یادم میآید زمانی از دوران مدرسه -ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان- که در مراسم صبحگاهی سر صف میایستادیم و به خواست کسی که پشت بلندگو بود، با صدای رسا و بعد از او، شعارهای «مرگ بر» کشورهای مختلف را سر میدادیم. هنوز وقتی به آن روزهای اغلب سرد فکر میکنم، سرمایی که از نوک پاهایم به جانم سرایت میکرد را احساس میکنم و تنم میلرزد.
آری، ما مرگ آرزو میکردیم برای کشورهایی که ندیده بودیمشان و حتی نمیشناختیمشان. ما مرگ آرزو میکردیم در سالهایی که خودمان با مرگ (حداقل با مرگ طبیعی) فاصلهی بیشتری داشتیم نسبت به این روزها. ما مرگ آرزو میکردیم برای کشورهایی که حتی در همسایگی ما نبودند. ما مرگ آرزو میکردیم برای کشورهایی که فکر میکردیم دلیل همهی مشکلات ما هستند. این بخشی از آموزش ما بود در دوران تحصیل علم و دانش.
اما گویی آن آموزش در راستای علم نبود و دنیای علم با جهان ما متفاوت بود. با «مرگ بر» سردادنهای ما اتفاقی نیفتاد. برعکس، وقتی فارغالتحصیل شدیم آرزویمان شد رفتن و ماندن در کشورهایی که هر روز و هر صبح لعن و نفرینشان میکردیم.
از طرفی، در چند سال گذشته، صدای مردمانی را شنیدهام از کشورهای همسایه که مرگ برای کشور من خواستهاند؛ سوریه، لبنان، عراق و حتی این روزها افغانستان. آنها کشور من را دلیل مشکلاتشان میدانند.
حالا بیش از هر زمان دیگری، طعم تلخ این شعارهای «مرگ بر» را احساس میکنم. این روزها قطعا نسبت به آن روزها من به مرگ نزدیکترم و این بیشتر در فکر فرو میبردم.
دیدگاهها
فارغ از هر زنده باد و مرده باد
سر به راه مملکت باید نهاد
……………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. این که باید سر در راه مملکت داد، موضوعی است که در موردش بحث دارم.
سلام
ولی این آرزوی ما نبود مرگ بر کسی. یادم می آید همه با اکراه و اهسته میگفتن که مدیر دبیرستانمان عصبانی از دستمان می شد.
ارغوان میبینی؟
به تماشاگه ویرانی ما آمدهاند…
ماندهایم تا ببینیم نبودن را
آخر قصه شنودن را
پشت این پنجرهی بسته هنوز
عطر آواز بنان مانده است
شهریار اینجا
شعر نقاشش را خوانده است
آن شب افشاری
با کسایی و قوامی و ادیب
تا قرایی و فرود
وان درآمد از اوج
شجریان، لطفی
چه شبی بود، دریغ
زندگی روی از این غمکده گردانیده است
ارغوان
در و دیوار غریب افتاده، چه تماشا دارد؟
هوشنگ ابتهاج
……………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. آن اجبار روزهای بدی را برای ما رقم زد. ما گرفتار آن اجبار بودیم و شاید هنوز هم هستیم.
اینجانب مسئولیت چند تا ترک در دیوارها و سقف کاخ سفید واشنگتن پایتخت ایالات متحده امریکا را به عهده میگیرم . دهه ۶۰ تو مدرسه سر صف سرد حیاط مدیر و ناظم پشت بلند گو داد میزدن بلند بگید مرگ بر امریکا تا صداتون بره برسه به کاخ سفید ما هم با جر دادن حنجره ترک مینداختیم به دیوارهای کاخ ، تشریف ببرین ترکها قابل مشاهده هستش.
……………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. ما همه باید مسئولیت کارهای خودمون رو بپذیریم.
آرش جان اون مرگ ها بر سیستم سرمایه داری و دولت های ظالم بوده و هنوز هم کاربرد دارد جالبه اگر یه روزی در اروپا شعار مرگ بر سرمایه داری و مانند آن داده شود می شود روشنفکری و شعارهای خودمان همیشه خز و بیهوده است.
……………………………………………………………………………………………………..
سلام. هیچ شعار “مرگ بر” به نظر من روشنفکری نیست. ضمنا، با عقیدهی شما اصلا نظر موافقی ندارم. چه کسی گفته که برای من نوجوان تصمیم بگیرند که به چه کسی و اساسا چرا، فحش و ناسزا بگویم؟ چه کسی برای من شاخصهای ظلم و سرمایهداری رو تبیین کرده بوده و به چه حقی؟ متاسفم که اصول شما رو نمیفهمم.