شب:
شیراز شهر شاه پریان است، گذرنامهاشْ یک بغل شعر.
استخاره کن و شبانه برو!
شیراز شهر شاه پریان است، گذرنامهاشْ یک بغل شعر.
استخاره کن و شبانه برو!
و به تو میگویم شگون دارد که با خودت شمع ببری و بنشینی پای شمشادها و غزلهای خوشِ شبنشینی را بشنوی.
زینهار، شرابِ کاشفِ رازش از یادت نبرد که شاباشِ شاخِ نباتش را هم بدهی.
اَبروی شیراز سخت شوخ است، زلفشْ آشفته، چشمشْ خمار، لبشْ لعل، نَفَسَشْ مُشک فِشان، عِیشَشْ عیان، عشقشْ جوان.
شب خوش!
………………………
صبح:
هی لولی، برخیز، برخیز که سحر است و تو دل از دست دادی و شُهره شدی و این شیربهای این شهر است.
هی لولی، برخیز، برخیز که سحر است و تو دل از دست دادی و شُهره شدی و این شیربهای این شهر است.
دوش گفتم که این آشنا بسی شیداست.
حال، ای خوشدلِ بینشان،
نوش جانت، شیراز!
دیدگاهها
متن های این دو روزتون عجیب غریب شدن! چه حال و هوایی دارن… متن شیراز حتی از کاشان هم زیباتره!
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست! کسی که با پریان دست در دست داره، نیاز به گذرنامه نداره!
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن، شرط اول قدم آنست که مجنون باشی…
……………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام و باز هم سپاس بابت مطالعه متنها
سلام وقت بخیر
متن هایتان کم کم رو به ادبیات کرده و شاعرشدنتان حتمی است . فوق العاده س متن ها
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از نظر لطف شما.
عالی بود این نوع نگاه زیبا و منحصر بفرد خوشحالم با قلم تازه ای آشنا شدم.
بعد از این بیشتر می خوانمتان.
…………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از اینکه مطالعه کردید.
به به….. چه شور و طراوت و وجدی توی این متن موج میزنه. حظ بردم. کیف کردم
…………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از شما.