موضوع این است که آدم نمیخواهد لال باشد. سکوت هم انگار نوعی نطق است، همانگونه که فریاد کشیدن تجربه دردناک الکن بودن زبان است.
وقتی کسی شروع کرد به نطق، به راحتی نمیتوان جلویش را گرفت. ادامه میدهد. به هر طریقی ادامه میدهد. این است که مرگ در بهترین شرایط آخرین سخنی است که رانده میشود، برخی بعد از مرگ هم نطق میکنند.
دیدگاهها
گاهی مواقع سکوت هم نوعی دردکشیدنه از الکن بودن زبان. انگار به هیچ کلام و زبان و بیانی نمیشه نطق کرد
اونایی که سرشار هستن از آگاهی و پویایی تا انتهای زمان زبان آور و گویا هستن، پایان ندارن، مرگ هم
………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
خب بنظرم نطق با نطق فرق داره. یکی میشه نطق افلاطون در کتاب ضیافت یکی هم میشه نطق هیتلر. اینکه چه فکری پشت اون سکوت و فریاد هست که الی الابد ماندگارش میکنه یا در لحظه به باد فراموشی سپرده میشه مهم ه.
………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. همینطوره.
سکوت، همیشه عین نطق نیست؛ گاهی به حساب ناتوانی و بی سوادی و نابلدی و نافهمی آدم گذاشته می شه. همیشه سکوت کرده م و همیشه کلاه سرم رفته. منم نمی خوام (لال که نه) ساکت باشم. گاهی احتیاجه که فریاد بزنم، حتی اگر به حساب الکن بودن زبانم بذارن؛ اما نمی تونم … بلد نیستم … یاد نگرفته م … شاید هم سرکوب شدم و نابود.
………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
مرگ آخرین کنش یک انسان است…
………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. فکر کنم درست میگید.