بخش دوم: سفرنامه “در جستجوی حسن” SEARCHING FOR HASSAN

لطفا به ادامه سفرنامه توجه بفرمایید. بخش اول این سفرنامه در آدرس http://nooraghayee.com/?p=22806 موجود است:

همانطور که در بخش اول سفرنامه نوشتم، ما تهران را به مقصد “تودِشک” ترک کردیم. ساعت از ۲ صبح گذشته بود که به منزل پدری “میثم” رسیدیم. طبعا لباس هایمان را عوض کردیم و تا صبح روز بعد خوابیدیم.

جِشوقان:

صبح روز پنج شنبه بعد از صرف صبحانه “تودشک” را به سمت “جِشوقان” ترک کردیم. در استان اصفهان حداقل یک روستای دیگر با تلفظ شبیه به این نام وجود دارد به نام “جوشقان”. هرچند از وجه تسمیه آنها خبر ندارم ولی فکر می کنم که “جوشقان” و “جشوقان” هر دو یک معنی دارند و فقط به دلیل اینکه در دو مکان مختلف قرار دارند، تلفظشان با هم تفاوت دارد.

اولین صحنه ای که در “جشوقان” مشاهده کردیم، همکاری همسایگان برای کاهگل کردن سقف یکی از خانه ها بود. زمستان و بارندگی نزدیک است.

این منظره بیشتر از این بابت برایم مهم بود که بگویم دیگر از مشارکت همسایگان در شهرها خبری نیست. برای دیدن چنین صحنه هایی باید به روستاها رفت. هنوز وقتی به روستاهای ایران سفر می کنید، رفتارهای زیبای همکاری و مشارکت را می توانید تشخیص دهید.

میدان روستای “جشوقان” را در تصویر مشاهده می کنید. با توجه به موقعیت قرارگیری و معماری، حدس می زنم این روستا روزگاری پیش از این از اهمیت خاصی برخوردار بوده است.

به همت برخی از جوانان، این روستا یک موزه کوچک هم برای خودش دارد که ما متاسفانه نتوانستیم از داخل آن بازدید کنیم.

روزگاری، این صندوق حاوی جهیزیه نوعروسی بوده است. حالا جزو اموال موزه است ولی داخل آن پر از زباله شده.

“جشوقان” یک حسینیه دارد و سه مسجد. یکی از این مساجد از همه قدیمی تر و البته چنان که می توانیم حدس بزنیم، از همه زیباتر است. شاید روزگاری یک آتشکده بوده. در داخل این مسجد یک منبر قدیمی هم دیده می شود. با یکی از خانم های روستا که حرف می زدم، گفت قبلا بر تن این منبر، لباس سیاه پوشانده بودند. حالا لباسش سبز است. البته در این عکس منبر لباس ندارد، آن را برای شستشو برده اند. آن خانم برایم روایت کرد که سال ها پیش، هنگامی که چند روز مردم نسبت به این منبر بی اعتنا شدند، منبر قهر کرد و از این روستا رفت. گشتند و نهایتا در یک روستای دیگر پیدایش کردند. سپس مرذم روستا به محضر منبر رفتند، “چاووشی” خواندند، از او عذرخواهی کردند و منبر را برگرداندند. یکی از همسفران گفت: “عجب آخوندی داشته آن زمان این روستا.” به هر حال، این منبر برای مردم روستا از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

این هم نمایی از حسینیه روستا. بی شباهت به یک سالن تئاتر نیست.

در حسینیه، نخل کاشته اند و برگ ها را با میخ به تنه وصل کرده اند. این نمونه ای از صحنه آرایی حسینیه برای ماه محرم است.

بر روی برخی از زیلوهایی که وقف حسینیه است نوشته شده: …”بیرون نبرند مگر جهت تطهیر”

وارد حیاط یکی از خانه های روستا شدم و این صحنه را دیدم.

این آقا، شوهر آن بانویی است که در تصویر قبل دیده می شود که بر روی زمین خوابیده. ایشان مسن ترین فرد روستاست. جوان که بوده توبره می بافته. حالا هم دارد طناب می بافد. از همسرش راضی نیست. گوشش نمی شنود. ما حدود ۲۰ دقیقه به حرفهایش گوش دادیم و از او فیلم گرفتیم.

پرتره او

ورزنه – گاو چاه:

به غیر از پیدا کردن نشانه ای از حسن، دلیل دیگری که این سفر را انتخاب کردم عکاسی و فیلم برداری از روش سنتی آب کشی در روستای “ورزنه” بود.

داستان از این قرار است که ظاهرا در برخی از روستاهای این منطقه، برای آب کشی از چاه ها و آب رسانی به باغ ها و مزارع از یک روش سنتی استفاده می شده که به گاو چاه معروف است. کل سیستم شامل یک مسیر شیب دار، یک چاه آب، مسیری برای هدایت آب، قرقره، دلو، طناب و یک گاو نر معروف به گاو سیستانی است.

نمای دیگر از سیستم آب کشی

این آقا، گاو سیستانی را برای آب کشی با خود می آورد.

پدر این آقا به نام “حاج ابراهیم حیدری” وقتی کودک بوده، این روش آب کشی را به چشم خود دیده. سالهاست که دیگر این روش کاربرد ندارد و در روستاها دیده نمی شود. پدر این آقا چند سال پیش گاوی را از سیستان می خرد، آن را با خود به ورزنه می آورد و این نمایشگاه را راه اندازی می کند تا این روش قدیمی را به مردم نشان دهد. در واقع یک کار ارزشمند انجام می دهد. درود بر او.

گاو نر سیستانی هم باید پر زور باشد و هم کول داشته باشد. اگر کول نداشته باشد، طنابی که به گردنش می اندازند در هنگام آب کشی خفه اش خواهد کرد.

با استفاده از یک ابزار چوبی U شکل، طناب ها را به گردن گاو می بندند. یک سر دیگر طناب ها به دلوی بسته شده که آب را از چاه بیرون می کشد.

گاو در سراشیبی به پایین می رود و در این هنگام دلو سنگین پرآب را از چاه بیرون می کشد. وقتی به آخر مسیر برسد، صبر می کند تا آب کاملا خالی شود. به غیر از نکات فنی مهم در این قضییه، مطلب دیگری که حائز اهمیت است آوازخوانی کسی است که گاو را برای آب کشی هدایت می کند. درواقع گاو به ابیاتی که برایش خوانده می شود، حساس است. درواقع نسبت به اشعار شرطی شده و به همین دلیل کار سنگین را با رضایت کامل انجام می دهد.

وقتی گاو سربالایی می رود، دلو خالی و سبک است. در این موقع دلو به داخل چاه برگردانده می شود تا دوباره پر از آب شود.

این عکس را از نمای دیگر گرفتم. در این سمت چاه آب دیده می شود.

در این تصویر می بینید که دلو از چاه بیرون آمده و آب در حال خالی شدن است. این همان زمانی است که گاو به انتهای مسیر (سراشیبی) رسیده و صبر می کند تا کل آب خالی شود.

چاه آب

دلو

همان طور که عرض کردم، کل فرآیند آب کشی همراه با آوازخوانی است. تا جایی که بنده متوجه شدم برای هر دفعه پر کردن آب از چاه، یک بیت خوانده می شود که با بیت خوانده شده در دفعه قبل تفاوت دارد.

من دوست دارم اینگونه تصور کنم که مثلا قصیده ای خوانده می شده و باغی آبیاری می شده، هرچند شاید واقعا اینطور نبوده.

برخی از ابیاتی که بنده متوجه شدم، به شرح زیر است:

۱-بسم اله است ورد زبانم به هر عدد، کلب آستانم یا علی مدد

۲- گل سرخم چرا خوابی و نالی، بیا قسمت کنیم دردی که داری

۳- بیا قسمت کنیم درد سرت را، که تو کوچکتری طاقت نداری

۴- عزیزم یادت ای دوست یادت ای دوست، نمیری تا نبینم داغت ای دوست

۵- سرت نازم که سرسر می‌کنی تو، مثال میش بربر می‌کنی تو

۶- مثال برٌه­ی گم کرده مادر، دمادم یاد مادر می‌کنی تو

قلعه قورتان:

بعد از گوش سپردن به آوازهای فولکلوریک مربوط به مراسم “گاو چاه” و صرف ناهار در “ورزنه”، راهی “قورتان” شدیم. “قورتان” هم به قلعه اش شهرت دارد و هم به مراسم “زار خاک” که در عصر روز تاسوعا برگزار می شود.

در داخل قلعه “قورتان” هنوز چند خانواده زندگی می کنند.

نمایی از یکی از سالم ترین بخش های قلعه “قورتان”

با کمی توجه، این قلعه می تواند به عنوان یک موزه زنده هم از لحاظ معماری و هم از لحاظ سبک زندگی مورد توجه گردشگران قرار گیرد.

دیوارهای خشتی این قلعه الهام بخش کودکانی است که روزگاری پس از این باید در فکر محافظت از این بنای ارزشمند باشند.

و در بسیاری از مواقع به نام دین و مذهب، یک بنای بی تناسب و بی قواره در وسط بناهای تاریخی ارزشمند می سازند و راه را برای دیگر سودجویان و زمین خواران باز می کنند.

بدون شرح

نمایی دیگر از “قورتان

به این فکر کردم که که قطعا این گاو خبری از آن گاو سیستانی که با شعر روزگار می گذراند، ندارد.

در جستجوی حسن – تودشک و اصفهان:

بعد از دیدار از “جشوقان”، “ورزنه” و “قورتان” به سمت “تودشک” برگشتیم تا به دنبال نشانه هایی از “حسن” و خانواده اش بگردیم. همانطور که در ابتدای این سفرنامه نوشتم، در هنگام شروع این سفر ما نمی دانستیم که حسن و خانواده اش زنده هستند و یا نمی دانستیم که حسن و خانواده اش در اصفهان زندگی می کنند نه در “تودشک”. به همین خاطر مستقیم به قبرستان “تودشک” رفتیم تا از کسانی که در این شب جمعه به قبرستان آمده اند، سراغ قبر حسن را بگیریم. با چند نفر صحبت کردیم و نام های نوشته شده بر روی چند قبر را هم خواندیم، نتیجه ای نداشت. بنابراین به شهر برگشتیم تا از کسانی که بیشتر مطلع هستند، بپرسیم.

به شهر “تودشک” که برگشتیم، هوا رو به تاریکی می رفت. بالاخره “میثم” با پرس و جو متوجه شد که یکی از جوانان شهر، کتاب Searching For Hassan را دارد. قرار گذاشتیم تا کتاب را از او بگیریم و بر اساس کتاب جستجو را ادامه دهیم.

برای شام به منزل خواهر “میثم” رفتیم، در حالیکه خبرهای خوبی از جوانی که کتاب را بهمان داده بود دریافت کردیم. باید ذکر کنم که هیچ یک از ما سه نفر کتاب را نخوانده بودیم، فقط “میثم” و “فریبا” از وجود چنین کتابی بر اساس شرح آقای “ساسان” (راهنمای گردشگری پیش کسوت) باخبر بودند و برای من تعریف کرده بودند. آقای “ساسان” هم این کتاب را از یکی از توریست هایش هدیه گرفته بود.

وقتی “فریبا” چند ماه پیش داستان این کتاب را برایم تعریف کرد، گفتم به هر قیمتی شده باید برویم و ته و توی قضییه را دربیاوریم. این شد که به این سفر آمدیم.

تا کتاب به دستمان رسید، شروع کردیم به ورق زدن و دریافت اطلاعات. اما خبر مهمتر این بود که “میثم” از آن جوان شماره دختر “حسن” را گرفته بود. وقتی با “مریم” (دختر حسن) صحبت کرد متوجه شد که حسن و همه خانواده زنده هستند و در اصفهان زندگی می کنند. همگی از دریافت چنین اطلاعاتی هیجان زده شدیم و طبق قراری که با “مریم” گذاشتیم، تصمیم گرفتیم که فردا (جمعه) به اصفهان برویم و از سفر به “آرند” (زادگاه میثم) صرف نظر کنیم. درواقع ما فکر می کردیم که در این سفر سراغ “حسن” را در “تودشک” می گیریم و وقت خواهیم داشت تا از “آرند” هم بازدید کنیم. ولی با این خبر جدید باید به اصفهان می رفتیم و دیدار از “آرند” را به سفر و وقت دیگر موکول می کردیم.

چنان که در تصویر می بینید، در یکی از صفحات کتاب، عکسی (عکس بالایی در کتاب) که خانواده “وارد” با آن برای پیدا کردن “حسن” به ایران آمدند، دیده می شود.

۲۹ سال بعد از ترک ایران، خانواده “وارد” با در دست داشتن این عکس سیاه و سفید که از یک قسمت هم تا خورده بود به ایران برگشتند و به دنبال “حسن” گشتند و او و خانواده اش را یافتند. در این عکس حسن، فاطمه (همسرش)، خورشید (مادر فاطمه) و علی (فرزند حسن و فاطمه) دیده می شوند.

در تصویر عکس لحظه ای را می بینید که خانواده “وارد”، خانه “خورشید” (مادر خانم حسن) در “تودشک” را پیدا کردند. این عکس در کتاب Searching For Hassan چاپ شده است.

برای شرح این لحظه، در کتاب از زبان نویسنده Terence Ward اینگونه نوشته شده:

– صدای مادرم از دور به گوش می رسید: ببینید آقا، این عکس مربوط به سی و شش سال پیش است. این فاطمه و حسن هستند، این هم علی است که آن موقع تازه به دنیا آمده بود و در این عکس توی بغل مادربزرگش، خورشید خانم است. شما هیچ یک از اینها را نمی شناسید؟

– … گفت: بله، خورشید خانم، مادر فاطمه، منزلش همین نزدیکی هاست، بفرمایید من شما را به آنجا می برم.

مادرم با شادی وصف ناپذیری فریاد زد “خورشید”…

ما شب دوم را هم در منزل پدری “میثم” در “تودشک” خوابیدیم و صبح جمعه ساعت ۹:۳۰ به سمت اصفهان راه افتادیم. وقتی به خیابان “بی سیم” رسیدیم “فاطمه” (دختر حسن)  منتظرمان بود و ما را به داخل خانه هدایت کرد. بعد از فاطمه اولین کسی که برای خوشامدگویی به پیشواز آمده بود، “خورشید” بود. اگر اشتباه نکنم، خورشید متولد ۱۳۰۴ است. در این تصویر میثم و فریبا با او احوالپرسی می کنند و من از این لحظه عکس می گیرم. راستش ما هم “در جستجوی حسن” بودیم و موفق شدیم تا او و خانواده اش را بیابیم.

۱۴ سال پیش “خورشید” اولین نفری بود که با خانواده “وارد” دیدار کرد و آنها را به سمت اصفهان فرستاد تا حسن و فاطمه را ملاقات کنند. حالا ما او را در اصفهان و منزل دختر و دامادش می دیدیم. او در زندگی خیلی زجر کشیده. وقتی جوان بوده شوهرش مرده. بعد از آن با کار بنایی و انجام کارهای سخت روزگار گذرانیده.

و بالاخره “حسن” (حاج حسن قاسمی) را دیدیم. او به داخل حیاط آمد و با روی خوش به ما خوشامد گفت. تا این لحظه یک عکس از پنجاه سال پیش او دیده بودم و یک عکس از ۱۴ سال پیش. حالا هم خود او را می دیدم.

در صفحات اولیه کتاب چنین نوشته شده:

حسن، خانه دار ما، آشپز ما، پدر جوان ایرانی با چراغ کُلمن پر نور وارد می شود. سبیل های غرور آمیز خود را به طرز خاصی تکان می دهد و با هیکلی قوی مثل پهلوان ها، با حرکاتی سریع و چانه ای قوی که به طرز نمایشی پیش آمده، در حالی که چشمهایش زیر نور چراغ خیابان سوسو می زند، با قدم های بلند به سوی ما می آید. او از نجابت آرام هنرپیشه ای برخوردار است که برای ایفای نقش خود وارد صحنه می شود.

این بانو هم “فاطمه” (همسر حسن) است. یکی از خوش برخوردترین و مهربان ترین زنانی که دیده ام. از آن زنانی است که در یک لحظه افسون مهربانی اش می شوید.

چهره او را هم در این عکس و هم در آن عکسی که خانواده “وارد” به همراه داشتند و از روی آن به دنبال حسن آمدند، بسیار دوست دارم. لطفا یک بار دیگر به لبخند هر چهار نفر (حسن، فاطمه، خورشید و علی) در آن عکس دقت کنید. به نظرم لبخند آن چهار نفر در سفری که خانواده “وارد” به ایران انجام دادند موثر بوده

یک بار دیگر به لبخند فاطمه دقت کنید…

این بانو “مریم” است. همان کسی که “میثم” شب قبل با او حرف زده بود. مریم بود که دعوتمان کرد به اصفهان و دیدار از خانواده اش. تمام اطلاعاتی که “فریبا” در بخش اول این سفرنامه نوشته، اطلاعاتی است که “مریم” به او داده. مریم همه عکس ها را به ما نشان داد و همه چیز را برایمان تعریف کرد.

چیزی که در این خانواده برایم خیلی مهم بود، رضایتی بود که در رفتار و گفتارشان دیده می شد. رضایت از زندگی…

این هم تصویری از “ترنس وارد” نویسنده کتاب و همسر ایتالیایی اش. وقتی در خانه حسن بودیم، مریم به “ترنس” تلفن کرد و با او حرف زد و بنده را معرفی کرد. بنابراین با “ترنس” حرف زدم و از برنامه ام برای حسن و فاطمه گفتم. حالا تلفن و ایمیل “ترنس” را دارم. لینک همین سفرنامه را هم برایش فرستادم. به او گفتم که سعی خواهم کرد اسپانسر پیدا کنم و حسن و فاطمه را به فلورانس، شهری که من عاشقش هستم و ترنس در آن زندگی می کند، بفرستم.

راستش از شما چه پنهان، به همراه میثم و فریبا در حال برنامه ریزی هستیم تا برای حسن و فاطمه و خورشید بزرگداشت بگیریم.

این تصویر یکی از عکس های قدیمی است که فاطمه را با پسران خانواده “وارد” نشان می دهد.

و این عکس، آن لحظه استثنایی را نشان می دهد که خانواده “حسن” در هتل عباسی اصفهان با خانواده “وارد” دیدار کردند.

این عکس هم در لابی هتل عباسی اصفهان گرفته شده. توصیف اولین لحظه دیدار را از زبان نویسنده بخوانید:

………………….

در هتل عباسی اصفهان مسئول هتل به ما زنگ زد:

– ببخشید خانواده قاسمی منتظر شما هستند.

– ریچارد با صدای بلند، در اتاق مادر و پدرمان را زد: آنها اینجا هستند.

– از داخل اتاق پات (پدر خانواده) گفت: “دونا” (مادر خانواده) زودباش برویم.

– ریچارد از راهرو با جیغ بلندی می گفت: زود باشید همگی، من دارم می روم پایین.

در آن لحظه، درهای اتاق های ما به شدت باز شد، گویی تمرین آتش سوزی بود. همه ما همزمان ریختیم بیرون و در حالی که به همدیگر تنه می زدیم، به دنبال ریچارد روان شدیم. او جلوی گروه راه افتاد و ما در حالی که قلبهایمان به شدت می طپید از پله ها سرازیر شدیم…

در سرسرای ورودی مرمری و شلوغ هتل، ریچارد فریاد زد: “حسن!”

………………….

جالب است بدانید که در این لحظه “ریچارد” نگهبان سبیلوی هتل عباسی را به جای حسن بغل کرده بود. در این زمان حسن به قول “ترنس” نویسنده کتاب، اینگونه بود:

آن موهای سیاه براق، سبیل پر پشت، قد بلند، همه نیست شده بود…

………………….

نویسنده در ادامه اینگونه می نویسد:

کارمندان هتل با تعجب سر برگرداندند. چند تا توریست به ما خیره شده بودند… دیدار ما با بغل کردن های یکدیگر و فریادهای شادمانی و بوسه بیشتر شبیه به یک شلوغی کنترل شده بود. در حالی که همه همزمان مشغول صحبت بودند اشک شادی از گونه های حسن روان بود.

این هم تصویری از خانواده “وارد” که در منزل خانواده “حسن” مهمان شدند. جالب است بدانید که به گفته مریم، ما (فریبا، میثم و من) هم دقیقا بر روی همین سفره ناهار خوردیم.

“دونا” و “فاطمه” را در تصویر می بینید. من با خواندن کتاب “در جستجوی حسن” عاشق شخصیت “دونا” شدم. او یک زن فوق العاده بود. “دونا” چند ماه بعد از این سفر به دلیل سرطان خون از دنیا رفت. بعد از او هم “پات” (همسر دونا) طاقت نیاورد و فوت کرد. راستش را بخواهید اگر روزی پایم به آمریکا برسد حتما سر مزار “دونا” خواهم رفت. او را دوست دارم.

فاطمه و دو پسرش (علی و مهدی) را در یکی از عکس های قدیمی می بینید. پسری که در آغوش فاطمه است (مهدی) به قیافه امروزی اش بسیار شبیه است. او را در چند عکس پایین تر خواهید دید.

در کتاب “در جستجوی حسن” شرح این باغ و آن دو مجسمه سفید رنگ آمده است. اینجا محل زندگی خانواده “وارد” در تهران بوده.

این هم عکس رنگی همان لحظه ای که خانواده “وارد” در “تودشک”، “خورشید” را پیدا کردند.

عکس دسته جمعی خانواده “وارد” با برخی از اعضای خانواده “حسن”

ایران – آمریکا

از فاطمه پرسیدم: “بلدید قالی ببافید؟” جواب داد: “بله” بعد ادامه داد: “یک سال و نیم وقت گذاشتم و یک فرش برای “ترنس” بافتم.”

از او خواهش کردم و گفتم می خواهم فرش را ببینم. فرش را آورد. از آن عکس گرفتم. اینجا بود که با خودم فکر کردم اگر بتوانیم برنامه ای ترتیب دهیم که حسن و فاطمه به فلورانس بروند، می توانند این فرش را به دست “ترنس” برسانند.

بدون شرح

همانطور که گفتم وقتی در خانه حسن بودیم، مریم با “ترنس” تماس تلفنی گرفت. مریم، حسن و من با “ترنس” حرف زدیم. در این تصویر، حسن با “ترنس” حرف می زند و میثم، فیلمبرداری می کند.

ما قصد نداشتیم برای ناهار در منزل حسن بمانیم. می خواستیم در مسیر اصفهان به تهران از برخی از مکان هایی که شاید تا به حال بازدید نکرده ایم، دیدار کنیم. ولی حسن گفت: “گوشت گرفته ام و کباب آماده کرده ام. بمانید.” ما هم ماندیم تا دستپخت آشپز هتل کوثر اصفهان را بخوریم.

این هم یکی دیگر از پسران حسن که دیر آمد و زود رفت. همانطور که از قول فریبا در بخش اول این سفرنامه آمده، همه خانواده حسن هر جمعه در منزل او (حداقل برای ناهار) جمع می شوند.

او “مهدی” است. این قیافه را با آن قیافه در چند عکس بالاتر وقتی که در آغوش مادرش است، مقایسه بفرمایید.

سفره ناهاری که ما افتخارش را داشتیم در آن سهیم باشیم.

به طرح سفره دقت کنید. همانی است که ۱۴ سال پیش خانواده “وارد” بر روی آن غذا خوردند.

و این هم لحظه خداحافظی ما با خانواده حسن در حیاط خانه. اگر در عکس های بالا دقت کنید متوجه خواهید شد خانواده “وارد” هم در همین مکان عکسی با خانواده حسن انداخته اند.

پی نوشت ۱: قبلا در ابتدای این سفرنامه نوشته بودم که حافظه دوربینم اجازه دسترسی به عکس هایم را نمی دهد. در آن وقت بسیار عصبی و ناراحت بودم. عکس های یکی از بهترین سفرهایم را از بین رفته می دیدم. خوشبختانه با همکاری میثم و کمک چند نفر از دوستان او عکس ها بازگردانده شد. سپاس از میثم و دوستان مهربانش.

پی نوشت ۲: در تاریخ ۲۸ آبان، سمینار این سفر با حضور آقای “ساسان”، “میثم امامی”، “فریبا خرمی”، یکی از اعضای انتشارات “جیحون” و با پیامی از مترجم فارسی کتاب آقای “غلامحسین جنتی عطایی” در محل جلسات هفتگی انجمن صنفی راهنمایان گردشگری استان تهران برگزار خواهد شد.

پی نوشت ۳: امیدارم با همکاری برخی از علاقمندان بتوانیم بزرگداشت حسن، فاطمه و خورشید را برگزار کنیم و آنها را برای دیدار با نویسنده کتاب و اهدای فرش به او، راهی فلورانس کنیم. احساس می کنم این وظیفه ماست.

پی نوشت ۴: تا جایی که خبر دارم قرار بوده فیلمی بر مبنای همین کتاب ساخته شود که نشده. پیشنهادم این است که اگر فیلمی با عنوان Anti Argo ساخته شود، هم پر فروش خواهد بود و هم از زاویه ای دیگر به بیان روایتی می پردازد که نه تنها خصمانه نیست، بلکه بسیار شرافتمندانه و زیبا خواهد بود.

دیدگاه‌ها

  1. حسین

    سلام آرش جان
    خدا قوت
    کاش کمی هم می نوشتید از این سفر زیبایتان
    شاد باشید
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. نوشتم و تقدیم کردم.

  2. مينا

    سلام
    خیلی جالب بود، ممنون.
    در مورد نام روستا که فرمودید، در نزدیکی شهر همدان هم روستایی با نام جوشَقان وجود داره، البته معنای اونو نمیدونم.
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

  3. مهدی

    سفرنامه بسیار جالب وزیبایی بود فقط جزییات ماجرا را درست نفهمیدم ولی از سفرتان لذت بردم موفق باشید
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. باید کل سفرنامه رو از اول تا آخر به دقت بخونید و متوجه خواهید شد.

  4. طاهره

    سلام. نمی دونم چرا ولی سراسر هیجان بودم لابه لای خواندن یک یک واژه ها…
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. خوشحالم.

  5. شبنم محمدی

    درود بر شما.
    سپاس از زحمات شما.
    خیلی خیلی عالی بود.
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. لطف دارید. سپاس.

  6. فرشته

    سلام. الان که این کامنت رو می نویسم فقط به اندازه چند ده متر با خونه “حسن آقا” فاصله دارم. از اونجا که تیکه تیکه گزارشت رو کامل کردی و من هم به اینترنت پرسرعت دسترسی ندارم چند بار از اول خوندمش تا بالاخره تکمیل شد. همش دارم فکر می کنم چه منشی داشتن و دارن این خونواده که نسلهای بعدی یک خونواده ی دیگه رو اون سر دنیا در درجه اول و خیلی آدمهای ناشناس رو بعد از اون دارن دنبال مرامشون میکشن. میشه به ثبت خاطرات حسن آقا هم فکر کرد…
    اگه کمکی از دستم برمیاد حتما روی من حساب کن.
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. بابت تیکه تیکه کامل کردن این گزارش سفر عذرخواهی می کنم. این روزها به شدت درگیر هستم و وقتم محدوده. درواقع از یک سفر انصراف دادم تا بتونم این سفرنامه رو تموم کنم.

  7. پرویز شجاعی پارسا

    از خواندن مطلب بسیار لذت بردم انگار داشتم فیلم نگاه میکردم و تصاویر در ذهنم نقش می بست . بنظر من هم این کتاب میتواند به یک فیلم تبدیل شود .
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام بر تو. قول بده که تو یکی از بازیگران اصلی فیلم باشی، وگرنه فیلم بی فیلم.

  8. رامین

    سلام و خسته نباشید
    وای که یک روستازاده ساده چطور می تواند با سادگی تمام نه با تمارض، تفکرات چندین ساله مردمان دیگر کشورها رو در مورد ایرانیها عوض کند، کاری که خیلی از دولتمردان ما از انجامش عاجزند، یادمه سالی که تیم استرالیا برای فوتبال اومده بود ایران ، بازیکنانش می گفتند قبل از اومدن به ایران شنیده بودیم در ایران حتی آب برای نوشیدن هم نیست، یا در کامنت هایی که مردم در عکس های براندن، (عکاس و وبلاگر آمریکایی) نوشتن، مشخصه اکثر مردم آمریکا حتی کوچکترین اطلاعاتی در مورد ایران، شرایط زندگی مردم، فرهنگ و … ایران ندارند.
    و یک پیشنهاد : اگر بشه این کتاب و کتاب های مشابه رو که یک نگاه مثبت به ایران و مردمش را دارند رو بشود در فرودگاههای بزرگ دنیا برای مطالعه قرار داد بسیار عالیه
    مرسی از شما بابت این پشتکار و مهمتر از همه پیشنهاد Anti Argo
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. خوشحالم که دید مثبتی دارید. راستش ما به عنوان نسلی که در این دوره داریم زندگی می کنیم، وظایف بسیاری داریم که باید به خوبی انجام بدیم. بنابراین باید آستین ها رو بالا بزنیم…

  9. سین سین میم

    واییی من مهر ماه از ورزنه و قورتان بازدید کردم. با پسر کوچکی در قلعه قورتان زندگی میکردند مدتی گپ زدم و گاو چاه که بهترین بود واقعا مراسمی که اجرا شد اشک رو در چشمانمان جمع کرد. هنوز هم چیز های فوق العاده ای در دنیا وجود دارد که قلب ادم رو بلرزونه ….
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. “هنوز هم چیزهای فوق العاده ای در دنیا وجود داره که قلب آدم رو بلرزونه.” موافقم.

  10. آرزو منفردی

    سلام
    از خوندن این سفرنامه خیلی لذت بردم.الان هم هیجان زده ام هم احساساتی.از طرفی حس میکنم خستگی چند ماه گذشته از تنم بیرون رفت.هر طور شده کتاب رو پیدا میکنم ومیخونم.ازتون خیلی خیلی ممنونم که منو با “درجستجوی حسن”آشنا کردید.
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. خوشحالم. موفق باشید.

  11. ارسلان

    بسیار زیبا و بسیار لذت بردم بخصوص کوتاه-عکس نویسی
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. محبت دارید.

  12. افسانه محبتی

    سلام.
    واقعاً سرگذشت شیرین و دلنشینی بود. از خوندنش غرق لذت و هیجان شدم، درس هم گرفتم. خیلی خیلی سپاسگزارم که این قصه رو برامون روایت کردید.
    شاد و سلامت باشید.
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از توجه شما.

  13. فریبا

    سلام
    “غبارِ راهِ طلب،کیمیای بهروزیست…”
    دست مریزاد.
    سفر دوباره شد. حظِّ مجدد چون قند مکرر… سپاس که روشنایی این سفر بودید.
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. قربان، شما بودید که اصلا به بنده گفتید چنین کتابی وجود داره.

  14. نغمه

    سلام و خدا قوت
    لحظه لحظه ی سفر نامه جذاب بود خیلی کار قشنگی کردید دست همه اتون درد نکنه وممنون از اینکه این احساس مشترک رو برای ما هم ایجاد کردید. با برگزاری بزرگداشت موافقم .اوج هیجان دیدار خانواده وارد با خانواده حسن و دردناک ترین بخش سفرنامه فوت خانم دونا و همسرش بود. در واقع تو هر دو لحظه بغض گلومو گرفت.میشه از این داستان برای معرفی هرچه بیشتر فرهنگمون بدنیا استفاده کنیم با رامین موافقم.
    از میثم امامی و دوستانش هم واقعا ممنونم که این فرصت رو برای ما هم فراهم کردند.
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

  15. وینسنت

    سلام. کارتون عالی بود
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. ارادتمندم.

  16. hossein

    سلام بعد از ۱۵ روز به اینترنت دسترسی پیدا کردم با خوندن این همه خبر و ایده های خوب همه خستگی و روزمرگی هایم به در شد و این ماجرای جستجوی حسن حالم را بسیار خوب کرد سپاس بیکران از وقت و زحمتی که برای این نوشته ها می گذاری
    ………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس که توجه می کنی.

  17. فرانک

    امیدوارم که ایده هاتون محقق بشه به خصوص مسافرت این خانواده به فلورانس
    ………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. امیدوارم.

  18. نغمه

    سلام

    با توجه به اینکه روز ۲ اسفند(راهنمایان گردشگری) مصادف با روز بین المللی (زبان مادری) هم هست فکر میکنم بشه بین این دو مقوله کار مشترکی انجام داد.

    فرهنگسرای کومش سمنان ۵ ساله که در این روز ،مراسم بزرگداشت زبان مادری رو برگزار میکنه و با همکاری محققان فرهنگی

    استان، آثار رسالی همون سال رو در قالب کتاب چاپ میکنه.

    البته این موضوع خیلی هم بی ربط به ( قدرت زبان مادری در پیوند فرهنگ ها باهم ) نیست. شبیه کاری که حسن کرد.

    فهرست رویداد های مهم در ۲ اسفند رو براتون آوردم :

    ۲ اسفند ۱۳۹۲ خورشیدی برابر با ۲۰ ربیع الثانی ۱۴۳۵ هجری و ۲۱ فوریه ۲۰۱۴ میلادی
    رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی ( ۲ اسفند ۱۳۹۲ )
    • شهادت “سیدمحمدعلی رحیمی” مسؤول خانه فرهنگ ایران در پاکستان (۱۳۷۵ ش)
    پس از آن‏که در آذرماه ۱۳۶۹ صادق گنجی مسؤول خانه فرهنگ ایران در لاهور پاکستان به دست گروهک تروریستی سپاه صحابه پاکستان به شهادت رسید، سیدمحمدعلی رحیمی از اوایل سال ۱۳۷۴، به این سمت منصوب و مشغول فعالیت شد. وی قبل از مأموریت خود در پاکستان، به مدت ده سال در دهلی نو به فعالیت‏های فرهنگی …
    • رحلت فقیه و محقق بزرگ آیت ‏اللَّه “ملاحبیب اللَّه کاشانی” (۱۳۰۰ ش)
    میرزا حبیب‏اللَّه شریف کاشانی در حدود سال ۱۲۲۵ش (۱۲۶۲ق) در کاشان به دنیا آمد. در کودکی پدر را از دست داد و زیر نظر آیت‏اللَّه سیدحسین کاشانی به تحصیل علوم حوزوی همت گماشت. در پرتو این تلاش پیگیر، در ۱۶سالگی گواهی نقل روایت و در ۱۸سالگی گواهی اجتهاد دریافت نمود. میرزا حبیب‏اللَّه …
    • عملیات کوچک والفجر ۶ در جنوب دهلران توسط سپاه (۱۳۶۲ ش)
    عملیات والفجر ۶ در دوم اسفند۱۳۶۲ با رمز مقدس یا زهرا در منطقه عملیاتی چزّابه با هدف انهدام نیروهای دشمن و گمراه کردن آنها از عملیات آتی، انجام گرفت. قوای اسلام با عبور از رودخانه چیلات و دهلران، دو ارتفاع مهم مشرف به مناطق مسکونی عراق را آزاد کرده و بزرگراه العماره – بغداد را در تیررس …
    • درگذشت “مُجْدُالعُلی بوستان” محقق و روزنامه‏نگار ایرانی (۱۳۶۳ ش)
    مَجدالعُلی بوستان در سال ۱۲۷۸ ش در مشهد به دنیا آمد و تحصیلات خود را در رشته‏های زبان و ادبیات فارسی، عربی و فرانسوی آغاز کرد. در ۱۳۰۳ به تهران رفت و در محضر آیت‏اللَّه میرزا مهدی آشتیانی و شیخ ضیاءالدین درّی اصفهانی به فراگیری علوم‏اسلامی پرداخت. وی مدتی به کار معلمی پرداخت و سپس …
    • درگذشت “عبدالرحمن شرفکندی” ادیب و محقق کُرد (۱۳۶۹ ش)
    عبدالرحمن شَرَفکندی مشهور و متخلص به “هژار” در سال ۱۳۰۰ ش در روستای شَرَفْکَند در نزدیکی مهاباد به دنیا آمد. پدر وی از علمای دوره خود بود و عبدالرحمن در خدمت پدر به تحصیل علوم دینی پرداخت. در ۱۷ سالگی پدر خود را از دست داد و مجبور شد تا برای امرار معاش خانواده به کشاورزی روی آورد. …
    • شهادت شهید یعقوب پرناک (۱۳۶۱ش۹
    شهید یعقوب پرناک، بیست و پنجم فروردین‏ماه ۱۳۴۲ش در خانواده‌ای متدین و در روستای مردمکده چشم به جهان هستی گشود. هنگام ورود به دبستان، خانواده او به‏دلیل وضعیت تحصیلی فرزندان به شهرستان آستانه مهاجرت کردند. یعقوب صبح‌ها به مدرسه می‌رفت و بعدازظهر‌ها در باغ و مزرعه به کمک خانواده می‌پرداخت. …
    • محاکمه عباس رمزی عطائی فرمانده سابق نیروی دریایی و دیگر متهمان و همکاران وی در دادگاه نظامی به جرم ارتشاء، سوء استفاده و تدلیس آغاز شد(۱۳۵۴ش)
    • حوزه علمیه قم به مناسبت وقایع تبریز اعلامیه ای داد و متذکر شد،(۱۳۵۶ش)
    همان ارتشی که باید مدافع ملت باشد و صدها نفر از همین ملت را کشته و مجروح نمودند
    • درگذشت آیت الله خوشوقت از علمای برجسته ایران (۱۳۹۱ش)
    آیت‌الله عزیزالله خوشوقت که از علمای حوزه علمیه تهران است، اوایل بهمن ماه به سرزمین وحی سفر کرده بود که پس از اقامت شش روز در مدینه منوره، چهاردهم بهمن ماه جهت انجام اعمال مناسک عمره مفرده به مکه مکرمه عازم شد که پس از انجام اعمال دچار عارضه تنفسی شد و در بیمارستان مکه بستری شد. آیت …
    • پس از خاتمه نماز مغرب و عشاء در مسجد اعظم قم، جمعیتی حدود هزار نفر شعار درود بر خمینی و نیز شعارهایی علیه رژیم سردادند و سپس متفرق شدند(۱۳۵۶ش)
    • اعلامیه ای از سوی علی اصغر حاج سید جوادی خطاب به «آنجلا دیویس» ـ‌ زن مبارز سیاه پوست امریکایی ـ منتشر شد.(۱۳۵۶ش)
    او در این اعلامیه به شهدای قم و تبریز که با چنگ و دندان از عدالت دفاع می کنند و در مقابل، ظالمان که چاره ای جز گشودن رگبار مسلسل بر روی این آزادمردان بی سلاح ندارند، اشاره کرد. همچنین درادامه افزود «تنها سیاهان امریکایی در چنگال سیاست پیشگان و تجارت پیشگان نیستند؛ بلکه میلیون ها سفید …
    • گروهی از افراد نیروهای مسلح در استفتائیه ای از امام، در مورد فتوای ایشان نسبت به سوگند ارتشیان هنگام اخذ درجه جهت حفظ تاج و تخت رژیم سلطنتی جویا شدند. (۱۳۵۶ش)
    امام در پاسخ چنین نوشتند : «قسم برای حفظ قدرت طاغوتی صحیح نیست و مخالفت با آن واجب است و کسانی که این نحو قسم خورده اند باید بر خلاف آن عمل کنند.»
    رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری ( ۲۰ ربیع الثانی ۱۴۳۵ )
    • تولد “حاج لطفعلی بیگ آذربیگدلی” شاعر و ادیب(۱۱۳۴ ق)
    لطفعلی بیگ آذربیگدلی از شاعران معروف ایران در قرن دوازدهم هجری است. وی با هاتف و مشتاق اصفهانی و استادان دیگری که دوره‏ی بازگشت ادبی را آغاز کردند، معاصر بود. چندی در خراسان و اصفهان و شیراز گذراند و مدتی مداح جانشینان نادرشاه و سپس ستایش‏گر کریم خان زند بود تا این که در سال ۱۱۹۵ …
    • درگذشت آیت‏اللَّه “شیخ هاشم قزوینی” مدرس برجسته‏ی حوزه‏ی علمیه‏ی مشهد(۱۳۸۱ق)
    آیت‏اللَّه شیخ هاشم قزوینی، عالمی ربانی و متفکری عمیق و زاهدی وارسته بود. مقدمات را در قزوین فرا گرفت و برای تکمیل تحصیلات به اصفهان رفت و در سی سالگی در مشهد از محضر اساتیدی چون آقا حسین قمی و حاج میرزا محمد آقازاده‏ی خراسانی استفاده کرد. ایشان با مقام علمی بالا همه ساله ایام ماه …
    رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی ( ۲۱ فوریه ۲۰۱۴ )
    • مرگ “فردریک بانتینگ” پزشک کانادایی و کاشف انسولین (۱۹۴۱م) (ر.ک: ۴ نوامبر)
    فردریک بانتینگ پزشک کانادایی و کاشف انسولین در چنین روزی از سال ۱۸۹۱ میلادی متولد شد. فردریک گرانت بانتینگ، دانشمند کانادایى در تاریخ چهارم نوامبر سال ۱۸۹۱ میلادی در کانادا متولد گردید. وی تحصیلات خود را در رشته پزشکی دانشگاه تورنتو ادامه داد تا این‏که در سال ۱۹۲۲م موفق به اخذ دکترای …
    • همه‏پرسی مردم مصر و سوریه برای تشکیل “جمهوری متحده عرب” (۱۹۵۸م)
    پس از آن که مقامات مصر و سوریه در اول فوریه ۱۹۵۸م قرارداد اتحاد دو کشور را امضا کردند، در ۲۱ فوریه ۱۹۵۸م، مردم مصر و سوریه نیز در جریان یک همه‏پرسی، به اتحاد دو کشور تحت عنوان جمهوری متحده عربی رأی مثبت دادند. آنها هم‏چنین، جمال عبدالناصر، رئیس جمهور وقت مصر را به عنوان اولین رئیس …
    • تولد “لویی سن سیمون” نویسنده فرانسوی (۱۶۷۵م)
    لویى سن سیمون نویسنده فرانسوی در ۲۱ فوریه ۱۶۷۵م متولد گردید و کار نویسندگی را از ۱۹ سالگی آغاز نمود. وی از این سال به نگارش خاطرات خود پرداخت و آنها را تا سال ۱۷۵۲م ادامه داد. تا اینکه مجموعه خاطرات سن‏سیمون در ۱۷۳ دفترچه فراهم آمد. وی در این زمینه اشاره می‏کند که خواندن تاریخ باعث …
    • درگذشت “باروخ اسپینوزا” فیلسوف معروف هلندی (۱۶۷۷م)
    باروخ اسپینوزا فیلسوف معروف هلندی در ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲م در خانواده‏ای یهودی در هلند به دنیا آمد. وی پس از تحصیلات مقدماتی، علوم عالی و زبان‏های قدیمی مانند عبری را فراگرفت و در سیاست و نقد آیین یهود مهارتی تام یافت. اسپینوزا از کودکی دریافت که ارباب کنیسه و بزرگان یهود، در حق یهودیان …
    • مرگ “آنتوان ساسی” بزرگ‏ترین خاورشناس فرانسوی (۱۸۳۸م)
    آنتوان ایزاک سیلوسْتِر دو ساسی، خاورشناس برجسته فرانسوی در ۲۱ سپتامبر ۱۷۵۸م در پاریس به دنیا آمد. وی در کنار تحصیلات مقدماتی، به زبان‏های شرقی علاقه‏مند گردید و ضمن تحصیلِ علم حقوق، به فراگیری زبان‏های فارسی، عربی، ترکی و عبری پرداخت. ساسی از آن پس به تدریس در دانشگاه روی آورد و در …
    • تولد “ویستان هیو آدِن” پایه‏گذار ادبیات جدید انگلستان (۱۹۰۷م)
    ویستان هیو آدِن شاعر معاصر انگلیسی در ۲۱ فوریه ۱۹۰۷م در خانواده‏ای کشاورز در انگلستان به دنیا آمد. وی تحصیلاتش را در دانشگاه آکسفورد به پایان رسانید و متعاقب آن، با شعرای بزرگ عصر خود آشنا شد. آدن از آن پس به کمک این دوستان، پایه‏های مکتب مهمی را که خود بدعت‏گذار آن بود بنا نهاد و …
    • مرگ “نیکلای گوگول” نویسنده معروف روسی (۱۸۵۲م)
    نیکُلای واسیلیویچ گوگول نویسنده معروف روسی در ۳۱ مارس ۱۸۰۹م در اوکراین روسیه به دنیا آمد. پدر نیکلای، وی را از طفولیت با عشق به داستان‏سرایى و علاقه به تئاتر پرورش داد و بعدها همان حکایات، روایات، افسانه‏ها و مشاهدات و شنیده‏های شخصی پدر که مربوط به زندگی مردم آن سامان بود، اساس زندگی …
    • آغاز عملیات سی‏صد روزه “وُردَن” در جریان جنگ جهانی اول (۱۹۱۶م)
    در آغاز سال ۱۹۱۶م، نیروهای آلمان به قصد تصرف پاریس، در ۲۱ فوریه ۱۹۱۶م به مهم‏ترین مانعی که در راه پیشروی آنها به سوی پاریس قرار داشت، یعنی شهر وُردَن و استحکامات نظامی اطراف آن، حمله‏ور شدند. در این میان هر چند یکی از قلعه‏های اطراف شهر به تصرف آلمان درآمد، ولی نیروهای مدافع وردن …
    • شهادت “مالکوم ایکس” رهبر مسلمانان سیاه‏پوست امریکا (۱۹۶۵م)
    مالک شباز، معروف به مالکوم ایکس، رهبر نهضت سیاهان امریکا در ۱۹ مه ۱۹۲۵م در خانواده‏ای فقیر و امریکایى ولی افریقایى الاصل به دنیا آمد. مالکوم ایکس در سنّ چهار سالگی شاهد حمله نژادپرستان سفیدپوست گروهک کوکلوس کِلان به خانه پدرش و آتش کشیدن آن بود. از آن زمان، کینه سفیدپوستان در دلش …
    • روز بین‏المللی زبان مادری (۲۰۰۰م)
    روز ۲۱ فوریه از طرف یونسکو به عنوان روز جهانی زبان مادری نامگذاری شده‌است. نامگذاری این روز در کنفرانس عمومی یونسکو در سال ۱۹۹۹ به منظور کمک به تنوع زبانی و فرهنگی انجام شده‌است. مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز به دلیل اهمیت زیاد آن، سال ۲۰۰۸ را سال جهانی زبان‌ها اعلام کرد.
    • درگذشت “فردریک بنْتینْگ” پزشک و محقق انگلیسی (۱۹۴۱م)
    فردریک دانتینگ پزشک انگلیسی در سال ۱۸۷۳م متولد شد. وی پس از پایان تحصیلاتش به عنوان یک محقق در امور پزشکی به مطالعه و تحقیق پرداخت و حدود نیم قرن به فعالیت‏های پزشکی و بهداشتی اشتغال داشت.

    http://www.rasekhoon.net/calender/13921202 منبع
    ………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. بعله، خوب.

  19. telka

    سلام واقعا متشکرم .هیجان – سرزندگی و حال خوبیکه تو لحظه لحظه ی این سفرنامه به من بخشیدید رو مدیون شما هستم . سبک نگارشتون همیشه فوق العاده ست . بازم ممنون. با خوندن سرگذشت حسن اقا و خونوادش دوباره دل خوش شدم به عشق…
    ………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. خوشحالم.

  20. مصطفی

    لذت بردم !!
    موفق ، سلامت و پر انرژی باشید.
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. قربان شما.

  21. الناز

    خیلی خوب بود. ممنون
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

  22. فرزانه عدالت منش

    درود بر این همه عشق و مهر…

    بی نظیرید استاد…بی نظیر
    مثل همیشه عالی…

    شاد باشید
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از محبت شما.

  23. حسن

    سلام
    بسیار جالب و هیجان انگیز بود همراه با اشک شوق انرا خواندم موفق باشید
    ………………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. بله، داستان انسان منشانه جذابیه.

  24. لیدا

    سلام..خدا قوت…این کار زیبای شما دوستان تحسین برانگیز ه در عین حال که باعث غبطه من شد…سفری زیبا و آشنائی با انسان هائی که به واقع حکم کیمیا را در این روزگار دارند. امید دارم همواره سلامت باشید و در این مسیر موفق .
    ………………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. ارادتمندم.

  25. زهرا

    سلام. خیلی جالب بود. کل مطالب سایت هم جذاب بود. خصوصا فرصتی فراهم کردین برای امثال من که اسیر کارو زندگی روزمره هستیم. این نوع زندگی شاید سودای خیلی از افراد باشه. من اما همیشه فکر می کنم واقعا جهانگردان چطور هزینه های زندگیشون و سفراشون رو تامین می کنند. به ما هم یاد بدین شاید راهی شدیم! به هرحال تشکر می کنم. من اتفاقی اینجا اومدم و دقایق خوشی داشتم. آرزوی سلامت و موفقیت و سفرهای خوش براتون دارم. باز هم میام…
    ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از شما. امیدوارم موفق باشید.

  26. طناز

    آقا شما که دل مارو بردید ! من سفر در ایران زیاد میرم و دوست دارم منتها سفرنامه نمینویسم حوصله اش رو ندارم ولی خوندن این داستان عشق رو در من زنده کرد ، انسانهایی که عشق در زمین میکارند و خصومت ها در برابر این همه عشق آب میشن!
    خیلی قلم خوبی داری و ممنون که شما و فریبا و کل گروه وقت گذاشتید ارزشمند بود کارتون ! امیدوارم حسن و خانوم گل اش برن سفر به فلورانس یا هرجا که خانواده وارد هستند ! کاش واقعا کسانی که دید مثبت دارند یک فیلم هم بسازند که جلوه واقعی ایرانیها رو نشون بوده !
    شما که میگی این کتاب نیست ولی راهی بساز که ما هم پیدا کنیم ! شاید در دست دومی های خیابان انقلاب بشه کاری کرد !یا شاید ما هم بریم از حسن آقا بگیریم ؟ 🙂
    دست گلتون درد نکنه و خسته نباشید !
    خداوند باهاتون باشه در جاهایی که قدم بر میدارید !
    …………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. این کتاب به زودی دوباره چاپ خواهد شد. ارادتمندم.

  27. تودشک

    با سلام و تشکر از تلاش شما
    بنده در وبلاگ تودشک این مطلب رو در سال ۸۸ قرار دادم و از نزدیک با محل زندگی آقای قاسمی آشنایی دارم.
    تنها ایرادی که تونستم بگیرم این بود که تودشک در دایره المعارف انکارتای ماکروسافت به صورت toudeshk نوشته شده . در صورت امکان تصحیح بفرمایید و با اجازه شما چند عکس از مطالب شما در وبلاگ تودشک قرار دادم.
    با سپاس فراوان
    …………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از شما.

  28. امید شیخ بگلو

    با سلام خوب هستین
    از منبر عکس یا اطلاعاتی در دست دارین
    با تشکر
    ………………………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. نه متاسفانه.

  29. Goldene verstand

    سلام. خیلی جالب بود. مرسی که با ما شریک شدین.
    …………………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. خواهش می کنم.

  30. شجاعی جشوقانی

    باسلام.
    با سپاس از تلاش شما در تهیه این سفرنامه. مطالب جالبی از دریچه افکارتان تهیه شده. خصوصا سفرنامه های روستای من و شهر تودشک برای بنده بسیار جذاب بود.
    …………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از توجه شما.

  31. المیرا

    ارش جان ازوقتی که تصادفا سر سفرنانه پراگ با سایتت اشنا شدم تا الان با یک شور و شیدایی خاصی همه مطالبت را دارم می خونم ….وبسیار ازت تشکر می کنم که چنین سایتی را ایجاد کردی..نگاهم را داری تغییر میدی…یا بهتره بگم داری عمیقتر می کنی…منو می بری به فضاهای زلال …فضاهای بکر زندگی….خسته بودم از همه رابطه های وایبری وواتس اپ وکوفت و….دلم هوای تازه می خواست …اکسیژن کم داشتم ودر مرض خفگی بودم…..وتو هم یکی از هزاران نشانه خداوندی که ناکهان برایم ظاهر شدی ….تو با بقیه تور لیدرها فرق داری ….تور لیدرهایی که من دیده ام اکثرا تجار سفر بودند ..تجارتشان سفر بود …واین حس بس دور است از تو
    ……………………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس از توجه و محبت شما.

  32. پروین

    گردش گاه به گاه تو این سایت کم از سفر نداره. من رو یاد اولین گشت هام تو سایت آرش نورآقایی انداخت و بعد من راهی سفر شدم. مرسی همیشه.

    حالا من هم می نویسم گاهی. http://footandmark.blogfa.com
    ………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. زنده باد شما. حتما میخونم.

  33. سیما سلمان‌زاده

    این روزها همه چیز بیش از قبل نشانه‌گذاری شده؛
    لایوهای میثم امامی گرامی با استاد ساسان
    یادآوری تودشک در لایو آقای رحیمیان‌پور به بهانه کوچ عشایر مرکزی ایران
    و همزمانی مرور این یادداشت

    راستی فرش دست‌بافت فاطمه خانم به مقصد رسید؟
    ………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. بله. این هدیه ارزشمند مقابل دیدگان شرکت کنندگان در جشن هفتم راهنمایان گردشگری در کرمان رونمایی و به ترنس وارد اهدا شد.

  34. Masi

    این زیباترین و هیجان انگیزترین سفری بود که توی این سایت خوندم…..چقدر جاری بود همه چیز در این نوشته ها……انسانیت، خاطره، زیبایی، قدردانی، هیجان، فرهنگ، احساس……عمیقا و از ته قلبم لذت بردم . قشنگ ترین کار دنیا رو کردین.
    …………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از توجه شما.

  35. سیما

    پیشنهاد فیلم anti argo من رو یاد روایت نقش فیلم «خانهً دوست کجاست» در کتاب «ایرانی‌تر» انداخت.
    اصلاً انگار الان فیلم رو دیدم،
    خوبه که همه ببینند و پای همون سفره‌ای که شماها هم نشستید بنشینند!
    ………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس از توجه شما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *