بقیهی گزارش تصویری روز پنجم اقامت در آتن را تقدیم میکنم:
بدون شرح
جان دارد. بهخدا جان دارد. سجدهی واجب دارد این هنر. از طرفی، ببینید که در آن زمان هم ( ۲۲۰۰ سال پیش) سوارکار مسابقههای سوارکاری را از افراد سبکوزن انتخاب میکردند. بر روی این اسب پسربچهای نشسته.
این نقاشیهای رنگی متعلق به ۳۰۰۰ سال پیش هستند.
این یکی هم همینطور.
خودم عاشق این عکس هستم. اگر فقط ۱۰عکس از همهی عکسهایم گلچین کنم، یکیاش این است.
شبیه این «ریتون» را در ایران داریم، کمی از فرم و رنگهایشان با هم فرق دارد.
زمانیکه جکی در دانشگاه آتن تاریخ و زبان یونان باستان میخواند، در آپارتمانی زندگی میکرد و این زن و خواهرش همسایهی روبرویی او بودند. ما رفتیم تا ببینیم از همسایههای قدیمی (۲۵ سال پیش) خبری هست یا نه. رفتیم و در زدیم. اولش جکی را نشناخت، بعد شناخت و با خوشرویی دعوتمان کرد به داخل منزلش. خواهرش همین دو ماه پیش فوت کرده بود و او در حضور ما دو مرتبه برای خواهرش گریست. بسیار نجیب بود و بزرگوار. بهمان آبمیوه داد و کمی کیک. مصریالاصل و اهل کانال سوئز است که بیشتر عمرش را در یونان گذرانده. یونانی و فرانسه و عربی را که خوب صحبت میکرد و در انگلیسی و ایتالیایی هم گلیمش را از آب بیرون میکشید. دوست داشتم خانهی یک شهروند آتنی را ببینم، که دیدم.
پینوشت: عکسهای دیگری هم متعلق به موزه بود که ترجیح ندادم آنها را بگذارم. دلیل هم دارد. در متن «آتن۲: اروپا ۱۷»، عکسی در آخر گذاشتهام که جفتگیری دو لاکپشت را نشان میدهد. این عکس و نوشتهی طنزآلود من، برای برخی شوک بزرگی بوده است، تا جایی که نجابت بنده زیر سوال رفته و …
راستش من قبلا هم گفته بودم، اگر کسانی هستند که هنوز ذهنشان زیر ۱۸ سال است و در کودکستان زندگیاشان، فقط تا «سین» سکس یاد گرفتهاند، مطالب من را نخوانند و عکسها را نبینند. اما دیدم که دوستان عزیزی خوششان نیامده، آن نوشته را برداشتم. اکنون متن زیر را خطاب به دوستان دیگری میگویم که مانده تا بزرگ شوند و البته روزی بزرگ خواهند شد، اگرچه نوشتههای من برایشان گران خواهد بود. از آن جا که تا به حال جوابشان را ندادهام، این مرتبه حق خودم میدانم که سکوت را بشکنم:
– بنده نه کسی هستم که ادعای نجابت دارم و نه کسی که به خاطر اینکه هر کسی ممکن است به سایتم سر بزند، خودم را سانسور کنم. کسی نیستم که به خاطر محبوبیت هم، خودم را سانسور کنم. اگر محبوبیتی دارم، خودم به وجودش آوردهام، پس خودم بیش از هر کس دیگر نگرانش هستم. شما سرگرم کار خود باشید.
– چطور انتظار دارید که آرش نورآقایی تمام نظرهای شما و گاهی بد و بیراههای شما را بدون سانسور درج کند، ولی نگاه خودش را با هزینهای که از شرافتش میگذارد، درج نکند؟ شما چرا اینقدر نگران من و جوانهای مردم هستید؟ نه تشویقتان را میخواهم و نه تنبیهتان را. برای خودتان خوش باشید.
– بنده برای اینکه این باشم که اکنون هستم، هزینهی بسیار کرده ام که برای شما غیر قابل درک است. آنطور که روح سرکش و تن تشنهام میخواهد زندگی میکنم.
– جملهی “اصلا آدم نجیبی نیستی”، نقد نیست، دقیقا توهین است. به جای توجیه، پوزش لازم بود.
– حالا که این سفر بنده به شما فهماند که آرش نورآقایی چه جور آدمی است، شما را به خیر و ما را به سلامت.
پینوشت دوم: اکنون حجت تمام شد: من در اروپا هستم و میخواهم تاریخ و هنر و سبک زندگی و … اروپا را بشناسم و بشناسانم، خودم را و من ناشناختهی خودم را در این محیط ببینم و درک کنم. بنابراین ممکن است منٍ نانجیب، عکسها و مطالبی در اینجا بگذارم که خوشایند آدمهای خیلی نجیب نباشد. عذر من را بپذیرید و راحتم بگذارید.
دیدگاهها
عزیز من… چه اهمیتی دارد که آدمی در قالبهای مرسومِ روزگار جا نگیرد… بگذر و خویشتن رها کن
این ابداً مهم نیست که دیگران ما را چگونه قضاوت میکنند، مهم این است که ما در خلوتی سرشار از خلوص خویشتن را چگونه قضاوت کنیم.
پایدار باشی
حق با شهرزاد عزیز است. تو برای ما همیشه همان آرشِ همیشگی خواهی بود. باز هم می گویم: ما از دریچه نگاه تو خیلی چیزها دیدیم و آموختیم. و سپاس که ما را هم در یافته هایت سهیم می کنی. غروب خیابان ورشو بی اختیار مرا یاد تو انداخت و متعاقباً یاد اینکه همکاران من یک هفته در پاریس بودند اما جز برج ایفل و رستوران هیچ چیز در عکسهایی که نشان من دادند نبود!!! حالا ما خیلی چیزها را دیده ایم، چیزهایی که تو نشانمان دادی.
خاک بر سرشون
besyar tang rasm kardehan
rozaneye mardomake sabzhaye mara
.
.
.
beh az in bood roozegar ma
agar tanha honar tamasha kardan ra dashtim
.
.
che resad be didan o amooxtan
bozoorgvar,
xandane tafsirhatoon,jahangardi ra az daricheye doorbinetoon
besyar jazab tar mikonad
سلام
در این روزها که از اروپا برامون مطلب مینویسی بیش از پیش با نوشته هات حال میکنم عکسهای جالب و بعضا منحصر به فردی هم میگیری. خیلی بهت افتخار میکنم . به یاد من هم باش . بهره فراوان سفر نصیب تو باشد. نوشتن در مورد اسطوره های یونان و اروپا یادت نره.
باز هم میگم:
خدا قوت آرش جون.
در ضمن هر چیر گفته شده را زیاد جدی نگیر…
سلام
خواستم به مهتاب و دوستش تندیس اعتراض کنم . فکر کردم بهتره به جاش به شما بگم :
” همیشه آرش بمانید … ”
( نذارید اوقات سفرتون تلخ بشه )
با آرزوی بهترین ها برای بهترین ” حکیم – گردشگر ” ایران
سلام انرژی خیلی بهت که خوش میگذره حتمن میگذره
فکر نمیکردم جواب این دو خانموم محترم و نجیب را بدهید . چون همش میدیم نظرات را چه بد و چه خوب چه توهین و… داخل سایتت میگذاشتی.
ولی خوب بالاخره فهمیدی که بعضی ها به اصطلاح نجیب زادگان قصد تخریب تو را دارند. برایم کلمه نجیب و نجابت جالبه همه فقط ادعا میکنیم واقعن برای خودمان متاسفم. و این دو دوست چه همدیگر هم تایید میکنند . توصیه میکنم به این دو خانم نجیب حتمن سری به روانکاو بزنند و ببینند چه بیماری روحیه و روانی دارند که اینقدر سادیسمی هستند که اینچنین قضاوت میکنند؟
عکسها و مطالبتون که خواندم جدن حسرت خوردم که چرا ایران نیاید اینچنین باشد؟؟
لذت بردم. دست مریزاد
خسته و درمانده نباشی
سلام
ارش جان امیدوارم سفر همچنان به شما خوش بگذرد این را بدانید که از لحظه اول سفرتان تا کنون مطالب را می خوانیم و عکسهای جالب شما را مبینیم ودوستانتان در اهواز به شما سلام میرسانند .
اما راجب به نجابت باید بگویم ما حق دیدن همه چیز را داریم و کسی که برداشت بدی از تصویری را دارد دید او انگونه است و به نظر من ارتباطی به نجابت اقای نور اقایی ندارد .
اگر ممکن است چند عکس از دوستتان جکی بگیرید که ببینیم
راستی لطفن اگه میشه اون عکسات هم بگذار
بالاخره دیگران هم آدمند میخواهند ببینند فقط نجیبها که آدم نیستند منم میخوام ببینم که نانجیب هستم.
موفق باشی
آخییییییییی،اون بچۀ نشسته توی مجسمۀ اول چقدر ناز و ناراحتِ،خیلی دوستش داشتم،ممنون و خسته نباشید.
و اینچنین است که آرش از کوره در می رود!
راستش من هیچ چیز نانجیبی توی عکسها و نوشته هات ندیدم! و کمی جا خوردم وقتی نوشتی یه عده بهت اعتراض کردن! به اونهایی که نگران بچه های مردمن بگو که تو خیلی خیلی خیلی بیشتر نگران بچه های مردمی اما به روش خودت! سلامت باشی و شاد شاد شاد!
سلام
روز جهانی گردشگری مبارک
سلام دیروز از سفر برگشتم تمام طول سفر دل دل میکردم برای نوشیدن خاطرات سفرشما وسیر دیدن عکسهای پاریس .در سرزمبن دروغهای بزرگ به شما ودوستتون خوش بگذره
هر کسی از دید خودش به این دنیا نگاه میکنه
اگر شما رو می شناختن چنین چیزی نمی گفتن به احتمال زیاد اصلا قضیه رو نفهمیدن!
در ضمن اینجا فضای شخصی شماست اگر کسی جنبه درکشو نداره میتونه انقدر خودشو عذاب نده
………احتمالا اگه یکروزی قسمتشون بشه بیان اروپا برای دیدن و فهمیدن فرهنگ و هنر این سرزمین ها چشماشونو میبندن و با عصا موزه ها رو میپیماین که خدای نکرده……….
لطفا بقیه عکساتونم بذارین
از این حرفا هم ناراحت نشین چون اصلا اهمیتی نداره که کی چی فکر میکنه
ما مسئول افکار و اعمال دیگران که نیستیم
از سفر با ارزشتون لذت ببرید دستتون بابت گزارشات و تصاویر بسیار زیباتون درد نکنه و خسته نباشید
وای وای ،اینجا چه خبره؟!آرش چقدر مرید داری میتونی ادعای پیامبری کنی!۱-متاسفانه اول و آخر سکس به همون سینی ختم میشه که گفتی.۲-گفتی نوشته رو برداشتی ولی هنوز سر جاشه۳-من اصلا نگران کسی نیستم ۴-من دوست مهتاب نیستم اصلا نمیشناسمش.ولی آرش رو میشناسمظاهرا تا حالا همه از تو تعریف کردن و انتظار نقد صادقانه نداری.اگه خیلی ناراحتت کرده من عذرخواهی می کنم.
کار خوبی کردی که اجازه ی تعریف کردن حد نجابت رو از دیگران گرفتی.
آدمی که به جای نگاه قشنگی که حتی از دو تا لاک پشت هم سر سری نمیگذره رو تحسین کنه، توهین کنه، ارزش تعریف کردن حد نجابت رو نداره.
سلام
سعی کنید با واقعیت ها زندگی کنید و راحت درمورد پاکی و نجابت آدم ها قضاوت نکنید.
آرش خان نورآقایی شما اصلا انتظار نقد را ندارید نه از جانب دوست و نه دشمن.دلیل نمیشود چون با سختی به این چیزی که هستید رسیده اید و البته خیلی هم چیز کاملی نیست،هوا برتان دارد.اگر حضورمان اینقدر عصبیتان می کند،بد نیست جای فرار از خودی که رفته تا همه چیزرا با تن تشنه اش بجوید،آرامتر فکر کنید.با این القاب زیبایی که به شما داده اند،دیگر خیلی چیزها به شما نمیاید.حتی اگر درونتان به دنبال آن بگردد.منهم تندیس را نمیشناسم.و فرقم با او این است که حتی آرش نورآقایی را هم که این دوست مجهول الهویه من همیشه آرزوی آرش ماندنش را می کند،نشناخته ام.دیگر هم نیازی چندان ندارم به شناختنش.چون او با هر کس که بخواهد کشفش کندمی ستیزد.خیروسلامت هم مال انسانهای خیّر و سالم است.من و شما که عددی نیستیم.آیا منهم مثل تندیس عذرخواهی کنم حیثیتتان اعاده میشود؟البته من حکمی صادر نکردم و نمی کنم.من تنهامیبینم.
سلام ، وقت بخیر
خسته نباشید
مثل همیشه عکسهایتان زیباست.حقیقتا با دیدن برخی عکسها آدم سکوت رو ترجیح می ده. گاهی به این فکر می افتم که بغیر از نوشته هایی که شما در زیر عکسها نوشتید فلسفۀ این مجسمه ها یا نقاشیها یا اثر ها چیست و اصلا فلسفۀ دیگری دارند یا نه!!!
بابت این موردی هم که در سایتتون پیش اومده متأسفم.
روز گردشگری رو به شما تبریک میگم
سفر بخیر و موفق باشید
ای بابا من دو تا پستو نخوندم چه خبر شده … شاید ما ها اینقدر سانسور و محدود شدیم و اینقدر خودمونو سانسور و محدود کردیم که این تبدیل به یک فرهنگ شده واسه ما … ما حتی طبیعت و تمام چیزهای موجود رو برای خودمون ، دیگران و یا شاید به نام احترام به دیگران سانسور میکنیم …
خوشحالم که خودتونین و برای آرش بودن ارزش قائلید
……….
از این ها که بگذریم آرش جان روز جهانی جهانگردی مبـــــــــــــــــــــــارک … ایشالله بهتون خوش بگذره
به امید دیدار
چقدر نانجیبند و بی شرم، عوامل سازنده فیلم میکروکاسموس!!
چقدر بعضی از ما کوته بینیم و ساده انگار!!
چقدر بی شرم و نانجیب بود عبید زاکانی!!
و چقدر …
خدا قوت آرش جان!
آنگونه که روح سرکش و تن تشنه ات فرمانت می دهد زی…
همین…
روز جهانگردی مبارک
روز جهانگردی رو تبریک میگم
آرش عزیز قبل از هر چیز روز جهانگردی مبارک. بخصوص که در این روزها تو خوب در حال جهانگردی هستی. فقط فکر کنم با این سرعتی که تو اروپا گردی می کنی زودتر از اونی که گفتی برگردی ایران. در ضمن دوستم عکس هاتو بخصوص عکس های یونانو خیلی دوست دارم شاید به خاطر این که اصله. دنیا اسطوره ها سانسور پذیر نیست. جالبه بهت بگم که دیروز به طور اتفاقی یک بار دیگر خدایان یونانی رو مرور کردم. راستی قرار نیست دلفی بری معبد آپولون. دوست دارم بدونم پیشگویان بزرگ هنوز آن جا هستند یا نه :). من منتظر عکس هات از معبد ونوس هم هستم… شاید هم گرفتی من هنوز عکس هاتو کامل ندیدم.
راستی ممنون که به وبلاگم سر زدی و یادم بودی. در ضمن یک خبر خوش من راهی سفری که قرار بود برم شدم اما قرار سفر بعدی سر جاش هست.
راستی این عکسی که خودت دوست داری خیلی خوبه. منم خوشم اومد اما من از نقاشیه خوشم اومد 🙂
سلام.روز جهانگردی مبارک.به این فکر می کنم که خوانندگان سایتت چه قدر با حوصله اند…یاد مصرعی از احمدرضا احمدی افتادم:مرا نکاوید،مرا بکارید.من چیزی مشابه ماجرای دو تا لاک پشت رو تو دشت مغان دیدم،بین دوتا شتر،اوایل بهار.با این تفاوت که همه دوستای عکاسی رو که با ما اومده بودن جشواره عشایر صدا زدم که بیاین عکس بگیرید و این لحظه رو از دست ندید…
چه قدر از طبیعت فاصله گرفتیم…حیف
ار ابتدای سفر بر ان بودم که این را بنویسم ولی تردید کردم …..
این یک حس و بینش شخصی است و شاید هشدار !
حال در چنین بلوائی……
تجربه روح سرکش و تن تشنه شرقی!
شرق و غرب
دو جهان متفاوت دو نگرش ناهمگون
بیک کلام جهان ماده و معنی
لااقل از دید من
تقابل ارزشها که ریشه در جان دارد
کوچکترین لغزش گاه سقوط ابدی است
باید بریشه چسبید و الا باد مارا خواهد برد !
تمام طبیعت در کنار هم زیباست..
همه چشم شدن زیباست..
طبیعت را آنچنان که هست، نگریستن زیباست..
میزبان این نگاه زیبای آرش حتما باید یک روح بزرگ باشد.. بزرگ و زیبا.. زیبا مثل طبیعت.. مثل طبیعت که هــــمه چیزش زیباست.. یادمان باشد که همه چیزش در کنار هم زیباست..
آرش جان، فکر میکنم برای تفسیر حس خودمون در مورد خودت باید ببینی که “جکی” چه جایگاهی برای تو داره؛
همان جایگاهی که “جکی” برای شما دارد، همان را شما برای ما دارید.. به همان قشنگی.. به همان عمق..
خدائیش… تا حالا کسی جفتگیری لاکپشت ها را دیده بود؟؟؟ من میگم دیدن همون هم سعادت میخواد مثل سفر دور اروپا!