی برای کمک به حل مشکل، صداقت گهگاهی (و نه همیشگی) دست اندرکاران ماجرا، از خودگذشتگی فرخنده (نامزد قهرمان داستان)، همراهی و خیرخواهی خانوادهی قهرمان فیلم و نمایش بسیاری از موارد مثبت اخلاقی دیگر که در طول فیلم به آنها اشاره و پرداخته میشود، در نهایت ما با صفر و پوچی در طرف دوم معادله روبرو میشویم؟
چرا با اینکه در داستان فیلم، آدم بد به معنای واقعی وجود ندارد و کسی به کسی بدی آنچنانی نمیکند، باز قهرمان در قعر جای میگیرد؟
قهرمان فیلم ساده لوح است و کودکی دارد که از لکنت زبان رنج میبرد. و به نظر نگارنده این دو تیپ شخصیتی بیش از بقیه برای جواب به سوال اساسی که در بالا مطرح شد، میتوانند مورد توجه قرار بگیرند. و از میان این دو، جواب را شاید به صورت نمادین بیش از ساده لوحی در لکنت بتوان یافت؛ در آنچه که نامش لکنت فرهنگ است.
لکنت فرهنگ در این فیلم به خوبی نمایش داده میشود؛ در نمایشی از ظاهرسازیها، مظلوم پروریها، دروغهای مصلحتی و خیرخواهی قانون گریز.
آری، در هیچ کدام از عبارات بالا شر صد در صدی وجود ندارد، اما جمع جبری آنها با هم، میتواند کل فرآیند اتفاقهای مثبت را خنثی و نتیجه را پوچ کند و یک قهرمان را به قعر بکشاند.
و در آخر اینکه، مسئول آن عبارات بالا که در جامعهی امروزی ایران به وفور یافت میشود، فقط حکومت نیست. و گویی همچنان که در ابتدای فیلم، مقبرهی خشایارشا مرمت میشود، باید بخشی از فرهنگ امروزیمان را نیز مرمت کنیم.
آرش نورآقایی
دیدگاهها
داشتم به اون قعرمانانی فکر میکردم که دیشب (توی سینما پردیس) به خاطر آرش (واقعاً آدم عارش میاد) لت و پار شدن و دماغشون شکست😐
……………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. انقدر ناراحتم از اوضاع که فقط دلم میخواد برم گم شم.
سلام
من فیلم قهرمان را ندیدم.
ولی در مورد نظر دوستتان سیما بگم که خدایا سینمای ایران رو از شر اینا نجات بده.
یاد اهنگ یاس افتادم، پول و مارکت همه کار میکنه.
…………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس که نظرت رو ارائه دادی.
لطف دارید لیلا خانم
آب و خاک و هوای شهرتون امن باشه
………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام به هر دو.
سلام
سیما خانم، چه نام زیبایی دارید یکی از اسامی مورد علاقه من است.
سپاس از شما
کلا اب و خاک همه شهرهای ایران امیدوارم روزی امن و خوب بشه.
از خشکسالی و دروغ و دشمن هم واقعا نجات پیدا کند.
آمین 🙏🙏🙏🙏
………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.