سجده به هر برگ زرد
که هر یک مُهری است در محراب پاییز
…………………………………………………………………..
خوش باد
که سرخ نگه میدارم
رُخ زرد آزردهام را
نه با سیلی
که با فریب همپوشانی رَخت زرد پاییز
…………………………………………………………………..
باز برگزید و برگرفت آن برگ طلا را،
برگویید بر کوی و برزن
که برگشت پاییز
دیدگاهها
می روی تا ته آن کوچه
.
.
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه نور
……………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از شما.
.
سلام
تو شبیه بارانی
که عصر یک روز پاییزی
نرم و بیصدا
روی خیالِ شهر میزند
………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. عالی.