• وقتی «ادوارد فیتز جرالد» ترجمهٔ تعدادی از رباعیات «عمر خیام» را در سال ۱۸۶۱ بدون نام مترجم و با هزینهٔ شخصی چاپ کرد، کتاب چندان فروشی نداشت. او تعدادی از نسخهها را به دوستانش هدیه داد و قیمت کتاب را از پنج شلینگ به یک شلینگ و حتی به نصف این قیمت کاهش داد، ولی باز هم خبری از فروش کتاب نبود. اما کمی بعدتر کتاب به دست افرادی افتاد که نتیجه را برعکس کرد. دو سال پس از چاپ اشعار، یک منتقد هنری به این مترجم ناشناس ابیات خیام چنین نوشت: «آقای عزیز و بسیار عزیز من، من اصلا نمیدانم شما کی هستید ولی از ته دلم آرزو میکنم که اشعار بیشتری از عمر خیام پیدا کنید و برای ما ترجمه کنید. من تا امروز هرگز چیزی به شکوهمندی این شعر (اگر بخواهم انتخاب کنم صفحات ۱۰-۱۲) ندیدهام و…»
روند شهرت و فروش کتاب برعکس سالهای ابتدایی شده بود، تا جاییکه در سال ۱۸۷۷ یک شرکت آمریکایی چاپ رباعیات را برای سالها انحصاری کرده بود و عمر خیام چنان شهرت یافته بود که صدها نفر نام فرزندان خود را «عمر» گذاشتند. یکی از عوامل شهرت رباعیات، تصویرسازی ابیات بود. تصاویری که هنرمندی به نام Elihu Vedder از ابیات عمر خیام کشیده بود در نمایشگاه سال ۱۸۸۴ به نمایش در آمدند. همچنین تصویرسازیهای فرد دیگری به نام Edmund J Sullivan که حدود چهار دهه بعدتر کشیده شدهاند در اینترنت در دسترس هستند.
تماشای این تصاویر تصورات غربیان از اشعار خیام را مشخص میکند.
نکتهٔ دیگر اینکه، تا سال ۲۰۰۳، تعداد ۱۹۰ چاپ نفیس و مصور از ابیات خیام، به زبان انگلیسی و با هنر ۱۷۰ هنرمند نقاش تولید شده است. یکی دیگر از افرادی که ابیات عمر خیام را در نیمهٔ اول قرن بیستم به تصویر کشید، هنرمند فرانسوی-انگلیسی به نام Edmund Dulac بود. تصاویری نیز از فیلم صامت Omar, the Tentmaker که در سال ۱۹۲۲ در رابطه با عمر خیام ساخته شد، در اینترنت در دسترس است.
اینکه فیلمی در رابطه با شاعر ایرانی در این دوره ساخته شده است، شاهد دیگری است از اهمیت عمر خیام در آمریکا. همچنین رُمانی با همین عنوان توسط Nathan Haskell Dole نوشته شده است.
• امین مألوف، نویسندهٔ لبنانی در آخرین پاراگراف کتاب «سمرقند»، از زبان دختری به نام «شیرین» خطاب به «بنیامین عمر لوساژ» چنین مینویسد: «رباعیات خیام بر کشتی تایتانیک! در واقع گل اندیشهٔ خاور زمین است که با گل صنعت مغرب زمین حمل میشود…» سمرقند، رمانی است که در دورهٔ ناصرالدین شاه اتفاق میافتد و خلاصهاش این است که یک شهروند آمریکا -که به دلیل علاقهٔ خانوادهاش به خیام، نام او را «عمر» نهاده بودند- به ایران سفر میکند تا نسخهٔ دستنویس عمر خیام را به دست بیاورد. او در مسیر «سید جلالالدین اسدآبادی» و «میرزا رضای کرمانی» را ملاقات میکند و شاهد حوادث بسیاری از جمله قتل ناصرالدین است. در نهایت وقتی کتاب رباعیات را به دست میآورد با شیرین (که در کتاب سمرقند نوهٔ ناصرالدین شاه قلمداد میشود) به سمت کشورش باز میگردد. این دو که در کشتی تایتانیک سوار شده بودند، شاهد این بودند که نسخهٔ دستنویس همراه با کشتی به اعماق آب فرو رفت و آنها خود جزو نجاتیافتگان کشتی بودند. در همین هنگام است که شیرین جملهٔ بالا را بر زبان آورده بود.
هرچند سمرقند یک قصه است ولی به برخی اتفاقات تاریخی اشاره دارد که در ادامه به یکی از آنها اشاره میکنم. چند سال پیش کتاب سمرقند را خوانده بودم و از این قصه در بیشتر سخنرانیهای مرتبط با «گردشگری ادبی» صحبت کردهام. ولی به تازگی فهمیدم که واقعا یک نسخهٔ رباعیات عمر خیام (البته نه نسخهٔ دستنویس او) در کشتی تایتانیک غرق شده است. این نسخهٔ غرقشده دارای جلد نفیس و صفحات زیبای نقاشی شده و طرحدار بوده است که تولید آن دو سال طول کشیده بود و به قیمت آن روز ۱۰۰۰ پوند و به قیمت امروز ۵۰.۰۰۰ پوند ارزش داشته است.
دیدگاهها
“ایرانی بودن با همه مصیبتها به زبان فارسیاش میارزد. من در یادداشتهایم آرزوی زبانی را میکنم که وقتی از کوه صحبت میکند به سختی کوه باشد و وقتی از جان یا روح از سَبُکی به دست نتواند آمد”
شاهرخ مسکوب
باشد که در شتاب دنیا، دمی با شعر بیاساییم و به یاد داشته باشیم نیاکان ما در این به قول کیارستمی “غایت زیبایی” گنجی به یادگار گذاشته اند ستودنی.
…………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از شما.