ای زندگی؛ از همان ثانیههای اول که من را نشاندی پای این صفحه شطرنج لعنتی سیاه و سفیدت، میدانستی، و به من هم فهماندی که آخر داستان، این منم که مات میشوم نه تو. سوالم این است حالا که چنان میشود که میدانی، چرا دُم جنباندنهای موش گونهام را در برابر چشمان پیروز بَرّاق گربه …