از تالاب شادگان تا تالاب گواتر

شوق پیمودن مسیر سفری که از ابتدای خلیج فارس آغاز می‌شد و تا انتهای دریای عمان ادامه می‌یافت، از مدت‌ها پیش در وجودم رخنه کرده بود. می‌خواستم از این سوی مرز تا تا آن‌سویش را بپیمایم و شگفتی‌های مسیر طولانی میان دو تالاب شادگان و گواتر را درک کنم. می‌خواستم ببینم تفاوت و تشابه سبک زندگی اعراب حاشیه نشین و بلوچ‌های مرز نشین از کجا تا به کجاست. این شد که این سفر را به تنهایی آغاز کردم اما تا به میانه راه برسم، ۹ نفر شده بودیم.

از تالاب شادگان آغاز می‌کنیم، جایی که کودکان قایق‌ می‌رانند و زنان سیا‌ه‌پوش ماهی‌ می‌فروشند و مردان مترصد شکار پرند‌ه‌اند.

آیین قهوه‌خوری این مردمان، رسمی دیرینه است که کمتر به آن پرداخته شده. رسمی است نمادین که آنان در مجالس خود و در محلی به نام مضیف (کپر یا اتاقی بزرگ در کنار محل زندگی یا خانه شیخ) برگزار می‌کنند.  

 

مقصد بعدی یکی از شهرهای صنعتی و یکی از قدیمی‌ترین بندرهای خلیج فارس است. بندر ماهشهر تا قبل از ایجاد تأسیسات خارک، بزرگترین بندر صادراتی نفت ایران بود و هم اکنون نیز مهمترین واحد تبدیل و صدور گاز در این بندر قرار دارد و فرآورده‌های صادراتی پالایشگاه آبادان از طریق این بندر صادر می‌شوند.

 

از بندر ماهشهر تا بندر دیلم حدود ۱۴۰ کیلومتر است. شهری که در آن می‌توان در ساحل شنی‌اش قدم زد و پرواز مرغان ماهی‌خوار را بر فراز لنج‌ها تماشا کرد و تن به نسیم سپرد و دمی آسود.

 

گناوه کنونی در جنوب گناوه قدیم بنا شده و درحال حاضر از گناوه قدیم جز آثار سنگ‌ها و پی‌های مدفون در زیر خاک و بعضی بازمانده تاق‌نماهای سنگی ضربی آثاری مشهود نیست. نام این بندر در کتاب‌های قدیمی به صورت گنابا، گنفه، جنایه و جنابا هم آمده است. مهاجرینی که از روستاهای اطراف شهرستان به آن مراجعه کرده‌اند ریشه‌های لری دارند. اعراب هم محله مخصوص به خود را دارند و از اقوام دشتی نیز در گناوه سراغ می‌توان گرفت.

 

در مسیری که می‌رفتیم، در حاشیه خلیج فارس از برازجان گذشتیم و به سمت بوشهر راندیم. شهری ساحلی که بوی ماهی و دریا جزو لاینفک خاطره‌ای است که در ذهن مسافر باقی می‌گذارد. بندر بوشهر در زمان اوج خود از مراکز عمده تجارت خلیج فارس به حساب می‌آمد و تجار این شهر قسمت عمده بازرگانی خلیج فارس و اقیانوس هند را به عهده داشتند.

به علت موقعیت خاص این بندر در تجارت و کسب ثروت فراوان، نمایندگی شرکت‌های خارجی و نیز کنسولگری دولت‌های بیگانه از جمله بریتانیا، آلمان و روسیه و امپراطوری عثمانی در این شهر وجود داشتند که ساختمان بعضی از آن‌ها هنوز پا برجاست.

حتی اگر هیچ چیزی در مورد بوشهر نشنیده باشید، حتما از اصالت و ویژگی‌های منحصر به فرد موسیقی آن شنیده‌اید. در بوشهر، موسیقی هر محله با محله دیگر تفاوت اندکی دارد که از تفاوت در گویش‌ آنان ناشی می‌شود و هر چه اختلاف لهجه میان محله‌ها بیشتر باشد، تفاوت در موسیقی آن‌ها آشکارتر است. این امر باعث پیدایش سبک‌های مختلف در موسیقی بوشهر شده است.

 

از بوشهر به سمت شرق که ادامه مسیر دادیم به دلوار رسیدیم، زادگاه و محل فرمانروایی “رییس علی دلواری‌” که در کشاکش جنگ اول جهانی و در هنگام حمله انگلیسی‌ها به بوشهر، رشادت بسیاری از خود نشان داد و به شهادت رسید و در یادها بسان استوره‌ای ماندگار شد.

موزه رییس‌علی دلواری، نمونه یک “خانه ایرانی” با حیاط مرکزی است که دیدار از آن را به شما هم سفارش می‌کنیم.

 

از بندر دیر و کنگان گذشتیم و به سیراف افسانه‌ای رسیدیم.

هر چند از آن بندر پرشکوه قدیم و ساختمان‌های چند طبقه و مسجد جامع بزرگش خبری نیست و دیگر از خانه‌های ظریف و خوش ساخت سی هزار دیناری و با‌غ‌های اطرافش و از سوداگران ثروتمندش خبری نیست، اما سیراف امروز با نام بندر طاهری هنوز شهری است زنده از سرزمین ایران.

برای واژه “سیراف” معانی متعددی وجود دارد. بعضی می‌گویند که این واژه از”سیرو آب” (آب زیاد) و برخی می‌گویند که از شیل و آو ( شیل=ماهی و آو=آب)  آمده است. بقیه هم عقیده دارند که واژه سیراف در حقیقت “سیل آب” بوده است.

 

در سیراف از موزه‌ای که به آن رسیدگی نمی‌شد، دیدن کردیم و بر فراز قلعه‌اش، لنج‌هایی را به تماشا نشستیم که در دریا شناور بودند و قبر  سیبویه را یافتیم و استودان‌هایی را دیدیم که بقایای استخوان درگذشتگان هنوز در آن‌ها معلوم بود. 

 

از سیراف راهمان را به سمت شمال تغییر دادیم و به جای عبور از عسلویه و گاوبندی، از شهر جم و مهر و لامرد گذشتیم تا به بندر چارک رسیدیم. در این راه زنان قشقایی را با لباس‌های رنگارنگشان تماشا کردیم و به صدای گله‌های گوسفند در دشت‌های وسیع گوش سپردیم.  

 

از بندر چارک تا بندر لنگه حدود ۸۰ کیلومتر راه است. “تاورنیه”، از آن کسانی است که از بندر لنگه دیدار کرده‌‌اند. این سیاح فرانسوی، طی سفر از بصره به بندر لنگه، مدت دو روز در این بندر اقامت کرده و از آن به خوبی یاد کرده است.

بندر لنگه علاوه بر فعالیت‌های تجاری و اقتصادی از پوشش گیاهی و گونه‌های جانوری قابل توجهی برخوردار است.

 

بندر لنگه را ترک کردیم و نرسیده به بندر عباس، از بندر پهل سوار بر قایقی شدیم و به قشم و از آن‌جا به جزیره هنگام رفتیم. جزیره هنگام را انتخاب کردیم تا سوار بر قایق موتوری، از حرکت دسته جمعی دلفین‌ها حظ کنیم. تا وقتی که قایق مکان دلفین ها را نیافته بود، آرام و قرار نداشتیم و در لحظه‌ای که آنان را یافتیم، شعفی وجودمان را فراگرفت که کمتر تجربه‌اش کرده بودیم.

وقت کردیم و از تنگه شگفت انگیز چاهکوه قشم بازدید کردیم، اما دیدار از لارک و هرمز را از دست دادیم.

 

نقطه میانی سفر ما، بندر عباس، محل اتصال دریای عمان و دریای پارس بود. از این شهر گذشتیم و به میناب رفتیم. پنج‌شنبه نبود که پنج‌شنبه بازار میناب را دریابیم. تنها توانستیم از بام میناب (تپه‌ای بر فراز شهر)، شهر آرامی را ببینیم که سدی را در مسیر رودخانه خشک‌شده‌اش ساخته بودند.

 

از میناب سرازیر شدیم و یک‌سر تا جاسک راندیم. به شهری رسیدیم که پایین‌ترین نقطه مسکونی ایران است و هیچ مسافرخانه‌ای ندارد، ما مجبور شدیم مهمان هموطنی شویم که پذیرای تن‌های خسته‌امان شد.

 

بندر جاسک پر از لنج‌های صیادی سنتی است که روزها و ماه‌ها را در دریا سپری می‌کنند تا دریا روزی‌ ناخدا و کارکنان را بدهد.

 

از جاسک تا کنارک، مکانی برای ماندن نیست. جاده خراب بود و سیل، باغ‌ها و خانه‌های بسیاری را ویران کرده بود. وارد منطقه بلوچ‌ها شده بودیم و لباس و گفتار و سبک زندگی‌اشان را تجربه می‌کردیم. 

 

منطقه آزاد چابهار را برای آسودن انتخاب کردیم و روزی از روزهای عمرمان را برای در میان مردم بودن و پرسه زدن در بازار و دیدار از مسجد مسلمانان و معبد هندوها سپری کردیم.

 

بعد از دیدار از چابهار به سمت  گواتر، جنوب شرقی‌ترین بخش از ایران رفتیم. یکی از بدیع‌ترین مناظر سفر را در مسیر حدود ۱۰۰ کیلومتری از چابهار تا گواتر دیدیم. کوه‌های مریخی در سمت راست جاده و دریا در سمت چپ و به فاصله اندکی از هم قرار دارند.

پسابندر در چند کیلومتری گواتر قرار دارد و عجب بندر زیبایی است. حرفه مردم گواتر، صیادی، دامداری و کشاورزی است و ذرت و ماش می‌کارند.  

فک و فامیل خیلی از گواتری‌ها در آن طرف مرز و در “جیوانی” پاکستان زندگی می‌کنند.

کمی آنطرف‌تر در پاکستان، “گوادر” قرار دارد که تمامی این منطقه به منطقه گواتر یا گوادر معروف بوده و حالا گواتر در ایران است و گوادر در پاکستان.

 

آرش نورآقایی

 

 

 

دیدگاه‌ها

  1. سیما سلمان زاده

    عجب سفری بوده
    حتما خیلی خلاصه نوشته اید
    این متن رو با بغض خوندم
    من لقمه لقمه فاصله کنگان تا عسلویه، جم و سیراف و لامرد و نخل تقی و … رو گشته ام
    خاطراتی برام تازه شد که تکرار نخواهند شد
    چابهار تا گواتر و پسابندر و …هم همینطور
    چقدر از اون روزها دور افتادم
    مرسی که هستید و می نویسید
    ………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. لطف دارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *