در «طلب» این «ابرشهر»، سراغ آن «عشق» باید رفت که شاید تنها یک دَم باشد میان دو عَدَم.
سخن از «نیشابور» است، دانگِ ششم و شهر هفتم ایران، که شنیدن داستان «حیرت»آورش دلِ با«معرفت» میخواهد.
سخن از «ریوند» است که گویی سخنورانش جام جم دارند و اسرار ازل میدانند، و با این حال، دربندِ سَر زلفِ نگارند.
در این سرزمین رباعی میسرایند و عطر میفروشند و در آسمانش سیمرغی بال میگستراند که گل سرخی به منقار دارد و فیروزهای در چنگ.
و در این «چشم خراسان»، چنان «جهانشهر»ی از «ایرانشهر» پیداست که شاید دوباره فَرِّ فردایمان باشد.
پینوشت: این متن با استفاده از اسامی مختلف نیشابور، کانسپت هفت شهر عشق عطار، مضامین رباعیات خیام و همچنین برخی از آنچه که نیشابور به آنها شهرت دارد، نوشته شده است.
دیدگاهها
تصویر سیمرغی که گل سرخ به منقار داره و فیروزه ای در چنگ، چطور به ذهنتون رسید؟!
تصویر خاصیه! جای تفسیر و تعبیر داره. فکر میکنم گذشته از معنی تک تک اجزا، کلیت این تصویر هم یک معنی خاص میتونه داشته باشه. دوست دارم بدونم این تصویر چه معنایی براتون داره…
…………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس که مطالعه کردید. این تصویر یعنی معرفی نمادهای نیشابور بر اساس یک معرفت به دیگر سرزمینها.
درواقع “سیمرغ” اون معرفتی هست که حامل اون نمادهاست…
این تصویرسازی ها عمیقن… جالب بود برام👌
……………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. همینطوره.
سلام
ازش گذرا عبور کردم، ولی بخاطر فیروزه اش که شده باید رفت و دیدش حتما
…………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. بله.