۱- “بادخَن” یک واژه فارسی است که آن را “رهگذر باد” معنی کردهاند. اما “بادخن” از “خن” به معنای “خانه و “سرا” + “باد” ترکیب شده. بنابراین “بادخن” لفظا به معنی “خانه باد” است. به نظرم این واژه پارادوکس ایجاد میکند، زیرا باد به جهت اینکه باید در رفت و آمد باشد و پویا، نه ایستا، اصولا بیخانمان است.
بد نیست بدانید که واژه window در انگلیسی به معنای “پنجره”، از wind به معنای “باد” میآید. یعنی “پنجره” را جایی دانستهاند که باد از آن عبور میکند و از این لحاظ همان معنی “بادخن” را میدهد.
همین کلمه “باد” در زبان فارسی از vāt در فارسی میانه و از vāta در فارسی باستان میآید که با wind انگلیسی و آلمانی ریشه مشترک هندو اروپایی دارند.
۲- وقتی پیشینه و تاریخ صنعت گردشگری را بررسی میکنیم به زمانی میرسیم که افرادی برای تجارت به این سو و آنسوی دنیا سفر میکردهاند. این موضوع در ایران پیشینهای غنی دارد. از دوران بسیار دور، تجارت و بازرگانی در ایران شناخته شده بود. به نظر من، وجود کاروانسراها فصل مشترک سفر و تجارت در ایران است. اینها را گفتم تا به واژه “بازار” برسیم.
“بازار” از wāzār در فارسی میانه و از vahā ĉārna در فارسی باستان میآید. vahā از ریشه vah به معنی “داد و ستد کردن” و ĉārna (به معنی محل حرکت) از ریشه kar به معنی “حرکت کردن، به این سو و آن سو رفتن” آمده. درواقع “بازار” به معنی “به این سو و آن سو رفتن برای داد و ستد” آمده است.
در زبان سکایی هم “بازار” از vaha-vazana میآید که در آن vaha همان است که در فارسی به آن “بها” (به معنی ارزش و قیمت) میگوییم و vazana به معنی “محل گردش” یا “گردشگاه” از ریشه vaz به معنی “حرکت کردن” آمده است.
۳- “اردوان” به معنای “دارنده فروغ (ایزدی)” است. این واژه از ریشه Arta-bānu و bānu به معنی “پرتو” و “روشنایی” است.
bā معنی “درخشیدن” میدهد و واژه “بام” به معنی “صبح” و “پگاه” و “بامداد” از همین ریشه است. همچنین “بامی” که لقب شهر “بلخ” و به معنی “درخشان” و “درخشنده” است از همین ریشه bā است. bāmīk در زبان فارسی میانه به معنی “درخشان” و “شرقی” است و بهنظر شهر “بامیان” (شهری در افغانستان) به این جهت به این نام شناخته میشده که در شرق ایران قرار گرفته.
۴- واژههای بسیاری در فارسی از ریشه vak به معنای “سخن گفتن” ساخته شدهاند:
* “بانگ” از فارسی میانه vāng و از همین ریشه vak آمده.
* خود واژه “واژه” از همین ریشه vak است که با ریشه سانسکریت vācā ارتباط دارد.
* “فرواک” که یکی از شاهان اسطورهای ایران قبل از “هوشنگ” است نیز ظاهرا از “فر” + “واک” تشکیل شده که به معنی کسی است که سخن گفتن را توسعه داده.
* “آواز” هم از همین ریشه vak است.
* حضور vak در “پژواک” هم کاملا محسوس است.
* جالب است بدانید که “گنجشک” تغییر یافته “بُنجشک” bun.jišk است. “بنجشک” از فارسی میانه vinčišk آمده که آن هم از ریشه vak مشتق شده.
۵- “بَبَک” ba.bak در زبان فارسی به معنای ۱- مردمک چشم و ۲- بچه است. شباهت میان babe و baby در زبان انگلیسی به معنای “بچه” با “بَبَک” جالب توجه است.
۶- “بُت” به معنای “صنم” و “مجسمهای به شکل انسان، حیوان یا موجودات خیالی که برخی اقوام آن را میپرستیدند” از واژه but در فارسی میانه میآید.
جالب این است که but به معنای “بودا” هم هست. از آنجا که بوداییان، تندیس بودا را برمیافراشتند و آن را میپرستیدند، معنی “بت” و “صنم” با but طلاقی کرده.
موضوع جالب دیگر این است که خود “بودا” buddhá به معنی “بیدار”، “آگاه” و “خردمند” است، در حالیکه بت و بت پرستی امروزه نوعی جهالت محسوب میشود.
اگر اشتباه نکنم، سالها پیش وقتی کتاب “تاریخ تمدن” اثر ویل دورانت را مطالعه میکردم، دانسته بودم که واژه “پاگودا” pagoda (معماری مذهبی بودایی) از “بتکده” ایرانی گرفته شده و حالا خواندم که ضمن درست بودن احتمال قبلی، این احتمال هم وجود دارد که با تاثیرپذیری از bhagodī (لغت پراکریت) گرفته شده باشد.
باز هم جالب است که بدانید یکی از معانی “بهار” به معنای “بتخانه” و “آتشکده” است. این “بهار” از اصل هندی vihāra آمده. در شرق ایران روستاها و مکانهایی وجود دارد که این نام (بهار / وهار) را بر خود دارند.
۷- “بچه” bača مشتق از فارسی میانه wačag و ایرانی باستان vat-ča-ka و از ریشه vata به معنای “کوچک” آمده.
ظاهرا واژه “بَد” به معنای “نامطلوب”، “ناپسند”، “زشت” و “مقابل خوب” هم از vata به معنای “کوچک” آمده.
جالب این است که عبارت “بچه بد” عبارتی است که زیاد شنیده میشود، بدون اینکه بدانیم هر دو از یک ریشهاند.
۸- لغات بسیاری از ریشه bag به معنای “تقسیم کردن” و “اختصاص دادن” در زبان فارسی به وجود آمده که از آن جمله است “باغ” و “بغ” و “بخت”.
حتی به نظر میرسد لغت عربی “وقت” از baxta به معنای “{زمان} تقسیم شده” آمده باشد.
۹- “برابر” به معنای “معادل”، “مساوی” و “یکسان” لفظا به معنی “سینه به سینه” است. چراکه واژه “بَر” به معنی “تن”، “بدن” و “سینه” است.
۱۰- “باربَد” از مشهورترین موسیقیدانان و شاعران عصر ساسانی است. در مورد وجه تسمیه او گفتهها و نوشتهها کم نیست. اما ظاهرا نام او بیارتباط با ساز “بربط” از فارسی میانه barbut نیست. “باربد” نوازنده بربط بود.
۱۱- مقابل “فروتن”، واژه “بَرتن” به معنای “متکبر” و “مغرور” و “سرکش” است.
۱۲- “بُرج” به معنای “کوشک” و “قلعه” ظاهرا با لغت آلمانی burg که از زبان لاتین آمده، به معنای “قلعه” و “دژ” بیارتباط نیست.
۱۳- “بُرز” به معنای “بلند” از burz فارسی میانه به معنای “بلند” و “مرتفع” آمده است. “البرز” از hara bərəzaitī مشتق شده که باز هم معنی “بلندی” را در خود دارد. “فریبرز” هم به معنای “دارای بر و بالای دوست داشتنی” یا همان “خوش اندام” است.
۱۴- “بَرزن” به معنی “کوچه” و “محله” است که در ایرانی باستان varzana بوده. این واژه در فارسی باستان به vardana به معنای “شهر” تغییر پیدا کرده. تغییر “د” به “ذ” بسیار یافت میشود.
سوال من این است که شاید “وَرزنه” (شهری در استان اصفهان که به خاطر چادرهای سفیدی که بانوانش بر سر میکنند معروف است) به معنای “شهر” باشد و آنطور که نوشتهاند با “ورز” به معناب کشت و کار و کشاورزی در ارتباط نباشد.
۱۵- در نزدیکی شهر شیراز یک سایت باستانی با حجاریهای روی کوه دیده میشود به اسم “بَرَم دُلَک”. “بَرم” به معنی “تالاب”، “استخر” و “چشمه آب” است. در “برم دلک” هم چشمه و تالاب وجود دارد (داشته). جالب است که بیشتر حجاریهای ایرانی که بر روی صخرهها و کوهها دیده میشوند در نزدیکی رودخانه، تالاب یا چشمه ایجاد شدهاند.
۱۶- “برهمن” در سانسکریت به معنی “شاعر”، آوازهخوان” و “روحانی ناظر بر مراسم فدیه و قربانی” است.
به این فکر میکردم که احتمالا در دنیای باستان رابطه نزدیکی میان مقام معنوی و موسیقی برقرار بوده. مثلا “بخشی” به روحانی بودایی گفته میشود. اما به نوازندگان دوتار، سرایندهها و آوازخوانها در شرق ایران هم “بخشی” میگوییم. و حضور بارقههایی از دین بودا در شرق ایران کاملا مشخص و مورد تایید بسیاری از محققان است. در کردستان و کرمانشاه هنوز هم رابطه عمیقی میان معنویت و موسیقی برقرار است. کتاب “موسیقی و عرفان، سنت اهل حق” ترجمه “سودابه فضائلی” هم به این موضوه بیارتباط نیست.
۱۷- ما در فارسی عبارتی داریم که میگوییم: “جگرم سوخت” یا “جگرم کباب شد”. بد نیست بدانید که در زبان لیتوانیایی و در زبان روسی، واژه “جگر” از فعل “پختن” مشتق شدهاند.
۱۸- “بُسته” به معنای فندق است. عجیب اینکه خیلی شبیه “پسته” است و ما معمولا “فندق و “پسته” را با هم به کار میبریم. “بُسته” از فارسی میانه bistag به معنای “فندق” آمده.
۱۹- “تیشتَر” یا “تَشتَر” به معنی “ستاره شعرای یمانی” و “فرشته موکل باران” (در اوستا) است. ظاهرا این واژه تغییر یافته “بَشتَر” به معنای “فرشته موکل باران و نباتات” و معادل “میکائیل” است. “بشتر” هم به “بش” به معنی “زراعتی که با آب باران حاصل میشود” مرتبط است. خود “بش” با “بارش” و باران” بیارتباط نیست.
۲۰- تا اینجا فهمیدهام که واژههای زیادی هستند که در زبان فارسی معنی “شبنم” میدهند: “بُرخ” یا “بَرخ”، “بُشک” یا بَشک”، “بَشم”، “بَژم” و “ژاله” از این جملهاند.
برای واژههای “هوو” و “بزمجه” و “سد” (بند) هم مترادفهای زیادی دیدم.
۲۱- واژه “بایرام” bāyrām به ترکی عموما به معنای “جشنهای ملی و مذهبی” است. bāy+rām به معنی “رامش خدایی” یا “خرمی بغانی” است. این واژه از واژههای اصیل ایرانی است که بخش اول آن از “بغ” آمده. خیلی وقتها “بغ” به “بی” تبدیل شده مثل “بغدخت” که به “بیدخت” تبدیل شده. “بیستون” هم از baga-stāna و لفظا به معنای “جایگاه خدا” است.
۲۲- “بُغز” با “بُغض” فرق دارد. “بغز” یعنی “غم شدیدی که منجر به گریه شود” و “بغض” به معنی “کینه” و “دشمنی” است. یعنی ما هم میتوانیم در خودمان “بغز” داشته باشیم یا از دیگران “بغض”.
۲۳- ظاهرا “لیوان” تلفظ محلی شهر “لیقوان” است. و این “لیوان” (ظرف آبخوری) که ما میگوییم، اسم همین شهر است. لغتنامه دهخدا “لیوان” را از روستاهای “بندرگز” میداند.
۲۴- “بَلا” شاید با “بلایه” ارتباط داشته باشد. “بلایه” یعنی “کار بد” و “نامشروع” و “بلایگی” یعنی “فاحشگی” و “روسپیگری”. “بلا” در فارسی (نه در عربی که به معنای آزمون و امتحان و مشقت و سختی است) هم به معنی “فتنه” و هم کنایه از رفتار معشوق است.
۲۵- “بردیا” از ریشه bard (بلند بودن) و به معنای “متعال” و “بلندمرتبه” است.
۲۶- “داریوش” از فارسی باستان Dāraya-vauš و به معنای “دارنده چیزهای خوب” است. بخش دوم (vauš) همان است که امروزه به “بِه” (خوب، نیکو) تبدیل شده.
۲۷- امروزه “شاهکار” به “کار یا هنر برجسته” گفته میشود و “بیگاری” به “کار بیمزد”. اما بد نیست بدانید که “شاهکار” و “بیگاری” هر دو یک معنی دارند. “شاهکار” یعنی کاری که برای شاه انجام میشد و در قبال آن مزدی داده نمیشد. “بیگاری” هم کاری است که برای “بغ” (خدا، سرور، ارباب) انجام میشد و در قبال آن هم مزدی داده نمیشد.
۲۸- واژه “بیمه” با “بیم” به معنای “ترس” و “واهمه” بی ارتباط نیست.
دیدگاهها
سلام استاد ….یک سواله سالهاست تو ذهنمه لطفا پاسخ بدید..
کلمه ((عشق)) به نظرم عربی است چنانچه مشتقات آن هم عربی است عاشق ..معشوق..معاشقه…عشاق…
یادمه یکی از اساتید می گفت ریشه آن از(عشقه )ashagheh
گرفته شده که نام گیاهی پیچنده است که به دور گیاهان دیگر می پیچد وبه مرور نابودش می کند…وجه تسمیه ان این گیاه ویرانگر است
به هرحال سوال من چیز دیگری است …آیا ما درزبان فارسی معادل (عشق) را داریم؟؟
با همان معنی دقیق عشق؟؟ چون دوست داشتن ترجمه (حب)عربی است ممنون
…………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام.
۱- من فرد مناسبی برای جواب دادن به سوال شما نیستم. این را باید از زبان شناسان بپرسید. مطالبی که اینجا مینویسم، یک جور مطالعه همزمان و در میان گذاشتن دانسته ها با خوانندگان این سایت است.
۲- اما تا جایی که میدانم، در فارسی واژه های زیر را داریم:
دوست داشتن – مهر ورزیدن – محبت کردن – شیفتگی – دل دادن و دل سپردن – …
راستش به نظرم خیلی مایوس کننده است که ما درزبان فارسی برای غنی ترین ووالاترین احساس بشری (عشق) واژه ای نداریم ؟؟
…………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. نمیدونم.
جسارتا استاد….ژاله یک لغت عربی است ..به معنای شبنم
…………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. فکر نمی کنم ژاله عربی باشد.
الان یادم اومد عرب ها( ژ )ندارن …ولی من یادمه این لغت ر و تو متون عربی دیدم …لطفا بفرمایید عربی اش چی میشه ؟
…………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. فکر کنم میشه “طل” و “نداوه”
هر وقت اسمها و کلمات باستانی رو می خوانم فکر می کنم چقدر سخت بوده حرف زدن و خدا رو شکر زبان در پویایی خودش به سمت آسان شدن حرکت می کنه !!! مثلا هوخشتره یا فرورتریش چطور صدا می شدن ؟ مثلا مادر زردشت رو وقتی می خواستن صدا کنن با چه سختی باید می گفتن دوغدو بیا دوغدو برو! راستی بعید نیست بین همین نام و دختر یا دوغدر هم رابطه ای باشه
از سویی متاسف می شم که پنداری زبان فارسی توانایی خودش را در تولید فکر و واژه از دست داده به دلیل همین ساده شدنها و به همین دلیله که امروز سخت تر می توانیم مفاهیم رو برسانیم . کتابی می خوانم به نام ارتباطات انسانی نوشته دکتر محسنیان راد در بخشی به نام تاثیرات متقابل زبان و فرهنگ اصل جبرگرایی زبانی رو بیان می کنه به این مفهوم که ساختار زبانی که به آن تکلم می کنیم مشخص مب کند که چگونه فکر کنیم
…………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. این سوال از مباحث اساسی در حوزه زبان شناسی است که آیا ما بر اساس تفکر زبانمان را تغییر می دهیم یا زبانمان تفکرمان را تغییر می دهد.
سلام استاد
اکثر مطالب سایت دوست داشتنی هستند .
این تیپ نوشته ها دوست داشتنی تر .
ممنون.
…………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
پارادکس واژه ها خیلی جذاب و وسوسه گر است و مورد علاقه شعرا و نویسندگان؛ مثلا فروغ فرخزاد:
درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد بی سامان
کجاست خانه باد؟
کجاست خانه باد؟
…………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس. جالب بود.
خیلی ممنون….عشق به نظرم همون ترجمه اش شیفتگی وشیدایی است …شیفته شیدا واله…مرسی
هرچند باز هم هیچ کدوم حس (عشق)را نمیده..
یا کلماتی در انگلیسی هست که معادل دلچسبی در فارسی نداره مثل تراژدی…رمانتیک…درام…اینها و معادلشون دلچسب نیست…کلا کلماتی که با احساسا ت مرتبطه خیلی ترجمه دلچسبی پیدا نمی کنه …حتی ناسزاها هم که با احساسات به شدت منفی بشر مرتبطه معادل دیگه ای که حس کامل فرد را برسونه نداره ..نمی دونم شما چی فکر می کنید؟
…………………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. باید به این موضوع بیشتر فکر کرد و البته سواد بیشتری مورد نیازه که من فاقد اون هستم.
سلام
دست مریزاد.
در لارستان و بخش هایی از هرمزگان به خانه ی دوطبقه می گویند دوخن.
در همان جا به کشت دیم، می گویند بش و تصور من این بود که شاید ریشه ی وحشی بوده باشد اما آنچه شما نوشته اید یعنی رابطه اش با بارش و باران درست تر می نماید.
سپاس
…………………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. زنده باد. خیلی سپاس از شما.
سلام و سپاس از نوشتههای دلچسب …
در پاسخ به المیرای عزیز باید بگم در فارسی کلمات زیادی داریم که میتونه به معنی عشق به کار بره. که بعضیهاش رو آرش عزیز نام برد. به نظر من در خیلی از بافتهای متنی (ولی نه همه جا) میتونیم به جای عشق بگیم دلدادگی یا دلباختگی و به جای عاشق بگیم دلداده یا دلباخته، به جای معشوق هم بگیم دلدار یا دلبر.
به جای معاشقه معمولاً مهرورزی رو به کار میبرن.
کلمات دیگهام وجود دارن (که بعضیهاش رو گفتین) مثل: دلشدگی، دلسپردگی، دلبستگی، شیفتگی، شیدایی و … به جای عشق
یا دلشده، بیدل، دلبسته، دلسپرده، شیفته، شیدا، واله (البته فکر کنم عربی هستش) و … به جای عاشق
گرچه ممکنه این کلمات حس عشق رو نده ولی باید بگم که هر کلمه ای حس خودش رو داره و همونطور که مثلا ً ممکنه کلمه دلدادگی حس عشق رو نده، کلمه عشق هم بعضی جاها حس دلدادگی یا دلباختگی رو القا نمیکنه.
پاینده باشید …
…………………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس فراوان.
در اناتومی بدن تارهای صوتی :vocal cord
…………………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. آره احتمالا این vocal هم با “واک” بی ارتباط نیست.
با شمیل موافقم… پیران ما می گویند وک مکو : وک نکن : حرف نزن
………………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از شما و شمیل.
سلام استاد
کلمه بادغرد به معنای باد + غرد . غرد یعنی آواز و خوانندگی و نوعی از خانه های تابستانی شاید از آن جهت که بادگیر بوده اند و صدای باد در آن می پیچیده
شعری از ابوبکر بلخی
خوش آنجا و کاشانه و بادغرد بدر اندرون شادی و نوشخورد
در ارتباط با کلمه بادخن
………………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. جالبه. سپاس.
سلام
خوشحالم که یکی هست کتاب ِخوب می خواند و اطلاعات عالی را به اشتراک میگذارد
ĉārna (به معنی محل حرکت) : این کلمه همان کاروان است
بادخن : من این کلمه را برا ی کوچه های باریکی که در مسیر باد هستد و باد در آن بادپیچ می شود شنیدهام ( یاد کلمه گلخن به معنای آتشدان حمام افتادم )
بَبک : تصور من این هست که بیشتر معنای بچه دارد تا مردمک چشم شاید دلیلش این باشد که لفظ نورچشمی را برای بچه بکار می برند
– همیشه زبان فارسی میزیان سایر زبانها نبوده خیلی از لغات از فارسی به زبانهای دیگر راه پیدا کرده شاید کلمه عشق هم از فارسی به عربی رفته باشد .
………………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. بسیار سپاسگزارم.
عرض سلام وارادت فراوان. من مدتیه که نوشته های شمارو دنبال میکنم. وخیلی ازسایت فوق العاده خوبتون استفاده میکنم. امروزدریکی از پستهای خانم المیرا خوندم که نام دوغدو تلفظ سختی داره.احتمالا خیلی از ما متاسفانه بافرهنگ زرتشتیان عزیزهموطنمون آشنایی نداریم ونمیدونیم که نام دوغدو هنوزهم دربین ایشان رواج داره.من دوست زرتشتی داشتم که نامش دوغدو بود و صدا زدنش هم اصلا برای ماسخت نبود.یادش بخیرالان بیست ساله که بعداز دانشگاه دیگه ندیدمش.ولی اونقدرمهربون و بزرگ منش بودکه بعداز این سالهابادیدن اسمش دلم دوباره هواشو کرد.دلم میخوادهمه ماایرانیهابتونیم قومیتهای گوناگون هموطنمون روبشناسیم وباخرده فرهنگهاوآداب ورسوم همدیگه آشنابشیم.
ازشما بخاطر این سایت بی نظیر خیلی تشکرمیکنم. و براتون آرزوی موفقیت دارم.
………………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. فکر کنم این موضوعی که شما می فرمایید رو خانم “مه مطهر” مطرح کرده و من میدونم که منظور ایشون سختی تلفظ کلمات و واژه ها بوده نه بی توجهی به فرهنگ زرتشتیان محترم یا هر فرهنگ و قوم دیگه.
سلام
ممنون از اطلاعات خوبی که در اختیار گذاشتین
منابعش رو هم ذکر کنید، خیلی خوب میشه
با تشکر
………………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. در پست قبلی مربوط به دسته “زبان فارسی” نوشتم که منبع اصلی کتاب “فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی” است.
با سلام و سپاس از نوشته های خوبتون …
به نظر من با توجه به نکاتی که در مورد ببک و بچه گفتین، این طور به نظر میاد که بچه در اصل “ببچه” بوده که بب به معنی کودک و “چه” پسوند تصغیر هستش. در ببک هم “ک” پسوند تصغیره. این منافاتی با اینکه واژه بچه از wačag و vat-ča-ka گرفته شده نداره، چون میشه گفت wa یا vat به بَــ تبدیل شده. بقیه هم که پسوند هستش.
یادم هست که قدیمها در جنوب ایران به نوزاد بَبی یا تیتی میگفتند.
و دیگه اینکه به نظر میاد “بخش کردن” به معنای “تقسیم کردن” از کلماتیه که از ریشه bag گرفته شده.
پاینده باشید…
……………………………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
سلام استاد
در مورد “بهار” از اصل هندی vihāra که فرمودید شآخه بزرگ دین بودا به نام مهایانه یا چرخ بزرگ در زمان خروجش از شبه قاره و ورود به خراسان بزرگ آن زمان که افغانستان کنونی را در بر می گرفت مدتها در این منآطق ماندگار می شود طوری که شهرهایی در این مناطق به نام بهار در واقع همان ویهار بودایی است. ویهاره مراکز تعلیم و مراکز دینی بودایی می باشد و بعدها به فارسی از این مراکز به نام بهار یاد می شود.
……………………………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از ارائه این اطلاعات.
درباره عشق باید گفت این واژه در عربی دخیل است یعنی ریشه اش عربی نیست اگر چه در عربی از آن قالب ساخته اند(عاشق، معشوق) اما در اصل معرب «اشگ» فارسی است که در ساخت باستان، به معنی دوست داشتن زیاد بوده است. یک شاهد برای آن واژه عشق آباد است که نسا پایتخت اشکانیان در حوالی آن بوده و اسناد به دست آمده نشان می دهد به وسیله اشکانیان ساخته شده و نامش اشگ آباد بوده که به مرور عشق آباد شده است. لغویون عرب برای انکار دخیل بودن آن، آن را به عشقه نسبت داده اند در حالی که خود این واژه نیز دخیل است و ریشه اولیه اش ربطی به کلمه عشق نداشته است. در این باره به معربات جوالیقی و حواشی معین بر برهان رجوع کنید.
دکتر فرزاد
……………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس فراوان.
میلان ک برای کوچه فرعی ب کار میره ریشه آن از کجا میاد؟؟ لطفا در موردش بیشتر توضیح بدید چون هیچ کلمه هم معنی هم براش و جود نداره؟؟
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. الان حضور ذهن ندارم متاسفانه.
بنده ۲۵ سال است که آموزگار ادیبات هستم و در گستره ی زبان و ادب پژوهش و خوشه چینی می کنم. نیک است بدانید آنچه تاکنون دریافته ام این است که پژوهندگان، ادبیاتی ها و زبان شناسان همگی زبان ها همچون خود ما به دنبال ریشه یابی هایی گُمانی برای واژگان زبانشان هستند ؛ آنچنان که بارها دیده ام و خوانده ام ، پژوهشگرانی عرب ، ترک ، فارس و … واژه ای یکسان را با ریشه هایی که در دشت گُمان شان دوانده شده به زبان خویش پیوند می زنند.
بنده اهوازی هستم. اگر چه عرب نیستم ولی اندکی با زبان عربی آشنایم. واژه ی <> بدین معنا که ما آن را در زبان فارسی به کار می بریم اصلا در زبان عربی وجود ندارد. مفهوم عمیقی که ما با شنیدن این واژه درمی یابیم در زبان عربی نیست و آن ها با شنیدنش دریافتی بسیار سطحی تر و گاه متفاوت تر در ذهن شان نقش می بندد. آنان معنای مورد نظر ما را تا حدود بسیاری در واژه <> و همخانواده هایش <> می فهمند.
البته این ویژگی تنها در واژه ی عشق به چشم نمی آید. واژه های عربی بسیاری در زبان فارسی هست که ما آن ها را در معنایی من در آوردی به کار می بریم. واژه هایی همچون جامعه، اقتضاد، ریاضی، مطبوعات، سیاره و …
بنابراین آنقدر که دوستان ارجمندمان نگران نبودن برابر فارسی برای واژه ی پر معنا و ژرف عشق هستند ؛ خود عرب ها نمی دانند و دغدغه ی این را ندارند که می توان چنین گستردگی معنایی شگرفی به این واژه داد.
…………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از توجه و اظهار نظر شما. اما این <> چیست؟!
با درود. راجع به کلمه عشق که در قرآن نیامده و لذا عربی بودنش مشکوک است، این واژۀ سنسکریت قابل توجه است:
आचके verb Achake { AkA } desire
आचके verb Achake { AkA } love
اجزاء این کلمه آچه= تجمع، آکا= بسیار دوست داشتن هستند.
………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام و سپاس.
خیلی جالبه این مباحث…. خوندنشون تمرکز بالایی میخواد ( دیگه مطالعه و جمع اوری و نوشتنشون چقدر انرژی میخواد اونو باید از شما پرسید که این همه زحمتشو می کشین) ازون طرف ذهن دائم در رفت و آمد ِ دریافت این ارتباطات هست.
یعنی در عین تمرکز باید فعال و در حرکتم باشه ذهن.
از خوندنشون حظ میبرم.
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس که مطالعه میکنید.