یکی دو روز است که تصویر پرندهی «هما» در فضای مجازی منتشر میشود و انواع گفتمان دربارهٔ آن شکل گرفته است. برخی رابطهٔ آن را با لوگوی «هواپیمایی ملی ایران» (ابتدای حروف کلمات این عبارت، هما میشود) مطرح کردهاند که خود با آن تندیسهای پرندهٔ افسانهای موجود در محوطهٔ تخت جمشید در ارتباط است. برخی از اینکه این پرنده واقعی است و افسانهای نیست تعجب کردهاند، برخی دیگر از اینکه این پرنده، گونهای «کرکس» است و استخوان میخورد شگفت زده شدهاند، دیگرانی اشاره به «همای سعادت» کردهاند و سخن راندهاند و دیده شدن آن را با «امید به آیندهٔ ایران» تعبیر کردهاند و…
این تعجبها و تعبیرها همه به این معنی است که ما دربارهٔ برخی از گونههای جانوری به محتواهای مستند و صحیح بیشتری نیاز داریم که احتمالا یا به اندازهٔ کافی تولید نشدهاند، یا اگر تولید شدهاند و وجود دارند، متمرکز نیستند، کم در دسترس قرار گرفتهاند و یا اساسا پرمخاطب نشدهاند. در واقع ما این مشکل را ما دربارهٔ بسیاری از «میراث ایران» اعم از طبیعی و فرهنگی و… داریم.
به این بهانه در ادامه، چند نکته دربارهٔ این پرنده عرض میکنم:
- از اولین شاعرانی که در سدهٔ چهارم هجری از «هما» به عنوان پرنده یاد کردهاند میتوان به «فردوسی» و همچنین «فرخی سیستانی» اشاره کرد. فرخی از «سایه» هما سروده است:
هما چو بر سر کس سایه افکند چه عجب / اگر جهان همه او را شود کران بکران
- مسعود سعد سلمان هم در قرن پنجم از سایهٔ هما گفته است:
پست میبینم از همه کیهان / چون هما سایه افکند به سرم
او همچنین از «فر» هما یاد کرده و احتمالا اولین شاعری است که به استخوان خوردن هما اشاره میکند:
به فر همایست لیکن همای / نیارد ز منقار سود و زیان
همای استخوان خورد و هرگز که دید / که فر هما آید از استخوان
چو مرغیست در بوستان خرد / سراینده نامه باستان
- خیام در «نوروز نامه» قصهای بیان میکند که در آن درگیری یک مار با هما روایت شده است:
…ماری دید در گردن همای پیچیده و سرش در آویخته و آهنگ آن می کرد که همای را بگزد…
(تصویر اسطورهای درگیری مار با پرندگان شکاری مثل عقاب، باز و در اینجا هما، یک تصویر اسطورهای تقریبا جهانشمول و دارای تعابیر عرفانی و پندآمیز است که به تفاوت فرش با عرش اشاره دارد.)
- جمالالدین عبدالرزاق شاعر قرن ششم هجری، بر خلاف پیشینیان، هما را دارای تعالی نمیداند و چنین میسراید:
یا هما را چه شرف باشد بر سگ چو همی / ز استخوان خورد نشان هر دو مساوا دارد
- سعدی، شاعر قرن هفتم، در یک بیت زیبا از هما چنین گفته است:
هماى بر همه مرغان از آن شرف دارد / که استخوان خورد و جانور نیازارد
- مولانا نیز ابیات بسیاری دربارۀ هما دارد. در بیت زیر چنین سروده است:
چو زمین بود فلک شد همگی حسن و نمک شد / بشری بود ملک شد مگسی بود هما شد
یا در بیت دیگری چنین میفرماید:
اگر تو جنس همایی و جنس زاغ نهای / ز جان تو میل به سوی هما توانی کرد
- سلمان ساوجی، شاعر قرن هشتم در یک بیت، هما و کرکس را با هم آورده است و چنین سروده:
ملک را گفت این راهی است بیراه / نمیشاید که بیراهی کند شاه
مرو راهی که دیگر کس نرفتهست / هما نگذشته و کرکس نرفتهست
- حافظ در یک بیت هما و شب پره (خطاف) را در مقابل هم قرار داده است:
عدو که منطق حافظ طمع کند در شعر / همان حدیث هُما و طریق خطّاف است
- نویسندگان و شعرای بسیار دیگری هم به این پرنده اشاره داشتهاند.
- رهی معیری، شهریار، میرزاده عشقی، فرخی یزدی و ملک الشعرا بهار از جمله شاعران معاصری هستند که به هما و صفتهای آن اشاره کردهاند که در این میان عبارت «همای رحمت» شهریار شهرت فراوان یافته است.
خلاصه اینکه هرچند هما از کرکسان است، ولی همواره (به جز موارد معدود) متعالی پنداشته شده و در ادبیات ایران خوش سعادت بوده است.
دیدگاهها
گردشگری ادبی بر مبنای نقوش باستانی چقدر میتونه جذاب باشه.
عالی بود
و بینظیر.
………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از توجه.
با سپاس از اطلاعات شاعرانه شما در این باب فقط این جمله آخر “هرچند هما از کرکسان است” آدم را از فضای شاعرانه در می آورد.
فکر نمی کنم هما از کرکس شناخته شدنش ناراحت باشد؛ کرکس ها نقش مهمی در چرخه زیست دارند و اگر حافظه ام یاری دهد از نگاه نماد شناسی در باورهای کهن (بسیار بسیارکهن) استخوان و زندگی دوباره به یکدیگر مرتبط هستند و احتمالا از اینرو هما مقام بالاتری از کرکس ها پیدا کرده است. شنیده ام اگر هما استخوان از دنیا رفته ای را بر می داشت و می برد، گمان می کردند آن روح رستگار شده است .
………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از اظهار نظر.