سلام
البته خیر بیشتری هم به همنوعت می رسانی
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. مطمئن نیستم.
سفر به فرهنگ ها
سلام. نبض قضیه را چه درست گرفته اید و ، چه راست گفته اید. در این زمینه ؛ به گفته های جولیا کامرون بسیار معتقدم :
” وقتی به هنر خویش سرگرمیم ، به چاه تجربه مان فرو می رویم و تصاویر را بیرون می کشیم. اما چگونه این چاه را پر می کنیم؟
با تصاویر ، به آن خوراک می رسانیم ؛ به “مغز هنرمند”مان.
صرفا با تصاویر نمیتوان به طرزی موثر به مغز هنرمند دست یافت یا آن را برانگیخت.
مغز هنرمند ؛ مغز حسی است : دیدن و شنیدن و بوییدن و چشیدن و لمس کردن ؛ اینهاست عناصر جادو.
به هنگام پر کردن چاه ، به افسون بیاندیشید ؛ به وجد و طرب ؛ به تفریح و سرگرمی ؛ نه به انجام وظیفه. به کاری نپردازید که “باید” آنرا انجام بدهید.
به رمز و راز بپردازید ؛ نه به مهارت و حاذقیت.
رمز و راز ، ما را به درون می کشاند و هدایتمان میکند و شیفته مان میسازد . وظیفه ، شاید ما را کرخت کند و پس بزند و از “همنوایی” به در ببرد.
رمز و راز میتواند بسیار ساده باشد ، مثلا :
اگر این جاده را در پیش بگیرم ؛ نه راهی را که همیشه در آن رانندگی میکردم ، چه خواهم دید؟”
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
سمیه
اینکه یه قضیه علمی ساده است یه لیوانم هر چقدر بزرگ تر باشه آب بیشتری میشه توش ریخت و به نظر من بد نیست. کار و مسئولیت بیشتر باعث تجربه های بیشتر میشه
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
آرش جان سلام
در پست قبلی اینطور نوشته بودی :
بارها گفته ام و باز خواهم گفت که زیبایی های ایران بیشتر در جاده ها مشخص می شود و نه در شهرها. آنچه که در راه های ایران مسافر را افسون می کند، بیکرانگی است و من خوشحالم که هنوز مکان هایی در کشور ما هست که شوق و شعف را در وجود هر بیننده ای زنده می کند.
این حرفتو درس حسابی قبول دارم .
منکه تازه سفر رو شروع کردم در این مدت کم زیبایی هایی رو در طبیعت دیدم که هیچکدوم از دوری بری های من و شاید ۷۰ درصد مردمی که پا به طبیعت میزارن به عمرشون این ها رو ندیدن .
جات خالی دیروز جایی بودمم که شاید تصاویر شبیه اون رو تو فیلم های خارجی دیده باشیم ، ولی دیروز وقتی غارنوردی و کوه نوردی و صخره نوردی رو با هزار بدبختی و بدون وسیله ای حرفه ای و با دست خالی آنجام دادم و به اون زیبایی خیره کننده رسیدم، خستگی از تنم در رفت.
ولی افسوس و هزاران افسوس که جلال و شکوه و تمام این زیبایی، بدست ما آدمهای خودپسند و زباله هایی که از کارخانه ها و فاضلاب های صنعتی بالادست رو به نابودی بود و اون چهره زیبا رو تبدیل به زباله دانی از ظروف پلاستیکی و یکبار مصرفی کرده بود که ما از اون ها استفارده میکنیم .
وچه جالب است که هر سال روز و هفته ای را به زمین پاک و هوای پاک و پاکی های اینچنین نسبت می دهیم و این اقدام ما جز برگزاری جلسات و نشست های بی سرانجام وراهپیمایی کودکان دبستانی، هیچ نفع و فایده دیگری به طبیعتمان نمی رساند و تنها دهان باز کرده و حرف میزنیم و حرف میزنیم و حرف میزنیم .
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. موفق باشی مَرد.
سلام. اول ببین این انرژی که بالا میبریش انرژی کاذب یا انرژی مفید؟ بعد خودت دیگه خواهی فهمید چطوری باید کنترلش کنی دادش آرش
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام آبجی.
Masi
اگر خودمون برای خودمون حدود تعیین نکنیم، هیچ وقت بقیه نمی فهمن که ما دیگه توان پذیرفتن مسئولیت های جدید و بیشتر رو نداریم …..اشکال کار اینجاست، ما رو آرام و صبور و مثل همیشه می بینن و ادامه میدن…
خواسته ها و سطح انرژی مون رو باید روشن و شفاف بیان کنیم…..وگرنه هیچ “تهی” برای ماجرای ریختن مسئولیت بر سرمون وجود نداره!
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. موافقم.
Masi
با تمام این تفاسیر اما
همیشه پر انرژی ببینمتون استاد ….
شما یک سری انرژی های نهفته ی خاموش دارین در وجودتون ، شبیه آتشفشان …..
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاسگزارم.
دیدگاهها
سلام
البته خیر بیشتری هم به همنوعت می رسانی
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. مطمئن نیستم.
سلام. نبض قضیه را چه درست گرفته اید و ، چه راست گفته اید. در این زمینه ؛ به گفته های جولیا کامرون بسیار معتقدم :
” وقتی به هنر خویش سرگرمیم ، به چاه تجربه مان فرو می رویم و تصاویر را بیرون می کشیم. اما چگونه این چاه را پر می کنیم؟
با تصاویر ، به آن خوراک می رسانیم ؛ به “مغز هنرمند”مان.
صرفا با تصاویر نمیتوان به طرزی موثر به مغز هنرمند دست یافت یا آن را برانگیخت.
مغز هنرمند ؛ مغز حسی است : دیدن و شنیدن و بوییدن و چشیدن و لمس کردن ؛ اینهاست عناصر جادو.
به هنگام پر کردن چاه ، به افسون بیاندیشید ؛ به وجد و طرب ؛ به تفریح و سرگرمی ؛ نه به انجام وظیفه. به کاری نپردازید که “باید” آنرا انجام بدهید.
به رمز و راز بپردازید ؛ نه به مهارت و حاذقیت.
رمز و راز ، ما را به درون می کشاند و هدایتمان میکند و شیفته مان میسازد . وظیفه ، شاید ما را کرخت کند و پس بزند و از “همنوایی” به در ببرد.
رمز و راز میتواند بسیار ساده باشد ، مثلا :
اگر این جاده را در پیش بگیرم ؛ نه راهی را که همیشه در آن رانندگی میکردم ، چه خواهم دید؟”
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
اینکه یه قضیه علمی ساده است یه لیوانم هر چقدر بزرگ تر باشه آب بیشتری میشه توش ریخت و به نظر من بد نیست. کار و مسئولیت بیشتر باعث تجربه های بیشتر میشه
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
آرش جان سلام
در پست قبلی اینطور نوشته بودی :
بارها گفته ام و باز خواهم گفت که زیبایی های ایران بیشتر در جاده ها مشخص می شود و نه در شهرها. آنچه که در راه های ایران مسافر را افسون می کند، بیکرانگی است و من خوشحالم که هنوز مکان هایی در کشور ما هست که شوق و شعف را در وجود هر بیننده ای زنده می کند.
این حرفتو درس حسابی قبول دارم .
منکه تازه سفر رو شروع کردم در این مدت کم زیبایی هایی رو در طبیعت دیدم که هیچکدوم از دوری بری های من و شاید ۷۰ درصد مردمی که پا به طبیعت میزارن به عمرشون این ها رو ندیدن .
جات خالی دیروز جایی بودمم که شاید تصاویر شبیه اون رو تو فیلم های خارجی دیده باشیم ، ولی دیروز وقتی غارنوردی و کوه نوردی و صخره نوردی رو با هزار بدبختی و بدون وسیله ای حرفه ای و با دست خالی آنجام دادم و به اون زیبایی خیره کننده رسیدم، خستگی از تنم در رفت.
ولی افسوس و هزاران افسوس که جلال و شکوه و تمام این زیبایی، بدست ما آدمهای خودپسند و زباله هایی که از کارخانه ها و فاضلاب های صنعتی بالادست رو به نابودی بود و اون چهره زیبا رو تبدیل به زباله دانی از ظروف پلاستیکی و یکبار مصرفی کرده بود که ما از اون ها استفارده میکنیم .
وچه جالب است که هر سال روز و هفته ای را به زمین پاک و هوای پاک و پاکی های اینچنین نسبت می دهیم و این اقدام ما جز برگزاری جلسات و نشست های بی سرانجام وراهپیمایی کودکان دبستانی، هیچ نفع و فایده دیگری به طبیعتمان نمی رساند و تنها دهان باز کرده و حرف میزنیم و حرف میزنیم و حرف میزنیم .
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. موفق باشی مَرد.
سلام. انرژیت رو باید کنترل کنی.
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. چه جوری؟
و می باید
تو را رفتن ,
به هر جا که رهایی هست
و یا حتا صدایی هست از آزادی
و از انصاف و از شادی
و تا ژرفای ژرفا ها فرورفتن
تو را شایسته و بایسته می یابد
که در پیچ و خم این جنگ و نبرد سخت هول آور
فرو می افتی اندر چاه تاریک روز + مرگی , که ژرفایش هویدا نیست
(برگرفته از شاهکار مهدی فتوحی)
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
سلام. اول ببین این انرژی که بالا میبریش انرژی کاذب یا انرژی مفید؟ بعد خودت دیگه خواهی فهمید چطوری باید کنترلش کنی دادش آرش
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام آبجی.
اگر خودمون برای خودمون حدود تعیین نکنیم، هیچ وقت بقیه نمی فهمن که ما دیگه توان پذیرفتن مسئولیت های جدید و بیشتر رو نداریم …..اشکال کار اینجاست، ما رو آرام و صبور و مثل همیشه می بینن و ادامه میدن…
خواسته ها و سطح انرژی مون رو باید روشن و شفاف بیان کنیم…..وگرنه هیچ “تهی” برای ماجرای ریختن مسئولیت بر سرمون وجود نداره!
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. موافقم.
با تمام این تفاسیر اما
همیشه پر انرژی ببینمتون استاد ….
شما یک سری انرژی های نهفته ی خاموش دارین در وجودتون ، شبیه آتشفشان …..
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاسگزارم.