بایگانی برچسب: خون‌بس

خون‌بس

“ایلدا” به چشمان “آراز” زل زد… در آن سکوت سنگین روزگاری را به یاد آورد که به عنوان عروس خون‌بَس به ایل شوهرش فرستاده شده بود. برادرش، برادرِ خان را کشته بود و ایلدا خون‌بهایش بود تا زن خان باشد. حالا چند سالی بود که خان مرده بود و ایلدا بین ایلیاتی‌ها چنان محترم بود …